- بیایید اول تعریفی از موسیقی ملی داشته باشیم. این موسیقی چیست؟ و آیا با موسیقی سنتی متفاوت است؟
موسیقی ملی شامل موسیقی سنتی و موسیقی محلی ماست. درواقع موسیقی سنتی از سازهای ایرانی به صورت تکنوازی و گروهنوازی تشکیل شده و موسیقی ملی تلفیقی از سازهای ایرانی و غربی است که برای ارکستر نوشته میشود.
- فقط ساز، تعیینکنندهی نوع موسیقیست؟
خیر؛ لحنی که از آن برای نوشتن این موسیقی استفاده میشود هم تعیینکننده است. باید دید با آن ساز چه نغمهای را مینوازند و این نغمه چه لحنی دارد. رنگ ساز و استفاده از آن در موسیقی ملی اهمیت ویژهای دارد.
درواقع در موسیقی ملی، هم از نظر صدادهی و هم از نظر اجرا و امکانات از سازهای غربی استفاده میشود تا رنگ موسیقی ایرانی به گوش برسد؛ مثلاً با سازی مثل ویولن میتوان موسیقی محلی و سنتی را اجرا کرد یا یک موسیقی کلاسیک غربی نواخت. در موسیـقی ملی از امکان چند صدایی که اصول آن در موسیقی غربی مطرح میشود، استفاده میکنند.
- چه چیزی باعث تفاوت بین موسیقی غربی و ملی میشود؟
موسیقیدانان ایرانی نتها و ریتمهایی را به کار میگیرند که یادآور موسیقی ایرانی است. از فواصل و آکوردهایی در اجرا استفاده میکنند که یادآور رنگ ایرانی باشد؛ مثل آکوردهای سوم که رنگ ایرانی را یادآوری میکند.
- موسیقی پلیفونی و هارمونی این رنگ را یادآوری نمیکنند؟
موسیقی پلیفونی ترکیبات شاخص موسیقی ایرانی را نشان نمیدهد. صدادهیاش بیگانه است. من اعتقاد دارم از موسیقی پلیفونی در موسیقی ایرانی استفاده نمیشود. دربارهی هارمونی هم ما از آنچه منطبق با موسیقی ایرانی است، استفاده میکنیم؛ درست مثل خوشنویسی.
درست است که اصل زیبانویسی از خط عربی گرفته شده ولی ظرافتهایی هم وجود دارد که ویژهی خط فارسی است؛ مثلاً در نستعلیق و شکستهنستعلیق که در دورهی قاجار و بعد از آن در ایران باب شد اصول و قواعدی به کار رفته شده که در هیچ یک از خطوط عربی دیده نمیشود.
- پس موسیقیدانان ما، برای ساخت موسیقی به شیوهی خودشان از اصول هارمونیک استفاده میکنند.
بله؛ بعضیها معتقدند طبق اصول هارمونیک فاصلهی سوم در موسیقی نباید به کار رود. اگر نوازندگیهای شهنازی را گوش دهیم متوجه میشویم فاصلهی سوم و ششم (معکوس سوم) وجود دارد و خیلی هم زیبا صدا میدهد.
باید دید از چه امکانی در چه موردی میتوان استفاده کرد تا موسیقی ایرانی را ایرانی شنید. موسیقی ایرانی هم میتواند از امکانات هارمونی استفاده کند و البته مطابق با کاراکتر خود از اصول علمی بهرهمند شود.
- چرا آهنگسازان ایرانی از اصول علمی استفاده نمیکنند؟
این مشکلات همه به دلیل کامل نبودن رشد این رشته است. وقتی با موسیقی ایرانی بیگانه باشیم نه میتوانیم برای آن قانون بنویسیم، و نه میتوانیم از قوانین نوشتهشده درست استفاده کنیم. درواقع باید به موسیقی ایرانی و غربی و اصول هر دو اشراف داشته باشیم. با موسیقی غربی ارتباط برقرار کنیم و در این ارتباط نیازهای موسیقی ایرانی را برطرف کنیم. باید تجربه کنیم؛ تجربهی شنیداری. قطعاتی را بسازیم و اجرا کنیم.
- به نظرتان مردم با این قطعات زود اخت میشوند؟
بستگی به هنر موسیقیدان دارد. موسیقی وقتی از یک صدایی در میآید برای گوشهای ایرانی غریبه میشود ولی اگر بتوانیم فواصلی به کار ببریم که مورد نیاز و منطبق با موسیقی ایرانی باشد بسیار هم جالب میشود.
