انفجاری که روز21 آبان، تهران و کرج را لرزاند، یکی از دانشمندان برجسته کشور را از ملت ایران گرفت. شهید حسن تهرانی‌مقدم در زمان جنگ تحمیلی بنیانگذار واحد توپخانه و پس از آن واحد موشکی سپاه بود و در سال‌های پس از جنگ نیز نقش بسیار مؤثری در پیشرفت‌های نظامی کشور داشت.

 در یک روز بارانی به دیدار محمد تهرانی‌مقدم، برادر بزرگ‌تر این شهید بزرگوار رفتیم. در جای‌جای گفت‌وگوی قریب به یک ساعته ما با برادر شهید، بارها مصاحبه با بغض ایشان متوقف شد و ما ناچار شدیم بحث را عوض کنیم.

  • شهید تهرانی مقدم با این همه خدماتی که به کشور داشتند چرا تا‌کنون ناشناخته مانده بودند؟

اساسا سربازان گمنام امام زمان (عج) اینگونه‌اند. ازصدر اسلام تا‌کنون علمای بزرگ و سربازان بی‌ادعا نوعا بعد از شهادت یا فوتشان شناخته شده‌اند. در تاریخ انقلاب بسیار اتفاق افتاده که سرداران بزرگی پس از شهادتشان شناخته شده‌اند مانند شهید همت و شهید صیاد شیرازی. درخصوص شهید تهرانی‌مقدم 3نکته باعث شد که ایشان تا هنگام شهادتشان ناشناخته باقی بمانند؛ اول اینکه اساسا کار ایشان یک کار استراتژیک و محرمانه برای نظام بود. دشمن همیشه باید از ما هراسناک باشد و آن زمانی است که نتواند اطلاعات دقیقی از توان ما به دست آورد. این مهم‌ترین سلاح بازدارنده ماست. اگر دشمن بداند ما چه امکاناتی داریم برای مقابله با آن برنامه‌ریزی می‌کند؛ بنابراین حفظ اسرار نظامی از واجبات است. مسئله دوم شخصیت این شهید است. ایشان همانطور که مقام معظم رهبری ایشان را شناختند و آن پیام ارزشمند را دادند، یک دانشمند برجسته و زاهدی بی‌مدعا بود. از دوربین و تشریفات و شهرت دور بود. سال‌ها در میان مردم زندگی می‌کرد اما هیچ‌کس نمی‌دانست ایشان چکاره هستند؛ حتی خانواده ایشان هم اطلاع نداشتند. مادرم همیشه به ایشان می‌گفت ما بالاخره نفهمیدیم شما چکاره هستی. نکته سوم هم خواست نظام بود که تمایل داشت فعالیت‌های ایشان مستور بماند. اما در نهایت مشیت خداوند این بود که ایشان در این زمان شناسانده شود.

  • مردم درخصوص انفجار پادگان ملارد ابهاماتی دارند و می‌خواهند بدانند چه اتفاقی افتاده؟

معتقدم گروهی که مسئول بررسی‌، تحقیق و تفحص راجع به این اتفاق هستند تا چند روز آینده مسائل را روشن خواهند کرد و موضوع از پرده ابهام بیرون خواهد آمد. در کشور مناطق مختلفی هستند که از امکانات آنها برای دستاورد‌های نظامی سپاه استفاده می‌شود که پادگان ملارد یکی از این مناطق بود که این اتفاق در آنجا افتاد. اما اینکه در حال کار روی چه پروژه‌ای بودند، باید منتظر اعلام رسمی ماند. بنده یکی از نخستین کسانی بودم که سراسیمه خودم را به پادگان رساندم و در آنجا آثار یک انفجار هولناک را مشاهده کردم که تقریبا چیزی از پادگان باقی نمانده بود و متأسفانه آثاری هم از خیلی از عزیزانی که در آنجا شهید شده بودند باقی نمانده بود و اخوی شهید ما هم با وضعیتی حسین‌گونه به دیدار حق رفت که قابل وصف نیست.

