خودمان، خوشمان میآید. همچین که یکی یک چیزی بگوید، سریع، بدون اینکه یک ذره فکر کنیم، smsاش را برای همه میفرستیم. بعدش هم توی هر جمع و گروهی که میرویم چهار تا میگذاریم رویش و تحویل جماعت متعجب دور و بر میدهیم.
«شایعه» همیشه در بین ما ایرانیها پرطرفدار بوده. کافی است یک چیزی از یک اتفاقی بشنویم تا سر و کله شایعه هم پیدا بشود. حتی خیلی وقتها اتفاقی نیفتاده و شایعهها همینجوری و از «هیچی» درست میشوند. مشکل اینجا است که اکثر کسانی که شایعه را میشنوند، حتی دربارهاش فکر هم نمیکنند. همین که یک خبری هیجان داشته باشد و عجیب و غریب باشد و یکنواختی آن روزمان را به هم بزند، برایمان کافی است تا قبولش کنیم و بر اساسش تئوریهای زندگیمان را تغییر بدهیم.
اما چرا ما اینجوری هستیم؟ چرا هر شایعهای اینقدر سریع در جامعه ما میپیچد و چرا همه اینقدر راحت باورش میکنند؟
اصلا چرا ما هیچوقت به گذشته نگاه نمیکنیم تا بفهمیم چقدر از شایعاتی که تا به حال به گوشمان خورده، کشک بوده و هیچ کجایش به وقوع نپیوسته؟ یعنی ما تا کی قرار است هرچی میشنویم باور کنیم؟
چند مدل از آخرین موجهای روز
شایعه در کشور ما از چنان منزلت و جایگاهی برخوردار است که به قول یک روزنامهنگار سرشناس، میتوانیم آن را «ملیترین رسانهمان» به حساب آوریم! به این ترتیب، خبر دروغ و معمولا محیرالعقولی که منشأ آن معلوم نیست، ناگهان در جامعه پخش میشود.
خاله خانباجیها آن را به خان داییها منتقل میکنند و خان داییها نیز با کمترین واسطه به خاله پورانها! اینطوری میشود که شایعه، سرعت نور را هم میگیرد و به جای «منتشر» شدن، بهتر است بگوییم «منفجر» میشود.
در همین چند سال اخیر، مدل به مدل شایعه در بین مردم پخش شده و مدتی به اوج خود رسیده و پس از مدتی هم فراموش شده است. مسخرهترین و محیرالعقولترین شایعات، زمانی که در جو آن شایعه قرار میگیری، کاملا جدی و باورپذیرند. ولی همین که مدتی از آن موج میگذرد، خیلیهایمان به خیلی از آنها میخندیم حتی اگر خودمان همان شایعه مسخره را دست کم به 200 نفر منتقل کرده باشیم.
اگر به حافظه مبارکتان فشار بیاورید، ماجرای زلزله کذایی تهران را قطعا به یاد خواهید آورد، همان که شایعه شده بود یک فالگیر آن را پیشبینی کرده و... علاوه بر این در همین سالهای اخیر، شایعة کج شدن برج میلاد که مبنای آن دروغ سیزده یکی از روزنامهها و یک مطلب طنز بود، شایعه وجود الماس در چرخ خیاطیهای یک شرکت تولیدی، شایعه دیده شدن زن ببر نما در قم، شایعه کاهش یا افزایش مدت خدمت نظام وظیفه، شایعه پخش خرماهای خیراتی آلوده به ویروس ایدز، تغییر شیوه کنکور و از همه مهمتر شایعة فوت افراد مختلف و علت آن... از جمله شایعاتی بودهاند که حسابی برای خودشان گرد و خاکی به پا کردهاند و برای مدتی ملت را سرکار گذاشتهاند.
در همین چند ماه اخیر هم چند شایعة گردن کلفت، خالق موجهای سهمگین چند روزه یا چند هفتهای شدند و از صفهای شیر تا مجالس و میهمانیها و محافل رسمی و رسانهها را در نوردیدند! در این گزارش، مهمترین آنها را نقل میکنیم.
حمله آمریکا به ایران
طی چند هفته اخیر، شایعه حملة نظامی آمریکا به ایران پخش شد و دهان به دهان چرخید. این شایعه از جمله شایعاتی است که همیشة خدا وجود دارد و این بار فقط آب و تاب آن بیشتر شده بود. به طوری که پس از چند روز از آغاز پخش این شایعه، کلید جنگ در خلیج فارس نیز خورد و ناوهای ایرانی و آمریکایی در خلیج فارس با هم سرشاخ شده و به روی هم آتش گشودند!