- اجراهای ارکسترال چه؟ این اجراها موسیقی ایرانی را در دنیا بهتر جلوه نمیدهد؟
دقیقاً همین طور است؛ اگر بخواهیم موسیقی ایرانی را جهانی کنیم و در تمام دنیا شناخته شده باشد، باید از امکاناتسازی و ارکستراسیون غربی استفاده کنیم یا حتی به صورت تکنوازی سازهای ایرانی و ارکستر آثاری نوشته و اجرا شود. باید با زندگی اجتماعی زمان خودمان پیش برویم. درواقع کار جمعی در موسیقی همان هماهنگی با زندگی اجتماعی است.
- چهطور میتوان آثار ارکسترال موسیقی ایرانی را به استانداردهای جهانی نزدیک کرد؟
در سازهای غربی استاندارد رعایت شده است. در این زمینه در سازهای ایرانی هم تلاشهایی صورت گرفته است. استاد قنبری استانداردهایی را برای سازهای ایرانی تعریف کردهاند. استانداردهای جدید هم باید اضافه شود؛ البته این استانداردها باید براساس نظر نوازندگان و سازندگان باشند.
- چه فاکتورهایی این استاندارد را میسازند؟
فاکتورها و عوامل بسیاری در ایجاد استاندارد نقش دارند؛ مثلاً جنس چوب، رنگ و جنس و نوع خرک. عوامل محیطی بسیاری هم در حین اجرا بر روی صدادهی ساز تأثیر میگذارد؛ مثلاً درجهی حرارت محیط، سازهای موسیقی را تحت تأثیر قرار میدهند؛ البته با فنآوری جدید میتوان این مشکلات را برطرف کرد.
- مشکل اصلی چیست؟
مشکل اصلی در مهجور ماندن موسیقی است. اگر این رشته همانند سایر رشتهها با دانش روز پیش میرفت و قابلیت استفاده از امکانات جدید فراهم بود، این اشکالات هم برطرف میشد. اگر اینگونه نباشد هر آنچه را از پیشکسوتان باقی مانده است، به مرور از دست خواهیم داد.
- نقش پژوهش در موسیقی ایرانی چیست؟ نمیتواند موسیقی را زنده کند؟
چون زمینهای برای رشد موسیقی در ایران وجود ندارد پژوهش هم جایگاهی ندارد و چندان به آن توجه نشده است. در موسیقی ایرانی خیلی از زوایا و جزئیات میتوانند موردی برای بررسی و تحقیق باشند؛ مثلاً مسئلهی ربع پرده که دکتر برکشلی روی آن کار کرده است با ترکیبات صوتی تازه در موسیقی ایرانی. اما تشویق و ترتیبی برای پژوهش در ایران وجود ندارد. در هیچ مدرسه و دانشگاهی زمینه را برای پژوهش فراهم نمیکند تا دانشجو راغب به گذاشتن وقت و انرژی خود شود.
- اگر تغییرات موسیقی ایرانی براساس پژوهش نیست، براساس چیست؟
بر اساس سلیقه؛ مثلاً خیلی از استادان معتقدند موسیقی ایرانی نت نمیخواهد و آموزش آن سینه به سینه است. به نظر من به نت درآمدن موسیقی ایرانی به رشد و اعتلای آن کمک هم میکند.
در گذشته چون نتنویسی نبود، به آموزش سینه به سینه روی آوردند؛ ولی امروز اگر با دنیا پیش نرویم، عقب میمانیم و مهجور میشویم؛ درست مثل خط. اگر خط اختراع نشده بود تا زمان محدودی میشد از حافظه استفاده کرد ولی با زیاد شدن اطلاعات و دانش بشری وسیلهای برای ثبت آن لازم بود.
موسیقی ایرانی در شرایط کلاسیک خودش هم شناختهشده نیست حالا چه برسد به اینکه بخواهیم آن را سینه به سینه هم منتقل کنیم. هر کس به سلیقهی خود تغییراتی میدهد و بعد از سالها چیزی از آن باقی نمیماند.
- با نتنویسی، بداههنوازی به چه شکلی درخواهد آمد؟
البته بداههنوازی یک صورت عالی در موسیقی ایرانی است ولی منافاتی با نتخوانی و نتنویسی ندارد. هیچ نوازندهای از روی نت، بداههنواز نخواهد شد. کسی که نت میداند میتواند نوازندهی زبردستی باشد و بداههنوازی هم انجام دهد؛ اصلاً منافاتی ندارد. در آثار ارکستری، امکان نشان دادن همه جور ریزهکاری با نت هست؛ اصلاً غیر از این نمیشود. در یک کار گروهی باید نتی برای جمع وجود داشته باشد تا اجرا پیش برود.
