در ادبیات سیاسی- اقتصادی جهان، کشورهای جنوب، کشورهای کمتر توسعهیافتهای هستند که گاه حتی برای اندک غذای روزمرهشان نیازمند مردمان شمال هستند. کشورهای جنوب تا وقتی که نزد شمالنشینان کمتر شناخته شده بودند، جوامعی نامتمدن معرفی میشدند و کمی بعد هم تبدیل به گرسنگانی شدند که میبایست الماسها و نفتشان را گرفت و به جایش به آنها گندم و دارو داد. باید روزگار سختی بوده باشد اما امروز ورق برگشته؛ در آفریقا پارکهای حیاتوحش، در آسیای جنوب شرقی مونتاژ محصولات ژاپنی و گردشگری، در سواحل اقیانوس و در آمریکایلاتین صنعت توریسم در کنار تجارت کوکائین، آنها را از فقر نجات داد و حتی به نان و نوایی رساند و حالا که شمالیها در تنگنای اقتصادی دست و پا میزنند، جنوبیها وقت دارند تا کمی آفتاب بگیرند و به طعنه به آن مصیبتزدههای اقتصادی توصیه کنند که «کمی قناعت کنید».
از اینرو جنوب یک مفهوم اقتصادی هم هست، نه تنها در دنیا، که در تهران هم؛ مفهومی که با قیمت زمین، شکل و قیافه ساختمانها و تیپ آدمها، فروشگاهها و آنچه میفروشند و خیابانها و ماشینهایشان گره خورده است. شاید این تفاوت اقتصادی جنوب و شمال در هیچیک از شهرهای کشور تا این حد نمود نداشته باشد؛ تفاوتی که نه تنها در ظاهر که حتی در گفتار و تصورات ساکنان جنوب شهر هم جا خوش کرده است تا حدی که گاه وقتی که برف میزند به شوخی بگویند: «برف هم مال شمال شهریهاست، اینجا نم بارانی هم نزده».
اما آیا این طرز فکر که سالهاست در ذهن مردم و مسئولان رسوب کرده، قابل تغییر است؟ آیا شرایط جنوب شهر تهران که به خاطر گرانی زمینهای شمال شهر و اعیاننشینشدن آن و توجه بیشتر مدیران به محلههایی که ساکنان آن ثروتمندتر و با نفوذترند، رقم خورده است، تغییر میکند؟ مگر میشود دستور داد که قیمت زمینهای جنوب شهر هم ناگهان بالا برود تا شرایط مثل شمال شهر، اقبال مدیران را بهخود ببیند؟ امروز همه میدانیم که با سیاست امر و دستور، وضعیت اقتصاد تغییر نمیکند اما دستکم آنان که با علم اقتصاد شهری آشنا هستند میدانند که شهر چون خمیری نرم، با اعمال سیاستهای مالی و خدماتی، در دستان مدیران شهری قابل تغییر شکل است. برای بسیاری از ساکنان شهر، سکونت در جنوب شهر، نه به این خاطر که پولدارها آنجا رفتوآمد ندارند بلکه به خاطر نبودن مراکز خدماتی مناسب، نداشتن پارکها و مراکز تفریحی، نبودن فروشگاههای متنوع یا نبودن رسیدگی شهری کافی، جایی مناسب سکونت تشخیص داده نمیشود؛ نگاهی که کمکم باید در آن تجدید نظر کرد.
برخلاف شمال شهر که قیمت بالای زمین، باعث شده است تا حتی چند متر زمین بایر هم باقی نماند و دلالان سینهخیز روی کوهها بهدنبال جایی برای ساخت و ساز بگردند، در جنوب هنوز زمین خالی هست، نه هزار مترهزارمتر، که هکتار هکتار. این زمینها با تغییر کاربری یک پادگان یا برنامهریزی برای یک محله، ناگهان ظاهر میشوند و در قالب سرمایههای مدیریت شهری خودنمایی میکنند. مدیریت شهری میتواند با تغییر نگرش خود به محلات جنوب شهر و برنامهریزی برای زمینهای این محلات، امکانات خدماتی، رفاهی و تفریحی محلات را بالا ببرد و فضاهای تجاری بیشتر ایجاد کند و بدین ترتیب با بالابردن کیفیت محلهها، کیفیت زمینهای جنوب شهر را هم با محلات شمال شهر قابل رقابت کند؛ امری که این روزها در حال وقوع است؛ ساخت پردیسهای سینمایی، ورزشگاهها، مراکز خدمات اجتماعی، بوستانهای وسیع و توسعه بزرگراهها و خدمات حملونقل. در مجموع تغییر نگاه مدیران شهری به جنوب شهر نمونهای از برنامههایی است که سیاست ارتقای زمینهای شهری شناخته میشود.
در واقع رسیدگی مدیریت شهری به جنوب شهر و تحقق شعار کمکردن فاصله شمال و جنوب، اگرچه هزینههای بسیاری روی دست مدیریت شهری میگذارد، اما این هزینهها که از ناحیه درآمد شهرداری از عوارض شهری شهروندان پرداخت شده، علاوه بر بهبود زخمهای ناشی از اختلاف طبقاتی در شهر، تأثیر مستقیمی روی افزایش درآمد مدیریت شهری در آینده میگذارد و نوعی سرمایهگذاری مدیریت شهری نیز محسوب میشود؛ سرمایهگذاریای که شاید مدیران امروز، چشمی به آن ندوخته باشند اما سرانجام روزی برای مدیران آینده شهر ثروتزاست.