این اتفاق البته هیچوقت نیفتاد و در اصل، همان آب و تاب شایعه بود که این بار این شکلی مطرح میشد و مسؤولان امنیتی منطقه هرمزگان را بر آن داشت تا قضیه درگیری ناوها را رسما تکذیب کنند و آن را جنگ روانی دشمن بخوانند. شایعة حمله نظامی آمریکا به ایران معمولا نسبت مستقیمی با رویدادهای داخلی (مثل مناسبتهای خاص) یا بینالمللی (مثل پایین یا بالا بودن فتیلة بحث پروندة هستهای ایران) دارد و وسعت و وخامت درگیری، متناسب با آن تنظیم میشود!
ناصر عبداللهی درگذشت
طی سالهای اخیر، هنرمندان بسیاری دارفانی را وداع گفتند. در این راستا حضرت عزرائیل به خواننده یا بازیگر بودن هنرمندان توجهی نکرده و سن و سال افراد را نیز در این قضیه یعنی فوت ناگهانی، دخالت ندادهاند.
طی سالهای اخیر، شاهد درگذشت خوانندگانی چون فریدون فروغی، فرهاد، ایرج بسطامی، مازیار و... بودهایم. اما وجه تمایز درگذشت ناصر عبداللهی، خوانندة جوان و بااستعداد کشورمان، شایعاتی بود که پس از مرگش بر سر زبانها افتاد و هر یک به چگونگی مرگ او میپرداخت. به طوری که ضایعة مرگ او با شایعات علت فوت، با هم درآمیخت و ملت داغدار، معمولا در حال پچپچ کردن دیده میشدند!
شایعات از چند زنه بودن عبداللهی و درگیری برادر یکی از خانمها با او و مضروب شدن عبداللهی دامنه داشت تا مصرف مواد دارویی و شیمیایی و تشنج وی و مشکل کلیوی و... ماجرا حتی شکل جنایی به خود گرفت و شایعه درگیری عبداللهی با مدیرمسؤول یکی از هفتهنامههای چاپ جنوب کشور و تهدید طرفین به کشتن یکدیگر، با پیدا شدن ناصر عبداللهی در حالت بیهوشی، جدی شد و بسیاری از وبلاگها و برخی هفتهنامهها هم به آن پرداختند. خبر درگیری مذهبی او هم مطرح شد که مثلا فلان گروه متعصب، ناصر را کشته است. اما هیچکدام از اینها واقعیت نداشت.
و اینک سیدی جدید
پس از پخش سیدی غیراخلاقی منتسب به بازیگر یکی از سریالهای تلویزیونی، بازار شایعات یک تکان اساسی خورد و هــــمــزمــان، رکــــورد خالهزنکبازیها در مملکت هم شکست .
پس از گردش مالی 4 میلیارد تومانی سیدی معروف و با توجه به مستعد بودن بازار، شایعة پخش سیدی منتسب به دیگر بازیگران زن نیز دهان به دهان در شهر میچرخید و ملت کنجکاو، آمادة خلق رکورد دیگری در گردش مالی سیدیهای جدیدی بودند که یک سریال تلویزیونی با بازی گرفتن از هنرپیشة مورد شایعه، دکان دستگاه مربوطه را تعطیل کرد و شایعات موقتا خوابید!
رسانهها باز عمل کنند
دربارة شایعه با دکتر صادق زیباکلام که دکترای علوم سیاسی دارد هم گپ کوتاهی زدیم. او همیشه تحلیلهای جامعهشناسی از اتفاقات دور و اطراف دارد. چند نکته از این تحلیلها را برای شما گزیده کردهایم.
بیشترین دلیل پخش شایعه این است که در کشور ما کانالهای رسمیتری که باید اطلاعات و اخبار سیاسی و اجتماعی را طرح و پخش کنند، خیلی باز عمل نمیکنند، در نتیجه مردم پناه میبرند به شایعات.
خیلی وقتها روراست هستند. مسأله این است که در بعضی موارد اتفاقاتی را که میافتد پوشش نمیدهند. یعنی اصلا سراغش نمیروند. مثلا وقتی یک اتفاق ناخوشایند سیاسی میافتد، این اتفاق گفته نمیشود. این تحریف نیست، یکجور عدم اطلاعرسانی است. البته در بعضی موارد چیزهایی هم میگویند که اغراقگونه است و خیلی با واقعیت نمیخواند. اینها جامعه را پذیرای شنیدن شایعه میکند.
اساسا شایعه از بیاطمینانی تغذیه میشود. اگر در جامعه ما این یقین وجود داشت که اخباری که گفته میشود حداقل 70درصد با حقیقت منطبق است، قطعا شایعات نمیتوانستند اینقدر راحت پخش شوند.