- موسیقی را همه گوش میدهند و میفهمند؛ اما شما کتابی را با نام پیوند شعر و موسیقی آوازی تألیف کردهاید. اگر خوانندهای اوزان عروضی را نداند، چگونه میتواند از این کتاب استفاده کند؟
خوانندهی فارسیزبان نیازی به دانستن اوزان عروضی ندارد. ملودی آوازی درواقع از خود شعر گرفته میشود. اول باید بدانیم عوامل مشترک بین این دو هنر (شعر و موسیقی) چیست؟
درواقع مهمترین عامل مشترک ریتم است. در شعر باید هجاهای بلند و کوتاه را تشخیص داد و در موسیقی باید منطبق با این هجاها ریتم کوتاه و بلند را تنظیم کرد و میزانبندی را شکل داد.
تکیه و تأکید بر کلمات اهمیت دارد و این در تفهیم کلام نقشی اساسی ایفا میکند؛ مثلاً در مصرع «حکایت همچنان باقی است» اگر روی کلمهی «باقی» تأکید شود، مفهوم دیگری در ذهن مستتر میشود و شعر کاملاً بیمعنا میشود.
نکتهی دیگری که باید مد نظر قرار داد، استفاده نکردن از کلمات مهجور و ثقیل است. در هر بیست یا سی سال تعدادی کلمات از یک زبان حذف و تعدادی به آن اضافه میشود. از کلمات قدیمی و دور از ذهن نباید استفاده کرد؛ مثلاً رودکی در یکی از اشعار خود از کلمهی «یخچه» استفاده کرده است؛ «یخچه بارید و پای من بفسرد». این کلمه به جای تگرگ به کار رفته که امروز دیگر کاربردی ندارد.
- پس موسیقی هم باید با زبان مردم حرف بزند تا پذیرفته شود. موسیقی جدید و امروزی این ویژگی را دارد؛ اما این موسیقی نیازهای فرهنگی جامعه را برطرف میکند؟
وقتی زندگی اجتماعی تغییر میکند، نمیتوان توقع داشت هنر ثابت و ساکن بماند. تکرار یکنواخت آنچه گذشتگان نواختهاند مردم را دلزده و خسته میکند. موسیقی مانند غذاست.
همانطور که باید از کودکی خوراک لازم را برای رشد یک شخص فراهم کرد، موسیقی لازم برای رشد یک نوازنده را نیز باید در دسترسش قرار داد. اگر این روند به شکل صحیح بررسی شود، خواهیم دید در بزرگسالی، همین کودکان، خوراک لازم و موسیقی با بار فرهنگی و وزین را پذیرا خواهند بود.
از طریق موسیقی میتوان بسیاری از رفتارهای پسندیده را از کودکی نهادینه کرد و بعدها از شکلگیری مناسب این رفتارها در زندگی اجتماعی بهره جست. در موسیقی ایرانی، احتیاج به نوآوری داریم؛ احتیاج به کارهای اکسترال و نوازندههای زبردست داریم.
اگر این همه مهیا باشد، خواهیم دید که سلیقهی موسیقایی جامعه نیز تغییر میکند. همانطور که حتی مردم عادی هم شعر خوب را از بد تشخیص میدهند؛ چون در کنار اشعار بیمایه، سعدی و حافظ را هم شنیدهاند. موسیقی خوب را از بد هم تشخیص خواهند داد. این تنها راه نجات موسیقی ایرانی است.
- ولی انگار طرفداران موسیقی بازاری از موسیقی سنتی و محلی بیشتر است. به نظر شما چه عواملی باعث پیدا شدن چنین سلیقهای در جامعه شده است؟
درواقع مردم به سمت این موسیقی جذب شدهاند. شنیدن این نوع موسیقی برای مردم عادت شده و آنقدر در دسترس قرار گرفته که به راحتی آن را میشوند. بهایی که به موسیقی بازاری داده شده به موسیقیای که بار فرهنگی داشته، داده نشده است.