  • شما متوجه صدا و لرزش ناشی از انفجار شده بودید؟

من متأسفانه متوجه آن صدا نشدم اما لرزش عمیق‌تر و صدای مهیب‌تر، زنگ آن تلفنی بود که به من شد و شهادت برادرم را به بنده اطلاع دادند. حقیقتا وقتی صحنه شهادت برادرم را مشاهده کردم یاد این جمله حضرت ابی‌عبدالله افتادم که بالای سر حضرت ابالفضل گفتند «کمرم شکست و چاره‌ای نمی‌بینم». من سال‌ها در جبهه حضور داشتم و عزیزان زیادی را از دست دادم؛ دوستانی که در کنار خودم به شهادت رسیدند. اما تا‌کنون 2بار این جمله آقا ابی‌عبدالله را حس کردم؛ یک بار موقعی که برادر کوچکم شهید علی تهرانی‌مقدم در ظهر عاشورا در سوسنگرد به شهادت رسید و بار دوم هنگام شهادت برادرم حسن.

  • کار ایشان به‌گونه‌ای بود که همواره با خطر همراه بود. این خطرپذیری در کارشان چقدر نمود داشت؟

شهید حسن تهرانی‌مقدم در زمان جنگ، واحد توپخانه سپاه و واحد موشکی سپاه را راه‌اندازی کرد. در تمام مراحل حساس 8 سال دفاع مقدس تمام کارهایش استقبال از خطر بود. با مواد انفجاری زندگی می‌کرد و شبانه روز با خطر درگیر بود. هرگز فراموش نمی‌کنم در عملیات بیت‌المقدس توپخانه سپاه آتشبار بسیار سنگینی داشت و ایشان 3شبانه روز نخوابیده بود. وقتی عملیات با موفقیت انجام شد و ایشان وارد پایگاه شد، نشست تا پوتینش را در بیاورد که دیدیم در همان حالت خوابش برد. هر کس با مواد انفجاری سر و کار داشته باشد هر لحظه باید آمادگی مواجهه با خطر را داشته باشد. شهید حسن‌تهرانی‌مقدم با علم به این معنا این خطرات را به جان خریده و همیشه آماده رفتن بود؛ بالاخص اخیرا. من این اواخر از حالات و سکناتش خیلی چیزها دستم آمده بود اما همیشه بلافاصله ذهن خودم را عوض می‌کردم و می‌گفتم ان‌شاءالله اتفاقی برایش نمی‌افتد. انگار به یک معنویت و آرامش خاصی رسیده بود. ضمن اینکه همه کارهایش را در زندگی، خانواده و مشاغلش به‌گونه‌ای تنظیم کرده بود که ممکن است بروم؛ حتی چند بار ذکر کرده بود اگر من نبودم فلان کار‌ها را انجام دهید.

  • خانواده و مادر گرامی ایشان با این موضوع مشکلی نداشتند؟

مادرم همیشه این دغدغه را داشت و می‌گفت: «آن پسرم که از دستم رفت، تو سعی کن مواظب خودت باشی چون من دیگر طاقت شهادت تو را ندارم». وقتی خبر شهادت را به من دادند نخستین نگرانی‌ام مادر بود. اما به خواست خدا و دعای این شهید و عنایت مقام معظم رهبری چنان سکینه‌ای در قلب مادرم به‌وجود آمد که من خدا را از این بابت شکر کردم. همسر ایشان به دخترانش گفت بچه‌ها خبری که همیشه منتظرش بودید را می‌خواهم به شما بدهم، آنها هم متوجه شدند که پدرشان
به شهادت رسیده است.