رسانههای خارجی درجهبندی دارند. شبکههایی مثل VOA یا صدای آمریکا آنقدر اخبار را علیه ایران سیاهنمایی و تحریف میکنند که اعتبار چندانی بین مردم ندارند. یعنی مردم فهمیدهاند که 90درصد آدمهایی که توی این شبکهها میآیند، کسانی هستند که کارشان تحریف اخبار است. اما بعضی از شبکههای خارجی دیگر خیلی زیرکانه سعی کردهاند اعتماد مردم را بهدست بیاورند. این شبکهها قابلیت تولید شایعه را دارند.
بهنظرم راهحل مقابله با شایعه، یک مقدار برای مخاطبان ارزش قائل شدن است. اینکه سعی نکنیم ثابت کنیم که تحولات دنیا بر اساس نظریات ما اتفاق میافتد. بهتر است اجازه بدهیم رسانهها بازتر کار کنند و در حدی که قانون بهشان اجازه داده اخبار و حوادث خوب و بد را بگویند.
نبض اخبار بد میزند
آلادپوش، قائممقام خبرگزاری مهر است. گفتوگو درباره دلایل پخششدن شایعه در جامعة ما با کسی که کارش تولید خبر در یک رسانه عمومی است، میتواند جالب باشد.
- آقای آلادپوش، چرا شایعات اینقدر راحت در جامعه ما گسترش پیدا میکند؟
جامعه ما که مردم عوام هستند، گاهی شایعاتی در سایتهای با نام و نشان درست میشود که مسؤولین ما هم باورش میکنند.
- خب چرا؟ دلیل اینکه به این راحتی باور میکنند چیست؟
یک دلیلش این است که مخاطبین این شایعهها اعم از مردم یا مسؤولین، بعضیوقتها افراد کم مطالعهای هستند و به همین خاطر، خیلی زود آن را باور میکنند. کسانی که مطالعه دارند، کمتر زیر بار شایعات میروند.
- دلیل دیگری هم دارد؟
بله. دلیل دیگرش این است که جریان توزیع اطلاعات و اخبار در ایران، سالم و صحیح نیست. خیلی وقتها اخبار ما شفاف و روشن نیست. به همین خاطر، مردم به کانالهای خاص و روزنامههای خاص توجه میکنند. این اتفاق حتی برای بعضی مسؤولین ما هم میافتد. مثلاً گاهی یک سایت بینام و نشان، خبر بیاساسی منتشر میکند و مسؤولین ما نسبت به آن چیزی میدانستند که این خبر را نوشتند. و این میشود منبع پخش شایعه!
- این درست همان نکتهای است که رسانههای خارجی آن را فهمیدهاند و رویش مانور میدهند.
خیلی به داخلی یا خارجیبودن رسانه ارتباطی ندارد. خیلی از شایعات، توسط رسانههای داخلی درست میشوند. البته این راهم باید پذیرفت که رسانهها ما نتوانستهاند اعتماد لازم را ایجاد کنند. این هم به خاطر همان جریان گردش ناصحیح اخبار است.
- ببخشید آقای آلادپوش. منظور شما از این جریان ناصحیح، این است که ما خیلی وقتها اصل خبر را نداریم و بنابراین نمیتوانیم مخابرهاش کنیم یا اینکه خبر هست و امکان پخشاش نیست؟
عمدهاش این است که خبر را نداریم. یک جاهایی هم خبر هست، ولی رسانه، متناسب با موضعگیریهایش کاری میکند که جور دیگری از خبر برداشت شود. البته این موارد، کم است. عمدة مسأله، نداشتن خبر است.
- چطور میشود که رسانههای ما از یک خبری بیاطلاع بمانند؟
خب ببینید! خیلی وقتها یک مسؤول ما اگر جایی میرود، خبرنگارهای خاص را با خودش میبرد. یا گاهی بین خبرگزاریها سهمیهبندی میکنند و نوبتی آنها را میفرستند. دلیل این کار هرچه که باشد، به خبر لطمه میزند. حتی گاهی سخنگوهای بخشهای مختلف در بعضی زمینهها خودشان را موظف نمیدانند که به همة سوالات جواب بدهند. وقتی اینجوری شد، شما خبرنگار را تشویق میکنی که برو خبرهایت را از جای دیگر بیاور!
- راه چارهاش چیست؟ چهکار میتوانیم بکنیم؟
تا وقتی شیوهمان این است، کار خاصی نمیتوانیم بکنیم. خوشسلیقگی، در کار رسانهای خیلی مهم است.
تو تاکسی میگفتند!