شعر و موسیقی بنجل به شنوندهاش لذت آنی میدهد. بیشتر مردم این شعر و موسیقی را گوش میدهند. با این وجود نباید با شعر و موسیقی فاخر مقایسه شوند. اگر موسیقی ایرانی نیز به همین اندازه و با این وسعت در جامعه پخش میشد، آن وقت میتوانستیم مقایسهای بین میزان شنوندههای این دو نوع موسیقی انجام دهیم.
- چهطور موسیقی وزین میتواند جای موسیقی بیمایه را بگیرد؟
موسیقی وزین باید طوری باشد که بر دل مردم بنشیند. باید سعی در تولید موسیقی دلنشین شود. از تولید مهمتر، پخش کردن آثاری با ارزش فرهنگی بیشتر است. پخش و ترویج اینگونه آثار فقط از دست رسانهی ملی یعنی رادیو و تلویزیون برمیآید. تلویزیون دانشگاه جامعه است.
از طریق این رسانه میشود سلیقهی مردم را عوض کرد. من شخصاً معتقد به تک بعدی بودن موسیقی نیستم. مسلماً جوانان به این نوع موسیقی کمتر جذب میشوند و این کاملاً طبیعی است؛ ولی موسیقی میتواند طوری ساخته شود که به مذاق جوانان نیز خوش بیاید و در ضمن کاراکتری ایرانی داشته باشد.
این امر تنها از دست متخصصان امر برمیآید. من همیشه از دانشجویانم میخواهم در تلفیق شعر و موسیقی، استاد تجویدی را سرمشق خود قرار دهند. مردم هنوز هم بیشتر آثار این استاد را زمزمه میکنند و از آن لذت میبرند.
- چه چیزهایی در تولید آثار وزین مؤثرند؟
باید آموزش درستی وجود داشته باشد و پس از آن هنرمندان را به قرار گرفتن در طریق درست و شایستهی موسیقی ایرانی تشویق کرد. رقابت سالم و کمکهای بخش دولتی را نباید از نظر دور داشت؛ مثلاً در سال 1336 پس از بازگشت ارکستر صبا از سفر افغانستان، گروهی از اهالی موسیقی این کشور، آهنگهایی از ساختههای خودشان یا از آهنگهای محلیشان را به من دادند و من هم قطعهای براساس آن نوشتم به نام قطعه برای 10 تار و ارکستر.
اگر تشویق و پاداش درست وجود داشته باشد، هنرمندان راغب به انجام چنین اموری میشوند و این خودش یک نوع معرفی موسیقی است و هم نوآوری در اجرا. همانطور که مردم شعر خوب را از بد تشخیص میدهند میتوان از راه پخش و اشاعهی موسیقی با بار فرهنگی اذهان عمومی را نسبت به موسیقی آگاه کرد.
در جامعهی امروز ایران رقابت ناسالمی برای موسیقی ایجاد شده است. موسیقی ارج و قرب شایستهی خود را ندارد و تلاشی هم برای اعتلای این هنر نمیشود؛ به همین دلایل اذهان عمومی با موسیقی فاخر و زیبایی ایرانی آشنایی ندارد.
- موسیقی های مذهبی چه؟ آیا این موسیقی ها نتوانسته اند گوش مردم را با موسیقیهای فاخر آشنا کنند؟
مذهب هم با موسیقی ارتباط تنگاتنگ دارد. برای اثبات حرفم به این جمله استناد میکنم «قرآن مجید را با صوت حمید بخوانید.» زمانی قاریان و مداحان آگاه از فنون موسیقی وجود داشتند ولی به مرور زمان این ارتباط قطع شد.
اگر در ایران هم مثل ممالک غربی بین مذهب و موسیقی دوستی وجود داشت هم به اعتلای مذهب کمک میشد و هم به پیشرفت موسیقی. مگر موسیقی کلیسایی به مذهب یاری نمیرساند؟ مگر آوازهای مذهبی و کلیسایی با موسیقی زیبا در کلیساها اجرا نمیشوند؟ مذهب و موسیقی با هم و در کنار هم رشد کردهاند.
وقتی رشتهای حضورش در جامعه زیر سؤال باشد این پیامدها را هم دارد. اگر موسیقی خلاف شرع است باید حذف شود. نمیشود هم داشت و هم نداشت. اگر مداحان و خوانندگان آگاه و آموزشدیده باشند، میتوانند از امکانات عالی موسیقی استفاده کنند برای هر چه زیباتر کردن صوت قرآن و این منافاتی با موسیقی ندارد.
