به همین علت هم در بسیاری از مواقع وقتی مخاطب تلویزیون را روشن میکند و کانالهای مختلف را بررسی میکند دستکم 3یا4 شبکه تصویر کسانی را نشان میدهند که در حال گفتوگو درباره یک موضوع هستند و همین امر سبب شده بسیاری فقط تماشاگر خبرها و سریالهای تلویزیونی باشند و به جز این موارد کمتر به دیدن تلویزیون رقبت میکنند. در حالی که دیگر برنامههای تلویزیون مثلا برنامههای گفتوگو محور هم میتوانند برای مخاطب جذاب باشند.
گاهی کارشناسان یک برنامه گفتوگو محور موضوعات جذابی را مطرح میکنند و مخاطب به تماشا یا گوش کردن آنها ترغیب میشود؛ عموما میهمانان یک برنامه حرف تازه و جذابی ندارند، در نتیجه مخاطب مکث نمیکند و به سراغ دیگر شبکهها میرود. این شیوه انتخاب یک برنامه تلویزیونی که برای همه ما بهعنوان تماشاگر تلویزیون به امری معمولی بدل شده، ناشی از آن است که برنامهسازان تلویزیونی به دلایل مختلف از کارشناسان و متخصصان بهصورت مستقیم در برنامههای خود استفاده میکنند.
بعد از مدتی هم چهره این کارشناسان و متخصصان برای مخاطبان تلویزیون تکراری میشود و هم حرفهایشان. یک کارشناس بازیگر نیست که هر بار در قالب یک شخصیت و با چهرهای تازه در تلویزیون ظاهر شود و آنقدر ناگفته ندارد که بار جذابیت برنامه را به تنهایی به دوش بکشد، بنابراین خیلی طبیعی است که برنامههای گفتوگو محور در بهترین حالت بعد از چند قسمت تکراری و کسالت بار شوند اما چه دلیلی باعث میشود برنامهسازان تلویزیونی، کارشناسان و متخصصان را بهعنوان میهمان به برنامههایشان دعوت کنند ولی از آنها بهعنوان مشاور در روند برنامهسازی کمک نگیرند؟ دلیل این امر صرفا کمکاری برنامهسازان نیست. طبیعی است هر برنامهسازی دوست دارد برنامهای قابل توجه ارائه کند و اگر به میزان مخاطبانش نیندیشد حتما به جلبرضایت مدیرانش میاندیشد. یکی از دلایل حضور مداوم کارشناسان در برنامه تلویزیونی آن است که در سازمان صدا و سیما هم مسئله تصمیمگیری در آخرین فرصتها اتفاق میافتد و برای برنامهسازی که در آخرین فرصتها طرحش تصویب شده، فرصتی برای تدارک بخشهای متنوع باقی نمیماند. البته هستند برنامهسازانی که بعد از سالها همکاری با تلویزیون به تصویب طرحهایشان اطمینان دارند و با خیال آسوده برای برنامهشان برنامهریزی میکنند و نیز هستند برنامهسازانی که بر جریان ایجاد شده سوار میشوند و به نخستین و سادهترین راهکارها مانند دعوت از کارشناسان برای حضور در برنامه بسنده میکنند.
اگر تلویزیون قصد دارد در نقش یک دانشگاه ملی ظاهر شود و بودجه و اعتباراتش را در راه فرهنگسازی به مصرف برساند، پیش از هر چیز باید در سیستم و شیوه عملکرد خودش بازنگری کند و بهاصطلاح فرهنگسازی را از خودش شروع کند. تغییر در سیستم برنامهریزی و روند تصمیمگیری برای برنامهسازی باعث میشود برنامهسازان فرصت بیشتری برای اجرای طرحها و ایدههایشان داشته باشند و شیوه فعلی در بهرهگیری از دانش و اطلاعات کارشناسان و متخصصان منسوخ شود. اگر یک برنامهساز فرصت کافی برای تولید برنامه داشته باشد میتواند از اطلاعات و داشتههای کارشناسان بهعنوان دستمایه تولید برنامه استفاده کند و آنها را به آیتمهای دیدنی و نمایشی بدل کند. به این ترتیب هم برنامههای تلویزیونی از دانش و اطلاعات کارشناسان بیبهره نمیمانند و هم به اندازه کافی تلویزیونی و دیدنی میشوند. با این نگاه، ایجاد برنامههای دیدنی در تلویزیون تنها به همت برنامهسازان منوط نیست و تغییر در فضای فعلی تلویزیون، میسر نمیشود مگر با تغییر در سیستم مدیریت و برنامهریزی و فرهنگ انجام کار در تلویزیون.