دقت کردید خیلی از حرفهای عجیب و غریب که بعضی از آنها، واقعیت هم دارند در تاکسیها، اتوبوسها و یا مکالمات تلفنی افراد خیلی صمیمی نقل و منتشر میشوند. چرا ما در تاکسیها اینقدر از گرانیهای آینده و اخبار مربوط به فوت بزرگان و یا نحوه مرگ افراد خاص صحبت میکنیم. شاید یکی از دلایل اصلی آن این است که کار دیگری نداریم که انجام بدهیم. دیگر اینکه آدمها به فاصله چند دقیقه بعد دیگر هیچوقت همدیگر را نمیبینند.
هر چه گفته باشند یا شنیده باشند یا پاسخ داده باشند دیگر فرقی نمیکند و اثری هم ندارد. آخرسر هم اینکه چون ما در مورد مسائل پزشکی و سیاسی و تشخیص علل امور این دو موضوع، راحت اظهارنظر میکنیم، نقل و نقد شایعههایی از این قبیل را مثل یک تفریح میدانیم. یک حرفی زدیم، دیگر حالا کی میخواهد راست و دروغش را دربیاورد.
چه کسانی از شایعه بیشتر لذت میبرند
آدمهایی که دقت کمتری دارند و از سطح سواد پایینتری برخوردار هستند معمولا شایعه را زودتر میپذیرند. نمیپرسند کی گفته؟ کجا گفته؟ کسی که خبر را به شما گفته از کجا میداند؟ از جزئیات مطلب سؤال نمیکنند و به سراغ مقدمات عقلی و اجرایی مسأله هم نمیروند.
شایعه درباره این دسته افراد یک فایده دیگر هم دارد و آن اینکه بدون داشتن سطح خوب معلومات یا خواندن کتاب و تماشای برنامههای تحلیلی صدا و سیما راحت درباره یک موضوع اظهارنظر میکنند. فرض کنید مسأله انرژی هستهای و مسألة دشمنی اسرائیل و آمریکا.
از یک طرف انرژی هستهای را به عنوان سمبل قدرت ملی دوست دارند و از سوی دیگر نگران واکنش آمریکاییها هستند. از همه مهمتر، حال و حوصله مطالعه و شنیدن حرفهای کارشناسی را هم ندارند. کافی است یک برنامة ماهوارهای بینند یا smsای دریافت کنند و یا در تاکسی یا محیط کار کسی به قول یکی از افراد موثق آشنا، خبری بدهد، تا همه مملکت را بمباران نکنند، تحلیل را رها نمیکنند.
اما یک فرد تحصیل کرده معمولا با سؤالات دقیق شایعه را محدود و محاصره میکند و از آن مهمتر آدم متفکر در یک جامعة شایعهزده خیلی دل به حرفهای این و آن خوش نمیکند.
کار انگلیسیها
به بعضی پیرمردهای بالای شصت سال تا به حال برخوردهاید که با شنیدن همه یا بسیاری از خبرهای بد سیاسی و حتی خبرهای خوب سیاسی که خیلی به آن یا عواقبش اطمینان ندارند بگویند؛ کار انگلیسیها است؟! اینجا کار به نقش شایعه در سیاست و تأثیر آن در جامعه بازمیگردد.
از زمان انقلاب مشروطه در سال 1285 شمسی تا اواسط دوره محمدرضا؛ یعنی حدود سالهای اول دهه چهل انگلیسی آنقدر با عملیات روانی بعضی از حرفهای خود را به کرسی نشاندند که ابتدا اهل سیاست و سپس روزنامهها و مردم فکر کردند که واقعا انگلیسیها هر کاری را بخواهند میکنند و هر اتفاق بوداری هم که در جامعه رخ میدهد آخر سر دست انگلیسی در پس آن پیدا میشود.
البته آخرین کاری که انگلیسیها کردند این بود که همین حرف یا شایعه را جا انداختند و آنقدر از طریق وابستگانشان تکرار کردند که به یک باور عمومی تبدیل شد.
امروز خیلی از شایعههای سیاسی، بهویژه در حوزه امور مربوط به نفت یا سیاست خارجی با این انتظار که انگلیسیها پشت سر کار قرار دارند؛ تکرار میشود، نقد میشود، مبنای اشتیاق بعضیها و مایة تنفر یک عدة دیگر میشود. اما در اصل شایعه است که مدام تکرار و تکرار میشود.