این درست موسیقی کاربردی است. اگر مذهبیون با موسیقی مبتذل و غیرفرهنگی مخالفاند، ریشهی به وجود آمدن این نوع موسیقی را باید در دل خود جامعه جستوجو کرد؛ درواقع رقابت نادرستی بین موسیقی و مذهب وجود دارد.
درست است که مدرسه و دانشگاه موسیقی داریم ولی درواقع این هنر، تحریم شده است. باید راهی برای تعالی فرهنگ موسیقی پیدا کرد. این طوری است که موسیقی فاخر کمکم فراموش میشود و موسیقی مبتذل رواج پیدا میکند.
- به نظر شما آموزش موسیقی باید چهطور باشد تا این ابتذال به وجود نیاید؟
مشکل در شکلگیری کلاسهای آموزشی و انگیزهی به وجود آمده برای آموزش موسیقی است. در جامعهی امروز ما کلاسهای آزادی شکل گرفتهاند که مسئولان این کلاسها خودآگاهی و آشنایی کامل با موسیقی ندارند؛ در نتیجه این آموزش درست پیش نمیرود.
مسائل مالی که پیش میآید، سطح آموزشی تنزل پیدا میکند. برای جلوگیری از گسترش آموزش نادرست باید شورایی وجود داشته باشد که کیفیت این کلاسها را کنترل کند.
فارغالتحصیلان موسیقی برای گذراندن نیازهای روزانهِی خود باید درآمد داشته باشند؛ باید امکان کار و فعالیت اجتماعی داشته باشند. باید بتوانند از وقت خود در نوشتن قطعات و تحقیق و پژوهش استفاده کنند و در ضمن باید جایی برای ارائهی آثار خود داشته باشند.
همهی اینها و خیلی مسائل دیگر باعث میشود این هنر به یک هنر فاخر و با بار فرهنگی تبدیل شود. در این بین نمیتوان از حمایت ارگانهای دولتی چشم پوشید. رادیو و تلویزیون، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و خانهی موسیقی باید برای اعتلای موسیقی با بار فرهنگی کوشا باشند. به دلیل نبود امکانات پخش و حمایت نکردن مالی، موسیقیدانان به ابتذال کشیده میشوند.
- با این وجود هیچ امیدی به جهانی شدن موسیقی ایرانی نمیتوان داشت. به نظرتان راهی وجود دارد؟
اقدام در جهت جهانی شدن موسیقی ایرانی تنها از دست ارگانها و نهادهایی چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما برمیآید. تاکنون تلاشی برای جهانی کردن موسیقی صورت نگرفته است.
اگر هم در گوشهای از دنیا موسیقی ایرانی مطرح شده، این خود هنرمند بوده که با سعی و تلاش خودش به این نقطه رسیده است. این مسئله دربارهی آثار خود من بارها و بارها پیش آمده؛ مثلاً من اپرایی نوشتهام برای کودکان؛ موسیقی این اپرا در کشور اسلواکی توسط ارکستری به رهبریِ علی رهبری ضبط شده، ولی امکان اجرای آن در ایران هنوز فراهم نشده است؛ گرچه بسیاری از آوازهای این اپرا به صورت جداگانه توسط خوانندگان، خوانده شده، هنوز هیچ یک از این آوازها در ایران اجرا نشده است. اگر حمایت مالی ارگانها و نهادهای ذیربط وجود نداشته باشد، امیدی به جهانی شدن موسیقی کشورمان نیست.
- آیندهی موسیقی ایرانی را چهطور ارزیابی میکنید؟
اگر روال کار به همین ترتیب پیش رود، وضعیت موسیقی دشوارتر خواهد شد؛ ولی اگر بخش دولتی سیاستگذاریهای خود را در تصمیمگیریها و ارائهی حمایتهای مالی، تغییر دهد، اوضاع فرق خواهد کرد.
در کشور ما موسیقی در دست بخشهای دولتی است و فقط استفاده از افراد شایسته و مطلع در کنار بخش دولتی به زنده ماندن این هنر کمک خواهد کرد. برای رشد و پرورش موسیقی باید راه باز باشد؛ باید شنید، باید اجراها را دید و هیچ راهی جز این وجود ندارد.
فقط با نوشتن قوانین و حرف زدن دربارهی آنها مشکلی حل نمیشود. باید زمینه و امکانات برای رشد موسیقی فراهم باشد تا پیشرفتی صورت گیرد. باید از نوازنده و آهنگساز، هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی حمایت شود و ارزش کارشان دانسته شود.
همشهری الف