  • بعد نظامی ایشان برجسته‌تر بود یا بعد علمی شخصیت‌شان؟

شخصیت ایشان ابعاد گسترده‌ای داشت، مانند مولا و مقتدایش امیرالمؤمنین که وجوه برجسته مختلفی داشتند؛ در میدان رزم همچون شیر غران بود و نسبت به دشمنان اسلام با شدت عمل می‌کرد و در میان دوستان و خانواده و همرزمانش یک مؤمن وارسته و با اخلاق و در کار‌های علمی و پژوهشی یک دانشمند برجسته بود. ایشان به علم و تحقیقات بسیار اهتمام می‌ورزیدند و توانسته بودند گروهی از متخصصین و نخبگان را در مجموعه خودشان جمع کنند؛ چون این کار بزرگ، تیمی حرفه‌ای و بزرگ می‌طلبید و موفق شدند یک تکنولوژی بزرگ را به یک تکنولوژی بومی تبدیل کنند. من و برادران شهیدم از قبل از انقلاب در مسجدی در سرچشمه تهران خدمت آیت‌الله لواسانی در امور فرهنگی فعالیت داشتیم. آن زمان تصور ما این بود که بتوانیم در مسائل فرهنگی و علمی تبلیغ و تبیین داشته باشیم.

  • پس چطور هر سه نفر شما به امور نظامی علاقه‌مند شدید؟

ضرورت‌های انقلاب ما را به این عرصه کشاند. وقتی انقلاب پیروز شد و سپاه پاسداران به امر امام (ره) تشکیل شد ما جزو نخستین نفراتی بودیم که توفیق داشتیم در تشکیل سپاه حضور داشته باشیم. ما مجموعه‌ای داشتیم و قبل از جنگ در مواجهه با ضد‌انقلاب فعالیت می‌کردیم و ابداعات خیلی خوبی در برخورد با ضد‌انقلاب و حوادث اوایل انقلاب داشتیم. با آغاز جنگ امام (ره) دستور دادند در جبهه‌ها حاضر شویم و ما هم به آن جبهه گسیل شدیم، چون حالا دستور این بود و ما همه مرید و مقلد امام (ره) بودیم. خیلی زود خود را با الزامات جنگ و شرایط جدید وفق دادیم.

  • ایشان چطور به کارهای موشکی علاقه‌مند شدند؟

سپاه در جنگ ابزار‌های بسیار ساده‌ای داشت؛ همین کلاشینکف و آرپی‌جی و... . سپاه آن زمان حتی فاقد توپخانه بود. فرمانده سپاه به بنده گفت ما دیدیم قابل‌ترین فرد برای راه‌اندازی سپاه همین حاج‌حسن‌آقاست. به همین خاطر حکمی به او دادند به‌عنوان فرمانده توپخانه سپاه. در حالی که سپاه اصولا توپ و تجهیزات توپخانه نداشت. برخی از دوستان به شوخی می‌گفتند شما با کدام امکانات می‌خواهید در این پست فعالیت کنید؟ نه توپی هست و نه توپخانه‌ای. حسن آقا همان‌جا اشاره کرد به سمت نیرو‌های دشمن و گفت توپخانه ما آن طرف است. اتفاقا چند روز دیگر عملیات شد و رفتند آنجا توپ‌های دشمن را غنیمت گرفتند و توپخانه سپاه را راه‌اندازی کردند. افراد زیادی توسط حسن آقا تربیت شدند و آموزش دیدند و جذب توپخانه سپاه شدند. همین روند برای ایجاد واحد موشکی ادامه داشت. 2سال بعد از راه‌اندازی توپخانه این ضرورت احساس شد که باید واحد موشکی سپاه راه‌اندازی شود. ایشان شدند مسئول موشکی بدون موشک سپاه. آن زمان حاج‌حسن به چندین کشور سفر کرد و یک مقدار موشک خریداری کردند و از تجربیات آنان استفاده کرد و کم‌کم تولید موشک در سپاه را راه‌اندازی کردند. آن زمان که موشک‌های عراق شهر‌های ایران را به خاک و خون می‌کشید این جوانان توانستند پاسخ دندان‌شکنی به دشمن بدهند.