شایعات و مکافات
ما چرا اینجوری هستیم که تا هرکس هر حرفی میزند باور میکنیم. آدمهای بزرگ را میکشیم، بیماریهای مسری را وارد میکنیم، بین دو تا دوست یا دو رقیب یا دو کشور جنگ راه میاندازیم و بعد که خودمان همان حرفها را دوباره میشنویم میگوییم دیدی نظر من را فلانی هم تأیید کرد. از آن جالبتر زندگی و تصمیمهای خود را براساس شنیدههایمان جابهجا میکنیم، صبر میکنیم تا فلان خبر تأیید شود یا فلان اتفاق بیفتد. واقعا چرا ما اینقدر به شایعهها بها میدهیم؟
شایعه، اخبار یا اطلاعاتی است که درست به نظر میرسد و خیلی زود هم در میان مردم جا باز میکند، اما شواهد و مدارک محکمی برای اثبات آن وجود ندارد. شایعه، پدیدهای اجتماعی است که در تمام جوامع، متداول و مرسوم است و تصور جامعهای بدون آن، تقریبا محال به نظر میرسد. انتقال شایعات هم غالبا شفاهی است، بیآنکه منبعش شناخته شود. خلاصه این که شایعه، خبری است از هر جهت غیردقیق، ناموثق و ناقص. اما از تعریف شایعه که بگذریم، میرسیم به این سؤال که شایعه چگونه گسترش پیدا میکند؟ جواب این است که در حالت معمول، شایعه دهان به دهان میچرخد.
لااقل انتقال شایعات ساده از این طریق است. مکالمات تلفنی و پیامهای کوتاه sms و سایتها و وبلاگهای سیاسی و اجتماعی میتوانند شایعات را به راحتی به گردش درآورند. با ورود اینترنت، ایمیلها و سایتها و وبلاگها هم توانستند محل مناسبی برای انتقال شایعات باشند.
اگرچه بیشتر شایعات، موضوعی مفرح یا علاقهمندکننده در گپوگفتهای اجتماعی به حساب میآیند و به همین دلیل گسترش پیدا میکنند؛ اما انتقال بعضی از آنها هم صرفا به این دلیل است که شایعهپراکنان میخواهند جلب توجه کنند.
افسانهها و شایعات
برخی جامعهشناسان معتقدند که میتوان افسانهها را به عنوان شایعات استحکامیافته تعریف کرد. افسانه، خبر شنیدهشدهای است که از دوامی غیرمعمول برخوردار است و در پی مسابقهای از تحریف و دگرگونی، در اثر انتقال از یک نسل به نسل دیگر تغییر نمییابد.
شایعه در گذشته باقی نمیماند، فاصلة زمان و مکان را برمیدارد و آهنگ و ریتم جدیدی به خود میگیرد. به تدریج که از واقعه دور میشویم، شایعه مانند هر چیز دیگری ارزش خود را از دست میدهد.
جدیدترین پژوهشها حتی پای فیزیکدانان را هم به این قضیه باز کرده است. آنها نظریة گسترش شایعه در شبکههای اجتماعی پیچیده را اخیرا (ژانویه 2007) در نشریة فیزیکا چاپ کردهاند. این نظریه، یک مدل زمانی را برای گسترش شایعه در نظر گرفته است. همانطور که میشود حدس زد، بنا به ماهیت شایعه و نوع شبکه اجتماعی، شایعه در یک زمان خاص به اوج گسترش خود میرسد و سپس افول میکند.
شایعه اگر شفاهی نچرخد، معمولا توسط منابع کتبی یا اینترنتی نامعتبر و ناپایا گسترش مییابد. مثلا میتوان به نشریات زرد و وبلاگها اشاره کرد. این منابع معمولا تعهدی به صحت مطالبشان ندارند و در پی جذب مخاطب بیشترند. همچنین چندان نگران باقی ماندنشان در میدان گسترش اطلاعات نیستند. شایعات معمولا محتوای تازه و روزآمدی دارند و با وجود هزینة اندک به سرعت گسترش مییابند.
شایعه؛ چه کسانی و کجا؟
بازاریابی و مبارزات انتخابی اغلب به شایعات وابستهاند. در این میادین، گاهی شایعات یکشبه به راحتی میتوانند به اندازة چند سال تلاش سیاسی، تأثیرگذار باشند. در مورد افراد مشهور، شایعه ممکن است فاجعهبار یا شرمآور باشد. این قبیل شایعات چه جزئیاتی واقعی داشته باشند و چه موهوم، چون در مورد زندگی خصوصی افرادی سرشناس هستند، به راحتی در بین مردم که نوعا به زندگی خصوصی آدمهای سرشناس علاقهمندند، گسترش مییابند.
این که این شایعات در مورد چه کسانی ساخته میشود، به جایگاه اجتماعی، میزان شهرت و نوع عملکرد آنها هم بستگی دارد. افراد مطرح جامعه مثل هنرمندان و ورزشکاران و سیاستمداران موضوعات مناسبی برای شایعه هستند به این دلیل که معمولا دارای زوایای نهان و آشکار زندگی هستند و حاشیههای زندگی خصوصی آنها بهدلیل همان شهرتشان برای مردم جذابتر است.
شایعات بازاریابیهای مالی ممکن است آغازی بیاساس داشته باشند؛ مثلا سقوط قیمت نفت، گران شدن طلا یا نفت و... این شایعات معمولا مبنایی کاملا غیرعلمی دارند اما اگر رویدادی که کمی هم به شایعات نزدیک باشد اتفاق بیفتد، موجب قبول شایعه میشود.
پخش شایعات؛ چرا و چگونه؟
در مورد علل روانشناختی شایعه هم میتوان به نظریههایی اشاره کرد که خیلی از پدیدههای دیگر روانشناختی را توجیه میکنند، هم به طور خاص میتوان به تفسیر مدل شایعه پرداخت.
از گروه اول، میتوان به پدیدة «توجیه خود» که بر پایة نظریه «ناهماهنگی شناختی فستینگر» بنا شده، اشاره کرد. او میگوید بیشتر مردم میکوشند تا اعمال، افکار و عواطف خود را توجیه کنند. وقتی یک نفر، کاری را انجام میدهد، تلاش میکند در صورت امکان، خودش و دیگران را متقاعد کند که عملش منطقی و معقول بوده است.
مثلا دو نفر از روانشناسان به نامهای استانلی شاختر و جری سینگر به دو گروه از افراد مورد آزمایش، اپی نفرین تزریق کردند و به یک عده اثرات آن را هشدار دادند و به عدهای دیگر نه. گروه دوم که برای اثرات دارو (مثلا تپش قلب، عرق کردن دستها و لرزش دست) علتی منطقی در ذهن نداشتند، نمیتوانستند آنها را بدون توجیه بگذارند، بنابراین کوشش کردند این هیجانها را وابسته به محرکهای اجتماعی و محیطی بدانند. در واقع آنها داشتند خودشان را توجیه میکردند.
اما «توجیه خود» چه ربطی دارد به گسترش شایعه؟ فرض کنید شما در معرض یکی از بلایای طبیعی مانند زمینلرزه قرار گرفتهاید. طبیعی است که وحشتزده میشوید. دلیل منطقی هم دارید؛ چون مردم آسیب دیدهاند و خود شما نیز در معرض آسیب هستید.
شما مثل گروهی هستید که اپینفرین تزریق کردهاید و اثرات آن را میدانید. اما یک موقعیت معمولتر و البته پیچیدهتر این است که در شهر مجاورتان زلزله بیاید. شما لرزش را زیر پای خود احساس میکنید اما در مرکز زلزله نیستید.
وحشتزده میشوید اما توجیهی منطقی برای وحشت خودتان ندارید. اینجاست که برای رفع این «ناهماهنگی شناختی»، پای شایعه به میان میآید و مردم منطقه در یک توافق نانوشتة اجتماعی، دست به ساختن شایعه میزنند. این موقعیتها به هیچ وجه فرضی نیستند.
در نیمه دوم قرن بیستم، یک روانشناس هندی به نام جامونا پراساد این پدیده را کشف کرد: هنگامی که در روستای مجاور زمینلرزه آمد و ساکنان دهکده موردنظر توانستند لرزش زمین را حس کنند ولی در معرض خطر فوری نبودند، شایعات زیادی بر این مبنا منتشر شد که بلایی زودرس در راه است. ساکنان این دهکده برای توجیه وحشت خودشان به شایعاتی معتقد شدند و آنها را رواج دادند.
از گروه دومی که بهخصوص بر روی پدیدة شایعه کار کردهاند، میتوان به مدل ارائه شده توسط روانشناسی به نام نیکلاس ریفونزو اشاره کرد. او در تحقیقی که در سال 2000 در مجلة مطالعات روابط عمومی منتشر شد، «مدل سه عاملی» را برای به وجود آمدن شایعه تبیین کرد.
او در تحقیقاتش متوجه شد که شایعه در موقعیتهای مبهم یعنی موقعیتهایی که مردم در مورد صحت اخبار یقین ندارند و میخواهند بدانند واقعا در گذشته چه واقعهای رخ داده یا بعدا چه واقعهای رخ میدهد، به وجود میآید.
این ابهام را میتوانیم در مورد شایعههای اخیری که در مورد مرگ ناصر عبداللهی وجود داشت به وضوح ببینیم: عبداللهی جوان بود، مرگ یک جوان بیشتر از مرگ یک سالمند در ابهام است، او سالم بود، مرگ فردی که لااقل ما نمیدانیم سوابق پزشکی داشته یا نه، مبهمتر میشود؛ ضمن این که او در ملأ عام دچار حادثه نشده بود، یعنی کسی از عامة مردم علت به کما رفتن او را در یک مکان عمومی ندیده بود. بودن در یک مکان بسته هم به ابهام موقعیت افزوده بود و شایعات به وجود آمدند. به غیر از ابهام موقعیت، دو فرایند دیگر نیز طبق مدل ریفونزو در شایعه مؤثرند: باورها و اضطراب.
باورها به درجهای اشاره دارد که مردم شایعه را قبول کردهاند. در واقع شایعههای باورپذیر و البته مردم زودباور به گسترش شایعه کمک میکنند. و بالاخره اضطراب نیز به نگران بودن مردم در مورد شایعه مربوط میشود. مرگ یک هنرمند و یا زلزلههایی که ممکن است رخ بدهند، برای خیلی از مردم موضوع اضطراببرانگیزی است و شایعات، این نگرانیها را توجیه میکنند یا دامن میزنند و حتی بوجود میآورند.
در بعضی جوامع، دو مورد اول و دوم شایعترند. از آنجا که منابع موثق و مطمئن خبری در بعضی جوامع کمترند، معمولا موقعیتهای مبهم بیشتری آفریده میشود. همچنین عدم باور مردم به برخی رسانههای عمومی و بهخصوص، زودباور بودن در مقابل شایعاتی که دهان به دهان میچرخند، باعث شده است خطر شیوع شایعه در چنین جوامعی بیشتر باشد. جالب این که دو مطالعة کلاسیک هم که به توجیه شایعة بعد از زلزله میپردازند، در چنین جوامعی و توسط روانشناسان همین جوامع انجام شده است.
اما به غیر از نظریههای «ناهماهنگی شناختی» و «مدل سهعاملی شایعه»، میتوان به علل دیگر روانشناختی نیز اشاره کرد. معمولا شایعه از یک شخص شایعهپراکن شروع میشود و با شایعهپراکنان دیگر ادامه مییابد. مسلما سهم نفر اول مخصوصا از لحاظ روانشناختی خیلی بیشتر است. اما چرا نفر اول شایعه درست میکند؟ به دلایل اربعه.
دلایل اربعه
این سؤال که چرا نفر اول، شایعه را درست میکند، سؤالی است که پاسخهای متعدد و متنوعی دارد اما از این میان، 4 دلیل هستند که بیشتر از دلایل دیگر به چشم میآیند. این دلایل عبارتاند از:
1 حس حقارت: فرض کنید خوانندهای مشهور در سالهایی که هنوز معروف نشده، رفیق یا رقیب ناصر عبداللهی بوده است. حالا او مشهور شده است و خوانندة موردنظر به هر علتی نتوانسته مثل او بشود و در بین مردم محبوب باشد. او از این توجههای بسیار، محروم بوده و کافی است اتفاقی مبهم برای آن خوانندة مشهورتر بیفتد و یا حتی نیفتد، آنوقت خوانندة موردنظر دست به شایعهسازی میزند و خشت کج اول گذاشته میشود.
2 جلب توجه: همانطور که گفتیم شایعات معمولا یکی از مادههای جذاب گپوگفتهای اجتماعی هستند. معمولا به شخص گویندة شایعه توجه بیشتری میشود. ما حتی اگر از موضوع شایعه خیلی دور باشیم، نقل شایعه نیاز به جلب توجه ما را تأمین میکند.
3 فرافکنی: معمولا در مورد افراد مشهور و زندگی خصوصیشان شایعاتی هست که لااقل در بین عموم مردم نابهنجار تلقی میشود. این شایعات میتواند از فردی شروع شود که در زندگی خصوصی خودش دست به همین کارهای نابهنجار زده و برای این که تعارض بین وجدان و واقعیت غیرقابل قبول خود را حل کند و اضطراب خود را کاهش دهد، این کار غیر اخلاقی را به شخص دیگری نسبت میدهد. این دیگری میتواند فردی مشهور باشد و در نتیجه، پایه یک شایعه ریخته میشود.
4 پرخاشگری و دشمنی: برای یک پرخاشگر، حتما نباید پای ضربه زدن به فردی دیگر، ضربهای از نوع فیزیکی در میان باشد. پرخاشگریها میتوانند کلامی باشند. بهتان، غیبت و شایعه میتوانند از انواع جنگ روانی باشند و میتوانند به علت پرخاشگری و دشمنی با فرد یا جماعتی که به هر علتی دوستشان نداریم، بیان شود.
5 قدم تا مدیریت شایعه: شایعه یکی از قدیمیترین پدیدههای اجتماعی است. امپراتورهای روم باستان چنان دچار بلای شایعه شده بودند که عدهای را به عنوان قراولان شایعه به کار گمارده بودند. وظیفة این افراد، رفتن به میان مردم و گزارش کردن شنیدههای خود به قصر امپراتور بود. ماجراهای روزمرهای که به این صورت به قصر میرسید، محک خوبی برای سنجش افکار عمومی بود.
ممکن است شما مدیر یک شرکت، مدیر برنامة یک فرد مشهور یا عضوی از یک خانواده باشید که در معرض شایعه قرار گرفته است. در این موارد باید چه کار کنید؟
قدم اول: ببینید آیا واقعا شایعهای وجود دارد یا نه؟ یعنی زیرکانه، کاری را که قراولان رومی میکردند توسط اعضای گروه خود انجام دهید. ممکن است خبر گستردگی شایعه توسط یک فرد، خودش یک شایعة دروغ باشد.
قدم دوم: اگر میتوانید به هر نحو، مستقیم یا غیرمستقیم (مثلا در بعضی موارد، توسط رسانههای عمومی) پلی ارتباطی بین خودتان و شایعة شنوندگان ایجاد کنید. در مورد مقابله با شایعههای فراگیر قبل از هر چیز باید رسانههایی وجود داشته باشد که مردم به آنها اعتماد کنند. طبق مدل زمانی شایعه، به هر حال اگر سکوت هم کنید، شایعه فروکش میکند اما ممکن است در طی اوج گستردگی شایعه شما هزینههای زیادی بپردازید. هر نوع اعلام سکوت یا پاسخ ندادن، به گسترش شایعه کمک میکند. دیگران فکر میکنند حتما چیزی وجود دارد که آنها چیزی نمیگویند.
قدم سوم: اگر قسمتی از شایعه درست است، آن قسمت را مشخص کرده و تأیید کنید. این برای اطمینان شنونده به شما کمک میکند.
قدم چهارم: قسمتهای غلط شایعه را توسط منابع معتبر تکذیب کنید.
قدم پنجم: حقیقت را خیلی روشن، با قاطعیت و جوری که به یاد افراد بماند توسط همان منابع اعلام کنید.
لطفا یکی جلوی ما را بگیرد
تا بوده همین بوده. گاهی وقتها حتی جنگ بدون تیر و تفنگ، زودتر و بهتر از شیوههای رو دررو و مستقیم جواب داده. انگلیسیهای نابهکار، خوب فهمیده بودند که میگفتند تفرقه (بخوانید شایعه) بینداز و حکومت کن. هیتلر هم همینطور، که گفته بود:«لرزاندن دست کسی که ماشه را میچکاند راحتتر از شکستن اسلحه اوست.»
اصلا چه شیوهای بهتر از این؟ نه خون و خونریزی دارد، نه پول و هزینهای میخواهد. درصدر اسلام هم یکبار برای آنکه لشگر رسولالله در معرض شکست قرار بگیرد، دشمنان دین خدا از همین ترفند استفاده کردند. شایعه کردند که رسول خدا در جنگ کشته شده و به همین سادگی ورق برگشت. حالا جنگ روانی، شیوه ها و تاکتیکهای زیادی دارد که اگر سر و ته همهاش را در بیاوری، در همین کلمة پنج حرفی خلاصه میشود: شایعه. اما پدافند ما در مقابل اینگونه حملات دشمن تا چه اندازه قوی و قابل اعتماد است؟ مسأله اینجاست.
گاهی آدم انگشت به دهان میماند از این قابلیت عجیب ما ایرانیها. بیشتر از آن که به حرفی که از دهان دیگران درمیآید توجه کنیم، به دیگرانی که این حرف را میزنند توجه میکنیم. یک ضربالمثل هم برایش ساختهایم که: تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.
گوشمان را خیلی راحت میسپاریم به دهان دیگران تا صحنه برای رقص مار خوش خط و خالی به نام شایعه آماده شود. اما این تنها عمق ماجرا نیست. خارجکیها یک نظریهای دارند به نام جریان دو مرحلهای ارتباطات. آنها میگویند که در هر جامعهای هرگونه ارتباطی در دو مرحله منتقل میشود.
اول رهبران فکری جامعه تحت تأثیر قرار میگیرند، بعد پیروان آنها از ماجرا مطلع میشوند. عمق ماجرای نفوذ شایعه در جامعه ما آن جاست که گاهی رهبران فکری جامعه ما (یعنی همانها که معتمد محل و خاصتر از عامه هستند) بیشتر از پیروانشان از شایعه متأثر میشوند.
شاید یکی از دلایلش این باشد که میخواهند بگویند ما بیشتر از دیگران میفهمیم یا ما خبرهایی داریم که شما ندارید و... اما هرچه هست، لطفا یکی بیاید جلوی این استعداد ما ایرانیها را بگیرد و گرنه زود است که هر کداممان تفنگی شویم در دستان دشمن. ورقها همیشه به همین سادگی برمیگردند.
موسی حسینی راوندی، سعید بینیاز، اسماعیل رمضانی