در جای جای جاده پرپیچ و تابی که نامش زندگی است، دستهها و گروههای مختلف، از هر ایل و قبیله و حزب و تیره و طایفهای، نشانهای گذاشتهاند. علمی برافراشتهاند، پرچمی به دست گرفتهاند، حدود و ثغوری رسم کردهاند و دکان و دستگاهی به هم زدهاند. هر کدام از این احزاب، چنین گمان یا وانمود میکنندکه خود حقیقت محضاند و دیگران – همه دیگران – باطل مطلق.
اینان مصداقی بارز و روشن و تمام عیارند. برای آیه: «کلٌ حزب بما لدیهم فرحون1»
هر کدام از این جماعات مختلف و گوناگون،کل خلایق را به دو دسته خودی و غیرخودی تقسیم کردهاند و هر کس را در خیام خود ندیدهاند، لاجرم نامش را در فهرست دشمنان خدا و پیامبر و مردم جا دادهاند.
اینان از حدیث: «الطرق الیالله بعدد انفاس الخلائق2» چنین فهمیدهاند که تنها از یک مسیر به خدا میتوان رسید و آن همان مسیری است که خود راهبری میکنند. اگر تقسیم کار به این قبایل سپرده شود، عاجزترین و نالایقترین فرد خود را به شایستهترین انسان غیرخودی ترجیح میدهند. اگر در جایگاه قضاوت بنشینند، هر منکری از اعضای قبیله خود را معروف میبینند و سهو و صغیره میشمرند و اعمال معروف و مباح دیگران را «ذنب لا یغفر» تلقی میکنند.
این احزاب و طوایف و قبایل،چنین نیست که چشم انتظار آمدن موعود نباشند بلکه به عکس، بسیار دم از انتظار میزنند و در فراق موعود مویه میکنند. اما... اما موعود را هم موجودی قابل ارزیابی و گزینش میبینند و آن موعودی را میپذیرند که آنان را بپذیرد و بر تفکر و تحزبشان صحه بگذارد.
ناگفته پیداست که بر این جنس از چشم و نگاه و بر این قاب میان تهی، نام انتظار نمیتوان نهاد. انتظار این نیست و این انتظار نیست.
1 - هر حزب و گروهی به داشتههای خود خشنود است.
2 - راههای به سوی خدا به تعداد تکتک آدمیان است.