  • با آن امکانات پذیرش این پست‌ها ریسک بالایی داشت. چطور شد که پذیرفتند؟

ریسک پذیری و خطر پذیری ایشان فوق‌العاده بود. همت و توکل ایشان فوق‌العاده بود. همه اینها باعث شد که این مسئولیت خطیر را بپذیرد و خدا هم کمک کرد و به اخلاص و توانایی‌‌اش برکت داد و بحمد‌الله توانست در پست‌هایی که بود موفق باشد.

  • آیا شهادت ایشان در روند پیشرفت‌های نظامی کشور اخلال ایجاد خواهد کرد؟

آن موقع که امام (ره) مرحوم شدند ما حقیقتا فکر می‌کردیم که برای انقلاب مشکلات اساسی به‌وجود بیاید. خود من همراه یک سری از دوستانمان به جای حضور در مراسم عزاداری امام راحل به منطقه رفتیم چون نگران حمله دشمن بودیم اما چون صاحب این انقلاب کس دیگری بود آب از آب تکان نخورد. انقلاب ما چون از جای دیگری رهبری می‌شود و آن عنایت آقا امام زمان (عج) است مطمئن باشید افراد دیگری بهتر از ایشان می‌آیند و راه ایشان را ادامه می‌دهند و به‌زودی ثمره کار این شهید به کمال خواهد رسید.

  • بزرگ‌ترین آرزوی کاری ایشان چه بود؟

یک روز قبل از شهادت، من و مادرم و ایشان رفتیم نماز جمعه. بعد از نماز ایشان به مادرم گفت مادر ما یک تستی داریم دعا کن با موفقیت انجام شود. آرزویش این بود که مشت ولایت را هر چه محکم تر، پولادین‌تر و قوی‌تر کند تا وقتی مقام معظم رهبری می‌فرمایند تهدید را با تهدید جواب می‌دهیم مشت ولایت پر باشد. آرزویش این بود که عزت جمهوری اسلامی و اسلام در این جهان توحش که در آن قانون جنگل حاکم است نه استدلال، منطق و فرهنگ که هر که پرزور‌تر و پرقدرت‌تر باشد حرف اول را می‌زند این نظام به درجه متعال قدرت برسد که دیگر دشمنان نظام نتوانند علیه ما چنگ و دندان نشان بدهند.

  • فرمودید در مقطعی محافظ مقام معظم رهبری بوده‌اید. رابطه رهبری با ایشان چطور بود؟

رهبری فوق‌العاده حاج‌حسن را دوست می‌داشتند. ایشان چه در طول جنگ، آن زمانی که رئیس‌جمهور بودند و چه بعد از رهبری، به نظامی‌ها و افرادی که مخلصانه در جنگ و دفاع خدمت کرده بودند محبت زیادی داشتند اما علاقه ایشان به حاج‌حسن مثال زدنی بود. ایشان همیشه در ایام عید غدیر میزبان مسئولین و مردم بودند و حتی سفرای کشور‌های دیگر خدمت ایشان می‌رسیدند اما امسال آنچنان ایشان متأثر از این اتفاق بودند که عیدی نگرفته‌اند. ببینید عمق این فاجعه چقدر بود و برای ایشان چقدر این فاجعه دردناک بود! خاطره‌ای هم آقای قالیباف یک شب بعد از شهادت حاج‌حسن‌آقا تشریف آورده بودند اینجا و تعریف می‌کردند: آن زمان که ایشان و حاج‌حسن در هوا فضای سپاه بودند یک بار خدمت مقام معظم رهبری رسیدند و آنجا آقا دست گذاشتند روی شانه حاج‌حسن و شانه ایشان را فشار دادند و رو به آقای قالیباف کردند و گفتند این حاج‌حسن آقا هر وقت هر قولی به ما دادند به قولشان عمل کردند و بعد پیشانی حاج‌حسن را بوسیدند. آنچه هم من از نزدیک دیدم برخورد مشفقانه ایشان با حاج‌حسن بود؛ چرا که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری. ایشان که فرمانده کل قوا هستند قدر این شهید را می‌دانستند.

کد خبر 152199

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز