درآمد:
بخشی از فرهنگ هر قوم و طایفهای با آواها و نواهای موسیقایی آمیخته شده است. موسیقی در تاریخ پرفراز و نشیب زندگی بشر نقشی تعیینکننده داشته است و بسیاری از مناسک و آیینها، از باستان تا به امروز به نوعی از موسیقی برای نگهداری خود وام گرفته اند. در گفت وگوی زیر با دکتر واشقانی،او ضمن ارائه تصویری مجمل از پیشینه اسطورهایآیینی موسیقی به چگونگی تاثیرگذاری این موسیقی بر شعر و تاثیرات متقابل آنها میپردازد.
او در این گفت وگو عمدتا بر پیشینه اسطورهای تاریخی موسیقی بر ایران تمرکز کرده است. گفت وگو با بخوانید.
- موسیقی در ایران چه پیشینهای دارد؟
اگر منظورتان واژهی موسیقی است، این واژه ریشهی یونانی دارد و به میانجی زبان عربی وارد زبان فارسی شدهاست. در زبان فارسی، چه فارسی دری و چه فارسی میانه و باستان، واژههای پرشماری با دلالتهای ویژه و متنوع برای موسیقی وجود داشته است، ازجمله خنیاگری که با مصدر خواندن همریشه است، گفتهاند که یکی از معناهایش آواز خواندن بوده و به احتمال بسیار زیاد، نام ساز گیتار از همین ریشه به علاوهی ساز تار است.
و یا «گاه» که امروزه در نامگذاری هفت دستگاه موسیقی ایرانی رایج شده و همریشه با گاته است که نام کهنترین بخش اوستاست و بسیاری از واژههای دیگر که هرکدام بر حوزهای از آنچه امروزه موسیقی خوانده میشود دلالت داشتهاند.
- سابقه خود موسیقی به چیست؟
سابقهی خود موسیقی، یعنی آنچه مدلول واژهی موسیقی است. از جهات متنوعی میتوانیم برایش تعیین زمان کنیم، گاه بر اساس دادهها و اطلاعات تاریخی، گاه بر اساس دادههای باستانشناختی یا تأملات زبانشناختی و نیز روایات اساطیری. طبیعی است که گفتگوی ما بر اساس دادههای اساطیری و زبان شناختی خواهد بود.
- اگر موافق باشید ابتدا از بعد زبانشناختی به پیشینهی موسیقی بپردازید و بعد جنبههای اساطیری آن را واکاوی کنید؟
تأمل در دلالتهای واژههایی که برای نامگذاری پدیدهها به کار رفتهاست، ما را به نتایجی فراتر از مباحث زبانشناختی صرف میرساند.
- یعنی چه نتایجی؟
مثل نامگذاری اجزای اوستا، کتاب دینی ایرانیان باستان که اگر در آن دقت کنید این جزییات را مشاهده میکنید. اوستا کتابی است که بخشهای کهنش به قرن ششم پیش از زایش مسیح تا شش هزار سال پیش از آن منسوب است و جالب این که کهنترین بخش آن، گاتههاست، یعنی آوازها. این بخش از اوستا، اشعار دینی بودند که به شخص زرتشت پیامبر منسوبند و در آیینهای مذهبی زمزمه میشدند. این یعنی حضور باستانی شعر و موسیقی در جهان ایرانی. خود گاتهها بخشی کوچک از مجموعهای بزرگتر است به نام یسنا و یسنا همریشهی نام بخشی دیگر از اوستاست به نام یشتها. این هردو نام یعنی یسنا و یشتها به معنی سرودهاند و سرودههای مذهبی بودند که در آیینهای مذهبی زمزمه میشدند و نکته جالب این که آیینهای مذهبی ایرانی تقریباً همه، آیینهای شکرگزاری و شاد بودند و به همین سبب واژهی یسن به مرور مبدل شد به هرگونه آیین شاد. هماکنون نیز این واژه با تلفظ جشن در زبان فارسی رایج است.
- به اوستا اشاره کردید و میدانیم که بخش بزرگی از اساطیر ایرانی در اوستا و دیگر کتابهای دینی ایران باستان حفظ شدهاند. چه اشارههایی به موسیقی در اساطیر شدهاست؟
موسیقی درباورهای اساطیری بشر و ایرانیان پیشینهای بسیار کهن و حضوری پرحجم دارد. موسیقی و پیوستههایش در نهانِ اندیشه بشر همواره دارای دو گوهر ایزدی و اهریمنی دانسته شده است؛ از یک سو سماع طبیعیوفلکی باوری کهن و شایع است که بر اساس آن، موسیقی، جاری و ساری در هستی اشیا قلمداد شده و این باور، حتی شکلی فلسفی نیز یافته است و آن را بر استدلال نیز مبتنی ساختهاند، چنانکه فیثاغورثیان بر این باور بودهاندکه اجرام آسمانی، بر مداراتی میگردند که نسبت عددی میان آنها مطابق با نسبت عددی سیمهای چنگ است و بدین سبب، هر یک از اجرام آسمانی درگردش مداوم خود، نوایی روحانی مینوازند که جزگوش هوش صاحبدلان توان شنیدن آن را ندارد.
همچنین، زمزمه که از تجلیلاتِ کلامیِ موسیقی است، در یسنا، آثارالباقیه، مروج الذهب و بسیاری دیگر منابع دارای گوهری ایزدی معرفی شده است و گفتیم که کهنترین بخش از کتاب اوستا نیز «گاته» نام دارد، یعنی سرود، و آن سرودههایی است که اشو زرتشت، به هنگام راز و نیاز، ایزدان را بدانها میخوانده است و «گاه» و مشتقاتش نیز که از مصطلحات موسیقیاند با نام «گاته» از یک بناند.
- آن بخشی که اشاره کردید به ابعاد اهریمنی چطور؟
در برابرِ بسیار دلایل که برای گوهرایزدی موسیقی میتوان آورد، اهریمنی دانستن گوهر موسیقی نیز کم نمونه نیست و در باورهای ایرانیان و دیگر نژادها دیوْ داده بودن، موسیقی را آموزهای رایج مییابیم، چنانکه در کتاب عجایب المخلوقات میخوانیم که ابلیس پنج فرزند دارد و از جملهی آنان «نتر» است و او طنبور و امثال آن فرماید. در همان منبع میخوانیم که چون سلیمان (ع) بار دوم مملکت یافت، خداوندتعالی باد را فرمود که شیاطین و دیوان را جمع آورد نزد سلیمان (ع) و آن حضرت،دیوان را دید به اشکال متفاوت و شگفت و در میان آنان دیوی بود به نام «قهر بن فنان» یک نیمهی تن او سگ بود و نیمهی دیگر، گرگ. سلیمان از عمل او پرسید و او پاسخ داد: «غنا و شرب خمر،و مرا مکان به زمین هند است و سرود و خمر را پیش چشم مردم بیارایم و ایشان را بر آن دارم»؛ سلیمان امرکردکه او را بند کنند.پس دیوی دیگر آمد به هیبتی دیگر و سلیمان(ع) پرسیدکه تو کدام دیوی؟ و او پاسخ داد: «مره بن خزف، و اول کسی که وضع بربط کرد، من بودم. هیچ کس لذت مناهی در نیابد الاّ من» و سلیمان (ع) فرمود که او را نیز بند کردند. دیوْداده بودن موسیقی و پیوستههایش در اندیشهی ایرانیان نیز باوری کهن است، چنانکه برخی، واضع موسیقی را ضحاک ماردوش دانستهاند.
- چه منبعی این نکته را که ضحاک واضع موسیقی بوده است را نقل کرده؟
ابن اثیر در الکامل نوشتهاست: ضحاک بر تمام دنیا تسلط یافت و «به ظلم و جور و عنف حکومت کرد و بسیاری را کشت. او کسی است که دار زدن و گردن زدن را بنیاد نهاد و مالیات بست و سکه زد و موسیقی آموخت». در روایتی دیگر نیز موسیقی و پیوستههایش را دیوداده مییابیم. گردیزی در زین الاخبار مینویسد طهمورث پادشاه پیشدادی، شکستهای بزرگ بر دیوان وارد آوررد و دیوان که از آن پادشاه با فرّه به ستوه آمده بودند،از او امان خواستند. طهمورث، امان دادن را به چندین شرط محالْگونه منوط کرد و دیوان همهی این شرطها را به جا آوردند. به جای آوردن یکی از این شرطها منجر شد به ساختن نخستین ساز موسیقی.
یا در جایی دیگر که روایت را عیناً مرور میکنیم: «طهمورث بن اینکهد بن اسکهد بن هوشنگ، چون بر تخت سلطنت بنشست، دیوان بر مردمان مسلط گشته بودند، او با دیوان حرب کرد و ایشان را از رنج نمودن مردمان بازداشت، و کار بر دیوان تنگ شد، و هر جا که از ایشان بگرفتی، همی کشتی و رنج همی نمودی، تا دیوان به نزدیک او آمدند و گفتند: تا کی ما را به درد خواهی داشتن؟ گفت: آن وقت که چوب خشک و زه خشک به حدیث آیند، و درخت جامهی ملوک برآرد، و باد اندر مشت بگیرم و طعامی خوش بخورم که او را گاو نکِشته باشد و آتش نپخته باشد. پس ایشان طنبور بساختند. گفتند: اینک چوب و زه که سخن گوید. و کرم ابریشم را بیاوردند که تا بر درخت ابریشم تنید و از آن بپختند و بتافتند. گفتند: اینک درخت که جامهی ملوک بار آورد. و زنبور انگبین نهادند و گفتند: اینک طعام خوش که بی رنج گاو و پختن آتش بیامد، و این کارها سه دیو کردند: یکی را «هَشتم» نام بود، دیگر را «اداورا» و سیوم را «ونتو». اما در روایتی دیگر، گوهر ایزدی و اهریمنی موسیقی در هم آمیخته میشود.
- غیر از ابن اثیر در منبع دیگری هم در این زمینه مطلبی هست؟
حمدا... مستوفی که از جمله مورخان تیزبین به شمار میرود، در تاریخ گزیده می نویسد پیدایش موسیقی در عهد جمشید دانسته شده است و این میتواند تمثیلی باشد از دوگانگی گوهر موسیقی، چراکه جمشید پیشدادی همان پادشاه اهورایی است که سرانجام ناسپاسی آغاز کرد و به دامان اهریمن افتاد. همچنین در این روایت، دانایی به نام «یوبال» واضع موسیقی معرفی شده است و او از فرزندان قابیل بن آدم (ع) بوده و در عهد جمشید پیشدادی میزیسته است. ارجاع دادن ابداع موسیقی به مردی که از شجرهی خبیثه است و معاصر دانستن او با پادشاهی که بیشتر عمرش را به کیش ایزدی زیسته است، تمثیلی است از دخالت دو گوهرایزدی و اهریمنی در پیدایش موسیقی و در عین حال،این روایت حاصل تداخل دو دسته روایت آریایی و سامی استکه خود میتواند تمثیل دیگری باشد برای تقابل و تنازع دوگوهر ایزدی و اهریمنی یا ایرانی و انیرانی.
نکتهی جالب دیگری که در این روایت هست،تبیین چگونگی پیدایش موسیقی است. در این روایت،پیدایش موسیقی به صورت دفعی و بیمقدمه و بدون تبیین چگونگی،پیش کشیده نشده است، بلکه درمییابیم یوبال، موسیقی را با تقلید از اصوات و نواهای جاری در طبیعت و بالاخص با تقلید از آواز مرغی به نام موسیجه وضع کرده است . بنا بر این با روایتی صاحب نظریه مواجهیم که با نظریهی ارسطویی «محاکات» همخوانی دارد ، یعنی نظریهای که هنر را زادهی تقلید از چیزی میداند.
- تا اینجای سخنان شما به جایگاه اساطیری موسیقی باز میگشت، اگر موافق باشید به تاثیر شعر و رابطه آن با موسیقی هم بپردازید؟
شعر پارسی و موسیقی ایرانی رابطه ی تنگاتنگی داشته اند که مثل یک منشور از جهات متنوع می توان به آن نگریست، مانند تأثیر موسیقی در ارتقای سرایش شاعران، تاثیر محدودیت موسیقی در رشد همه جانبه ی شعر در قرنهای میانه تاریخ ایران، موضوعشدن شعر برای موسیقی و تشریک این دو هنر برای رسیدن به آواز، و وضعیت امروزی رابطه شعر و موسیقی که به نظر میرسد در این آمیختگی، توازن به نفع موسیقی به هم ریخته است.
- یعنی موسیقی سوار بر شعر شده است و تا حدودی کفه ترازو به نفع آن است؟ اگر این گونه باشد ، ماجرای تلفیق شعر و موسیقی چگونه است؟
بله. شعر از یک جهت، پیوندگاه زبان و موسیقی است. وقتی که موسیقی به زبان تزریق میشود شعر زاده میشود. نخستین لایهی برخورد مخاطب با شعر، موسیقی کلام است و این موسیقی از هماوایی و هماوازی واجها پدید میآید. منطقاً شاعری در اجرای این لایه از شعر موفقتر خواهد بود که یا موسیقیدان باشد یا در جایگاه شنوندهی موسیقی، اشباع از شنیدن موسیقی باشد. در عمل نیز تجربههای تاریخی همین مسأله را نشان دادهاست. بسیاری از شاعران پارسی گو، یا نوازنده و خواننده بودند یا مستغرق سماع عارفانه بودند یا دست کم شنونده حرفهای موسیقی بودند.
- آیا به لحاظ تاریخی ما سراغ داریم افرادی را که هر دو وجه موسیقی و سرایش شعر را داشته باشند،البته در تاریخ صد ساله اخیر داشتیم افرادی چون شیدا و عارف،اما پرسشم مربوط به تاریخ اسطورهای است؟
کنیزک بهرام گور که خواننده و نوازنده بود، خود بهرام گور که در سلک شاعران پارسی گوی کهن به شمار آمده است، رودکی که رودنواز و چنگ زن و خواننده بوده است، فرخی که چنگ نواز و آوازخوان بود، مولانا که مستغرق سماع بود و شعرش تجلی شگرف موسیقی در شعر است.
حتی حافظ با بافت ظریف آوایی شعرش، بیهیچ تردیدی، مردی خوش آواز بوده است و واژهی حافظ نه تنها به معنی حفظ کننده قرآن کریم، بلکه به معنی خواننده هم بوده است و در برخی گویشهای زبان فارسی، حافظ را به معنی آوازخوان به کار میبردند. خود حافظ هم میفرماید"غلام حافظ خوش لهجه غزل خوانم" و منظور وی از غزل خواندن، آواز خواندن بوده است.
اما مسألهای که می خواهم درباره ی شخص شاعران و تاثیر موسیقی بر کار آنان بیان کنم، بیش از اینهاست. نمیخواهم فقط بگویم که شاعرانی بودند که موسیقی بر کارشان اثر میگذاشت بلکه می خوام بگویم که اساساً در ایران میانه و باستان، شخصیت شاعر، خواننده و نوازنده، یکی بوده و شاعران همان خوانندگان بودند و خوانندگان، خود نوازنده هم بودند. هر قدر هم که در طول زمان به قدیمتر برویم، این پیوند نزدیکتر و این سه شخصیت متحدتر می شدند. دلالت دوگانه ی مصدر سرودن نیز دلیل زبان شناختی بر این حقیقت است، زیرا سرودن یعنی شعر سرودن و در عین حال، سرود به معنی آواز بوده و هست. البته دلایل اتحاد این سه شخصیت فراتر از دلایل زبان شناختی است و دلایل تاریخی متعددی برای آن هست.
- ممکن است برخی از منظومهها مستقل از موسیقی سروده شده باشتد؟
بله. این بسیار نادر بوده و تلقی ایرانیان از شعر به احتمال قوی سخنی بوده که برای همراه شدن با ساز و تبدیل شدن به آواز، سامان مییافته. شاعران نیز همان نوازندگان بودند که بر آهنگهایشان کلام میگذاشتند و به آواز میخواندند. مثال بارز این این پدیده، باربَد خواننده نامدار عصر ساسانی بوده است. در ایران باستان، طبقهای از ایرانیان بودند که ساز بر دوش، دوره میگشتند، میزدند و میخواندند. این طبقه، گوسان نام داشتند و این نام از مصدر گفتن گرفته شده که به معنی آوازخواندن بوده است.
دکتر خالقی مطلق بر آن است که شاعرانی از قبیل رودکی در حقیقت از همین طبقه ی گوسانان و از آخرین بقایای این طبقه بودند. رودکی در اشعارش نیز به این حقیقت اشاره میکند، از جمله میفرماید:
شد آن زمانه که او شاد در جهان رفتی
سرودگویان گویی هزاردستان بود
در این بیت، رودکی خود را در چهره ی گوسانان تصویر میکند، سراینده و خوانندهای متحرک.
- متحرک یعنی این که در حرکت آواز میخواندند؟
دقیقا. این چهره را در ادوار متأخر در آذربایجان با نام عاشق و عاشیق و عاشیک مییابیم و برخی برآنند که این نام همان واژه عاشق عربی است، اما بعید به نظر میرسد که برای یک پدیده بسیار کهن و ریشه دار پارسی، نامی عربی در زبان ترکی به کار رفته باشد و به احتمال بسیار زیاد، اشتقاق این نام از واژه "اشک" است و پدیده گوسانان دوره گرد، با تمدن اشکانی پیوند نزدیک داشته است و این بسیار رایج است که پدیدهها را منسوب به دولت و بر همان اساس نامگذاری کنند.
از طرف دیگر مشتبه شدن اشک و عاشق هم بیسابقه نیست چنان که عشقآباد، پایتخت ترکمنستان از واژه اشک گرفته شده است. این گوسانان متحرک ایرانی و روش و منش آنان به سان بسیاری از دیگر جوانب تمدن و فرهنگ ایرانی، در مسیر کشورگشاییهای شهسواران اشکانی به غرب رخنه کردند و زیربنای بسیاری از جوانب فرهنگ و تمدن غرب را پدید آوردند، برای نمونه ساز گیتار، حتی بنا به طرز املای لاتین آن، بی هیچ تردیدی، ره آورد گوسانان ایرانی بوده است و اشتقاق آن، گوی تار بوده است، یعنی تار گوسانان. به هر حال، این گوسانان ایرانی که مروجان شعر و موسیقی ایرانی در جهان بودهاند، مهمترین تجلی اتحاد شعر و ساز و آواز در ایران بودند.
- تأثیر موسیقی بر شاعران، شرح مهیجی از تاریخ ادب و هنر در ایران و جهان را شامل شد. تأثیر موسیقی بر خود شعر چه بود؟
شعر همانگونه که گفتم، بنا به یک تعریف، پیوندگاه موسیقی و زبان است. شعر، اجرایی از زبان است که دارای یک افزونه از موسیقی باشد. همین افزونه است که در سیر تحول شعر پارسی بسیار مؤثر بوده است. همواره محدود شدن یک هنر، موجب رشد مضاعف هنرهای جایگزین میشود. در میان مسلمین قرنهای میانه تحریم نگارگری در برخی مقاطع، علتی شد برای توسعه شگرف خوشنویسی و کاشیکاری. درباره موسیقی و شعر هم همین اتفاق رخ داد و محدودیت موسیقی در قرنهای نخست و میانه اسلام موجب شد که مسلمین و از جمله ایرانیان، کارکردهایی را که از موسیقی انتظار داشتند، در شعر بجویند و این باعث سنگینترشدن کفه آهنگ در شعر شد به گونه ای که گاه برخی از نمونه هایی که شعر خوانده می شدند، پدیده هایی زبانی بودند که تنها وزن دشاتند نه هیچ چیز دیگر.
اما این پدیده تنها ناشی از محدودیت موسیقی در جهان اسلام نبود، بلکه عللی قدیم تر هم داشت و از محدودیت های موسیقیایی از انواع دیگر هم در آن سهیم بودند. امروزه چون جمیع این محدودیت ها یا رفع شده اند یا تعدیل شده اند، موسیقی مستقلاً رشد سریع و حجیم یافته و ممکن است موجودیت شعر را تهدید کند و شعر هم باید برای برخورد با این موقعیت تغییراتی کند و تغییراتی هم کرده است.
- محدودیت هایی از انواع دیگر را مطرح کردید و نیز از به هم خوردن توازن میان شعر و موسیقی گفتید. در این باره بیش تر توضیح می دهید؟
بله. محدودیت های موسیقی که موجب رشد وسیع شعر در ایران شد، تنها جنبه ی مذهبی نداشت، بلکه تا حد زیادی هم جنبه فنی داشت و به مساله امکانات بر میگشت. تولید شعر امکانات کم تری می طلبد تا تولید موسیقی. این نابرابری موجب میشود که تولید و عرضه موسیقی در جهان قدیم از تولید و عرضه ی شعر عقب بماند و به ناچار،مردم بخشی از تقاضای موسیقی را با شعر برآورده میکردند. برخی از روایات تاریخی و نیز اساطیری ایران باستان، محدودیتهایی را که کمبود امکانات و ملزومات برای موسیقی فراهم آوردند تایید میکند از جمله اینکه مردم ایران،عرایض زیادی به خدمت بهرام پنجم ساسانی معروف به بهرام گور فرستادند که مضمونشان کمبود ساز و آواز و آوازخوانان در ایران و عقب ماندن این موارد از رشد سریع جمعیت ایران در عهد بهرام پنجم بوده است.
بهرام که درگیر نبرد با پادشاه هند بود، پس از پیروزی، غرامتی بر پادشاه هند بست که شامل هزاران نفر خواننده و نوازنده هندی بود که به ایران فرستاده شدند و در روستاها و شهرها پخششدند که برای ایرانیان بنوازند و بخوانند و معروف است که آنان اجداد کولیان بودند.
اگر در عهد بهرام گور، رفع کمبودهای موسیقی منوط به شکست دادن هندوستان بوده،امروزه با زدن یک کلید در هرجا و هر زمان با گوشی یا بلندگو میتوان از موسیقی بهرهمند شد و این، بخش بزرگی از نیازهایی را که موجب توسعه تقاضای شعر میشد، رفع میکند.
از طرف دیگر توسعه تولید موسیقی موجب شده که تولید شعر نیز به تبع موسیقی نه بنا به ذات شعر، جهت داده شود و گونهای خاص از شعر که ترانه نام دارد، به شدت رشد یابد و مؤلفههایش بر دیگر گونههای شعر نیز اثر گذارد. از سوی دیگر، رفع شدن نیاز به موسیقی با خود موسیقی، زمینه را برای رشد گونهای خاص از شعر فراهم کرده است شعری که سعی دارد از موسیقی، عاری شود و مبدل به تصویر و تخیل شود.
فکر نمیکنید بخشی از رشد این گونه کاذب باشد؟
بخش بزرگی از رشد این گونه شعری، کاذب است و کار کسانی است که توان اجرای آهنگ در زبان را ندارند و محصول ذهنشان از تصویر و تخیل و دیگر مؤلفه های شعری هم عاری است. اما از سوی دیگر برخی نیز بر آن رفتهاند که در وضعیت جدید، شعر نه تنها نباید از موسیقی عاری شود، بلکه باید جنبههای موسیقیایی خود را بیش از پیش تقویت کند تا میدان را به خود موسیقی نبازد. من شخصاً بر همین باورم و این باور را در غزلهایم نیز پی گرفتهام. تفصیل این باور باشد برای فرصتی دیگر.