این به آن معناست که مولفهها و ویژگیهایی در این قیام وجود دارد که آن را ورای ظرف تاریخی خود قرار میدهد، از اینرو بر آن شدیم تا با طرح این پرسش که امروزه چه درسهایی میتوان از عاشورا فراگرفت بهسراغ اندیشمندان و صاحبنظران حوزه تاریخ اسلام برویم و پاسخ این پرسش را از آنها جویا شویم.
انسان عاشورایی خداوند را در همه جا مییابد
دکتر قاسم کاکایی
برای اینکه ببینیم چه درسی یا درسهایی از عاشورا میتوان گرفت، باید عاشورا را بشناسیم و ماهیت و چیستی این واقعه را تعیین کنیم، لذا وقتی ماهیت عاشورا را شناختیم، آنگاه درسهایی را که میتوان از آن گرفت، روشن میشود. کربلا چند بعد دارد که به آن اشاره میکنم:
بعد سیاسی کربلا. این بعد مربوط به جریان سیاست و اجتماع بوده و شمشیر و ایجاد حکومت نماد آن است.
بعد حماسی کربلا. نماد این بعد خون است و اینکه عزت و کرامت انسان باید حفظ شود و انسان به هیچ روی زیر بار ننگ نرود: «الموت اولی من رکوب العار؛ مرگ از زیر بار ننگ رفتن بهتر است».
بعد تراژیک کربلا. این بعد نشان میدهد که کربلا یک مصیبت و فاجعه بشری و حاکی از مظلومیت امام حسین(ع) است. نماد این بعد اشک بر مظلومیت امام حسین(ع) است.
بعد عرفانی کربلا. این بعد بر مسئله از خودگذشتن و فنا فیالله متمرکز است. نماد این بعد خود امام حسین(ع) بوده که در واقع خلیفهالله در روی زمین است. اگر هر یک از این چهار بعد را بررسی کنیم، درسهایی را میتوان از کربلا گرفت. در بعد سیاسی امام حسین(ع) در پی حفظ دین و شریعت بودند؛ دینی که بهغیر اسلام آلوده شده بود. بنابراین داعیه امام حسین(ع) حفظ و احیای دین اسلام بود. بعد حماسی قیام امام در آستانه انقلاب اسلامی پررنگ شد. همانگونه که ملاحظه میشود، در اینجا زیر بار ظلم نرفتن و حفظ عزت و کرامت انسان مطرح است. درس امام حسین در اینجا، درس عزت نفس است، از نظر امام حسین(ع) با هر چیزی که شرافت انسانی را لکهدار و مخدوش سازد، باید مبارزه کرد، از این رو فرهنگ تملق و چاپلوسی، 180درجه مقابل فرهنگ کربلاست. زیبایی حرکت امام حسین(ع) این است که عزت نفس انسان را حفظ میکنند، حتی در آنجایی که به ظاهر، زور ایشان نمیرسد، نه تسلیم میشوند و نه فرار میکنند. اما درسی که از بعد تراژیک حادثه کربلا میتوان گرفت این است که بر مصیبت وارده بر امام اشک بریزیم. من در کتاب «گلبانگ سربلندی» که اقتباسی از این بیت حافظ است که میگوید:
«بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد»
وجوه گوناگونی را برای اشک بر امام حسین(ع) برشمردهاند. یکی از این وجوه، اشک بر مظلومیت و فاجعه و مصیبت است اما وجوه دیگری هم وجود دارد که مجموعه آنها کربلا را زیبا کرده و در واقع ما بر آن زیبایی اشک میریزیم؛ درست مثل وقتی که ابنزیاد از زینب(س) پرسید که چگونه کشتهشدن همه خانواده را دیدید و ایشان ضمن اشک ریختن پاسخ دادند: «جز زیبایی چیزی ندیدم». بنابراین بر زیبایی هم میتوان اشک ریخت.در خصوص بعد عرفانی کربلا هم چند مطلب را میتوان آموخت:
مرگاندیش باشیم. لازم نیست که حتما شهید شویم یا همیشه در جنگ و جبهه باشیم؛ مرگاندیشی به این معنا که دنیا را هدف و غایت همه چیز ندانیم. امام حسین(ع) در نامهای از کربلا به محمد حنفیه مینویسند: «گویا دنیا هیچگاه نبوده است و گویا آخرت همیشه بوده است». درسی که امام حسین(ع) در اینجا به ما میدهند این است که در دنیا باشیم ولی آخرتنگر باشیم. دنیا همه همت ما نباشد، همواره آخرت را بر پا ببینیم.
نفی خودخواهی بکنیم. به این معنا که خودبین نباشیم و از خود وارسته باشیم. خودخواهی بزرگترین درد اخلاقی بشر است. امام حسین(ع) در کربلا درس نفی خودخواهی به ما میدهند اما این نفی(خودخواهی) جز با عشق صورت نمیگیرد. به قول مولانا عشق است که خودخواهی را میسوزاند. این عشق را امام حسین(ع) در کربلا آموختند. اگر عشق آمد، عاطفه هم خود به خود قوی میشود. روابطی که امام حسین(ع)، اصحاب و خاندان ایشان در کربلا داشتند، یک رابطه خدایی بود. این رابطه روح عاطفه بود، از این رو بحث عاطفه در کربلا پررنگ است؛ زیرا ناشی از عشق خداست.
هر روز را عاشورایی و هر مکان را کربلایی ببینیم. مگر در کربلا چه اتفاقی افتاده بود؟ در کربلا ظهور کامل خداوند رخ داده بود. ما هم باید همواره و در همهجا و هر زمانی، ظهور خداوند را بیابیم ولو آنکه برحسب ظاهر، جنگی در کار نباشد. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» به این معناست که خداوند در همه جا و همه زمانها تجلی دارد. انسان عاشورایی، خداوند را در همه جا میشناسد:
دیدهای از شاه خواهم شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس
احیای دین
دکتر غلامرضا اعوانی
از واقعه کربلا هم اهل ایمان و هم غیرایمان میتوانند درسهای بسیار مهمی بگیرند. واقعه کربلا به طور کلی یک جنبه عام برای همه انسانها در همه زمانها دارد و آن آزادی، آزادگی، کرامت، بزرگواری و کمال وجودی انسان است که در امامحسین(ع) متبلور شده بود. از اینرو اگر به دیده انصاف در این شخصیت که از سلاله پیامبر(ص) بودند، نگاه کنیم، ایشان را در مقام یک انسان کامل خواهیم شناخت. شکی نیست که این انسان کامل و حرکت خاص ایشان در روز عاشورا، این درس را به اهل ایمان میدهد که در راه دفاع از دین و ایمان از هیچ چیزی دریغ نکنند. اما این واقعه برای مسلمانان یک درس بسیار عبرتآموز دارد. این درس عبرتآموز، هنگامی خود را نشان میدهد که وضعیت زمانه امامحسین(ع) را به خوبی بشناسیم.
بعد از پیامبر(ص) کمکم آداب و عادات جاهلی در اسلام راه یافت، به طوری که پس از 60سال از آغاز اسلام، فرد فاسدی به نام یزید برجای رسول خدا(ص) مینشیند؛ این خیلی عجیب است. اگر به تاریخ ادیان دیگر، ازجمله مسیحیت بنگرید، این مسئله را نمیبینید. امامحسین(ع) در چنین وضعیتی قیام و با شهادت خودشان اسلام را احیا کردند. اگر امامحسین(ع) این کار را نمیکردند، معلوم نبود که چه برسر اسلام میآمد. لذا ما مدام باید این سؤال را از خودمان بپرسیم که امامحسین(ع) برای چه امری قیام کردند؟ البته پاسخ را همه میدانیم و قبلا هم اشاره کردیم. امامحسین(ع) برای احیای دین جد خود قیام کردند. حال ما باید ببینیم تا چه حد تلاش کردهایم که دین اسلام و پیام و سنت حضرت رسولاکرم(ص) و ائمه را احیا کنیم؟ اگر ما در تحقق غایتی که امامحسین(ع) برای آن به شهادت رسیدند، توفیق یافتیم، آنگاه میتوانیم ادعا کنیم که در بزرگداشت امامحسین(ع) سهمی داشتهایم. درست است که در روایات ما، به حب اهل بیت توصیه شده است اما این حب و مودت وقتی کارساز است که در جهت احیای دین اسلام و مبادی قرآن و عمل به آن باشد. بنابراین محبت امامحسین(ع) در جای خود نیکوست اما این محبت باید برای اقامه دین حق و معرفت حق باشد.
بیداری و مؤمنانه زیستن
دکتر همایون همتی
قرنهاست درباره قیام شورانگیز و آزادیبخش امام حسین قلم زدهاند و دوست و دشمن هر یک از منظری خاص به تحلیل این رخداد بزرگ و جاوید تاریخ پرداختهاند. در میان این نوشتهها البته سره و ناسره فراوان وجود دارد. از نگارشهای فقهی تا تحلیلهای عرفانی، کلامی و جامعهشناختی درباره قیام و عملکرد حسینبنعلی(ع) به تحریر درآمده است. امروز و در جهان معاصر نیز ما محتاج تحلیل این قیام هستیم تا بر خود معلوم سازیم در کربلا چه اتفاق افتاد و چه درسهایی میتوان از آن حادثه بزرگ گرفت تا چراغ راه امروز ما باشد. هر چند فورا باید افزود که تحلیلهای علمی و جامعهشناختی از قیام امام حسین هیچگاه به معنای نفی عزاداری و اشکریزی بر شهیدان کربلا نیست و هرگز جای آن را نخواهد گرفت.
هرگونه تحلیل علمی از آن حماسه جاوید خونفام و تاریخ ساز میبایست در نهایت به تقویت شور و شعور ما مردم کمک رساند. در تحلیل قیام امام حسین میتوان از ابعاد مختلفی سخن گفت. درسهایی که حسین آموخت و درسهایی که از حسین میتوان آموخت هر 2مهم و حیاتی و مورد نیاز ما هستند؛ اما به تفکیک درباره اینها میتوان سخن گفت. امام حسین درسهای فراوانی به ما آموخت که لازم است همواره در آنها اندیشه و مداقه کنیم و چونان مشعلی روشنگر و راهگشا فرا دید و فراراه زندگی خود قرار دهیم. امام حسین درس آزادگی، عزتخواهی، کرامت، عرفان، خداگرایی، ستمسوزی، بندگی، نفیحاکمیت جبار و ستمگستر و نیز درس دینداری صحیح، حضور داشتن در متن پیکار حق و باطل، احساس مسئولیت کردن، ثبات قدم، جوانمردی، شجاعت و اقدام، تدبیر و خردمندی، ایستادگی بر سر اصول، معامله نکردن بر سر دین، حقیر دیدن دنیا و اصل دیدن آخرت، از خود گذشتگی و ایثار و درسهای بزرگی از این دست به ما داده است که تا قیامت کهنه نخواهند شد.
درس حسین درس بیداری، بصیرتداری، مؤمنانه زیستن و زیربار ذلتنرفتن است. سخنان بیدارگر و با شکوهی از او به یادگار مانده است که باید نه در ذهن نگه داریم بلکه بر دلهایمان حک کنیم مانند: «والله لا اقرّ لکم اقرار العبید و لا افرّ منکم فرار الذلیل؛ یعنی بر سر پیمان ایستادهام نه از برابر شما میگریزم و نه ذلیلانه تسلیمتان میشوم». درس دیگری که حسین به ما میدهد درس غیرتمندی و شهادت است، درس حماسهورزی است؛ یعنی آنگاه که نمیتوانی خوب زندگی کنی خوب بمیر، مرگ شجاعمند و شجاعانه بر زیستن ذلیلانه و اسارتآمیز ترجیح دارد و خطاب او به همه انسانها تا پایان روزگار این است که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، همچون آزادگان زندگی کنید، زیر بار ظلم نروید و در برابر ستم و سرکوب سکوت نکنید: «إن لم یکن لکم دینٌ و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم» این سخنان هرگز کهنه نمیشوند و همواره خصلتی آگاهیبخش و بیدارگرانه دارند و دل هر آزادهای را مخاطب خود قرار میدهند. پیام حسین، پیام آزادگی است. پیام کرامت و بزرگمنشی است، پیام قدرشناسی و سپاس از همراهان ثابت قدم و یاران همدل است که تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون او را ترک نمیکنند.
همچنین وفا و فتوت از درسهای ماندگار و خصلتهای جلوهگر رفتار امام حسیناند. عطوفت ورزی، مهر و دوستی با اعضای خانواده و با اصحاب و یاران نیز پیام دیگر اوست. در روزگار سیطره دورویی، ریاکاری، نفاقورزی، سست عهدی، بیصداقتی، روزگار رواج دغل و نیرنگ که با هزاران توجیه شرعی و غیرشرعی از در و دیوار فرو میبارد به احیای این خصلتها سخت محتاجیم. از امام حسین(ع) میتوان درسهای فراوان آموخت، نه تنها درس حماسهگری، شجاعت و قیام بلکه اخلاق حسینی، وفای به عهد، عزم استوار، یکرنگی، ثباتقدم، حقگذاری و توجه به دیگران.
درس دیگری که امام حسین(ع) به ما میدهد درس دینداری است نه فقط انجام مناسک و شعائر بلکه توجه به گوهر باطنی دین، کیفیت ارتباط با خدا، حاضر دیدن او در همه صحنهها و دین را در متن زندگی جاری ساختن نه فقط در مسجد و مدرسه که در صحنههای دشوار جامعه و سیاست و رویارویی با قدرتهای اهریمنی و سلطهگر که انسانها را به بردگی میگیرند و صدا در گلویشان خفه میکنند، به تحریف دین میپردازند و با نام دین چه بسا بر پیکر دین ضربه میزنند و حتی در کسوت خلیفه رسول به محو حقیقت دین کمر میبندند که در زمانه خود همه این مصیبتها را شاهدیم. از مسلمانکشی تا سرکوب بیداری اسلامی و خیانت به امت اسلامی و تظاهر به نام دین همه واقعیتهای دردناکی است که در سراسر جهان اسلام سایه افکنده است. درس حسین، درس مبارزه علیه جور و ستم، اشرافیت، عافیتطلبی، به کنجی خزیدن و فارغ از غم خلق بودن است. امروز هم باید به استقبال خطر رفت و خطر کرد. مرزها را مشخص ساخت. مگر نه هر روز عاشورا و همه جا کربلاست و زندگی صحنه پیکار حق و باطل است؟ پس سکوت جایز نیست.
اخلاقی سازی جامعه
دکترشریف لکزایی
واقعه عاشورا سرتاسر عبرت و درس و پندآموزی است. درس عشق و معنویت، درس عرفان و معرفت، درس آزادی و آزادگی، درس ایثار و گذشت و فداکاری، درس استقامت و پایمردی، درس حقگرایی و صداقت، درس شجاعت و حریت و به طور کلی، درس عبادت و عبودیت است. این در واقع شماری از درسهایی است که میتوان از واقعه عاشورا برای امروزمان و همه اعصار بگیریم. وقتی از ایستادگی حرف میزنیم، منظورمان ایستادگی در برابر باطل و احقاق و تاکید برحقیقت و راستی و درستی و پاکدامنی است.
این مسئلهای است که در آموزههای دینی بر آن تاکید میشود؛ یعنی این به معنای بحث نظارت عمومی در قالب امر به معروف و نهی از منکر است. در واقع هر انسان مسلمانی موظف است به بسط معارف خوب و نیکو و مقابله با هر ناپسند و منکراتی که در جامعه وجود دارد. در اینجا تأکید بر ابعاد حقیقی دین مدنظر است که مراد از آن همان بحث اصلاح و اصلاحگری و پالایش همواره خود و جامعه است. هر فردی موظف است براساس آموزههای دینی، هم خود را اصلاح کند و هم در پی اصلاح جامعه باشد. این به نوعی به مسئله آزادی و ضرورت دخالت انسان در سرنوشت خودش برمیگردد. انسان موظف است که در تعیین سرنوشت خود به نحو آزادانهای دخالت کند. لذا باید تغییر مداومی همواره در خود فرد و جامعه وجود داشته باشد و پیوسته پدید آید. این تغییر مداوم خود و جامعه در راستای حرکت به سمت تعالی و کمال معنا پیدا میکند و به نوعی عمل به تکالیف و آموزههای دینی هم تلقی میشود. این بحث را میتوان امروزه هم مشاهده کرد. اگر امروزه در منطقه خاورمیانه خیزشهای مردمی ایجاد شده، عمدهاش به خاطر این است که این جوامع میخواهند در سرنوشت خود دخالت کنند. در واقع خواست اصلیشان آزادی و تعیین سرنوشت جمعی انسان است، فارغ از اینکه به این خیزش عنوان بیداری اسلامی یا بهار عربی و یا هر عنوان دیگری بدهیم، فرقی نمیکند، همه اینها در راستای تحققبخشی به خواست اصیل درونی بوده که نیاز به دخالت در سرنوشت انسان را اقتضاء میکند.
نکته دیگری که در درسآموزی از واقعه عاشورا میتواند مهم تلقی شود، این است که حرکت حضرت به منظور اخلاقیسازی جامعه اسلامی بود. به هر حال حضرت در شرایطی قیام کرد که هر بداخلاقیای به نام دین تمام شده و در واقع دین به انحراف کشیده شده بود و نیز در رأس حکومت منتسب به دین، فردی (یزید) قرار گرفته بود که فاقد هرگونه شرایط و صلاحیتهای لازم بود. امام با حرکت خودشان میخواهند سهمی را در اخلاقیسازی جامعه ایفا کنند و در مقابل وضعیت نامناسب و برخلاف دینی که رایج شده موضعگیری کنند و واکنش نشان دهند. این مسئله مطابق شرایط زمانه بود. به این معنا که امامحسین(ع) قصد داشتند به تکلیف خود عمل کنند، به تعبیر امامخمینی(ره)؛ «ولو بلغ مابلغ». باتوجه به اینکه وضعیت جامعه آن زمان به لحاظ اخلاقی روبه انحطاط بود، حضرت بر آن بودند که اصلاحاتی را در این بخش به عمل آورند و عنصر گوهری دین را به جامعه معرفی کنند. نکته مهمی که باز باید در ادامه اشاره کرد این است که گام نهادن حضرت برای قیام، به منظور حضور در میانه مردم و هدایت آنها صورت گرفت.
چون این شرایط در مدینه فراهم نبود و محدودیت زیادی برای امام وجود داشت، امام حرکت کردند تا بتوانند از فضاهای دیگری برای ایفای رسالت تحقق اهداف امامت خویش بهره جویند. خواست امام این بود که در میان مردم حضور داشته باشند و به وظیفه هدایتی خویش عمل نمایند. بنابراین امام به مکه هجرت کردند و میخواستند در آن سامان به وظیفه خود عمل کنند. در مکه هم این اتفاق نیفتاد و امام نتوانستند ارتباط خود را با مردم تداوم بخشند. در نتیجه امام از مکه به سمت کوفه حرکت کردند. همه اینها به خاطر حضور در میان جامعه بود تا معارف الهی و آموزههای رسولالله در جامعه بسط و گسترش یابد؛ چراکه اگر امام به هدایت مردم نپردازد، در واقع امام نیست. برهمین اساس، امامحسین(ع) از هر راهی که در توانشان بود، خود را در ارتباط با مردم قرار دادند. امامخمینی(ره) هم با تأسی از قیام حسینی برای اینکه به تکلیف الهی خودش عمل کند، در فضاهای مختلف برآن بود که این ارتباط با مردم برقرار شود. بنابراین مجموعه این درسها و اقداماتی که امامحسین(ع) انجام دادند، همه برای ما درسآموز است؛ هم عشق و معرفت و معنویت به حضرت حق، هم آزادی و حریت در درون و بیرون و به نوعی تحقق آزادی اجتماعی و آزادی معنوی و درونی و هم بحث حقگرایی و صداقت و در نهایت، شجاعتی که حضرت و یارانشان بهخرج دادند. ما هم باید بهگونهای رفتار کنیم که این درسها در زندگی ما رایج و معمول شود.
عاشورا یک نظام منعطف به زندگی است
دکتر سیدیحیی یثربی
در زندگی اجتماعی انسان هیچچیز به اندازه نظام زندگی اثرگذار نیست. این نظام زندگی رابطه ما را به گونهای تعریف میکند و بدهبستانها را به گونهای تنظیم میکند که حق کسی ضایع نشود. از اینجاست که بشر از نخستین روزهای زندگی اجتماعی خود به نظام زندگی فکر کرده است.
2500سال پیش متفکران یونان درباره نظام زندگی انسانها به طور جدی وارد بحث شدند. افلاطون سهگونه نظام تعریف میکند؛ اول نظامی که در راس آن یک فیلسوف قرارگیرد، دوم نظامی که مدیریت جامعه در دست طبقه اشراف باشد و سوم نظامی که براساس آرای توده مردم تعیین شود که همان نظام جمهوری است. افلاطون میگوید، اینها به ترتیب اولویت دارند و بهترند اما اگر شرایط اینها با دقت رعایت نشود، بهترین نوع حکومت تبدیل به بدترین نوعش میشود و بدترین نوعش تبدیل به بهترین آن؛ به این معنا که حاکمیت فیلسوف بدترین نوع حکومت میشود و حکومت جمهوری بهترین نوع آن. برخی از متفکران براساس این سخن افلاطون او را طرفدار حکومت دمکراسی مردمی دانستهاند.
در نظام دینی، عقیده بر آن است که بهترین نوع حکومتها، حکومت دینی است یعنی حکومت دینی از حکومت فیلسوف هم بهتر است اما اگر شرایط آن رعایت نشود، این بهترین نوع حکومت تبدیل به بدترین نوع آن میشود. تمام متفکران فلسفه سیاسی باوردارند که اگر حکومت ظالمانهای تقدیس شود یک فاجعه خواهد بود. عاشورا به خاطر حساسیت به همین فاجعه (تقدیس حکومت ظالمانه)، یعنی تبدیل شدن بهترین نظامها به بدترین آنها و به تعبیر مرحوم شریعتی؛ حضور فرعونبا ردای موسی و حرکت و طواف به دورخانه خدا با آهنگ شرک و کفر. به همین دلیل امامحسین(ع) داروندار خود را در کف نهاده و به میدان میآید و از همان آغاز میداند که چه خطری برای او در پیش است؛ اما این را هم میداند که مبارزه با این فاجعه با هر خطری هم که همراه باشد، ارزش دارد؛ بنابراین عاشورا یک جریان منعطف به نظام زندگی انسانهاست. عاشورا یعنی ایستادگی در مقابل انحراف و تحریف؛ عاشورا یعنی تلاش در جهت مبارزه با این فاجعه که بدترین نظام در جای بهترین نظام قرار بگیرد.
بیتردید این مبارزه برای انسانها یک مبارزه همیشگی است به این معنا که در همین زمان معاصر و در زمانهای آینده پیام عاشورا به مردم جهان به ویژه به مسلمانان این است که ای مردم اگر غفلت کنید، بهترین شرایط زندگی شما به بدترین شرایط تبدیل میشود. بنابراین انسانها نباید از این جریان یعنی جریان مبارزهای عاشورا غافل بمانند وگرنه دیگر عاشورا، عاشورا نخواهد بود در حالی که عملا هر سرزمینی کربلا و هر روزی از روزهای ما باید عاشورا باشد. اما دریغا که در اثر غفلت از فلسفه عاشورا این جریان جوشان و مواج را تبدیل به نهادی مرده و خاموش کردهایم و مبارزه در میدان حق و باطل را با مراسم «غصه خوردن» جابهجا کردهایم. ما به آیین میاندیشیم.
از آیین عزاداری تا آیین و مراسم آرایش در و دیوار و به راه انداختن علم و کتل و... . آیینی کردن عاشورا مانند آیینی کردن قرآن دهها زیان و خطر دارد که یکی از آنها سازنده نبودن عاشوراست و دیگری از درون تهی شدن مردم و عدم توسعه ذهن و زندگی آنان و خطر دیگر این است که هر منافق و گناهکاری میتواند با شرکت در این آیین خود را نیکوکار و اهل نجات و طرفدار اهلبیت پندارد.
اما راه حل این معضل به نظر آن است که فرهیختگان و علمای جامعه شناخت خوبی از عاشورا و نیز از آیینها و مراسم امروزی داشته باشند و مردم را از انحراف و تحریف بازدارند و کار را به دست افراد خام، خودسر ، احساساتی و در مواردی کاسبکار نسپارند.
تاریخ کربلا تاریخی مونث و مذکر است
دکتر فریبا علاسوند
اولا، صفبندی در عاشورا صفبندی میان حقوباطل و خیر وشر، فضیلت و رذیلت، ولایت خدا و ولایت شیطان بود.
ثانیا، زیبایی عاشورا مرهون این واقعیت است که حق آنقدر بیپرده و نمایان در عاشورا جلوه کرد که باطل نتوانست تدلیس کند و نتوانست حقنما شود. اگرچه بسیاری کوشیدند که این واقعه را تحریف کنند مثل آنکه کشته شدن ولی خدا را به خدا نسبت دهند و منازعه میان حق و باطل را به منازعه میان دو فامیل هاشمی و اموی فرو بکاهند، اما قدرت و صراحت حق در جریان عاشورا بیش از آن بود که باطل بتواند آن را به بازی بگیرد.
ثالثا، در عاشورا کرامتهای اخلاقی و فضیلتها به نابترین صورت تجلی کردند. نشان دادن چهره ناب یک فضیلت اخلاقی از آن الگویی میسازد که چراغ راه میشود. ایثار آب در عین تشنگی تا خدایی شدن و نثار جان در اوج جوانی، اطاعت محض از خدا و ولیخدا، نماز در وسط معرکه، گرفتن لختی فرصت برای قرآن خواندن، رحم به کوچکترها، احترام به بزرگترها، حفظ عزت انسانی، صداقت در یاوری، صبر و رضا و خودداری از هرگونه شکوه در محضر سیدالشهدا و اینها را فقط به خاطر خدا خواستن و به خاطر خدا انجام دادن، مصادیقی از آن تجلیناب تسلط برخویشتن، ولایت بر قوای درونی و مدیریت عواطف از عشقها و نفرتها و مهمترین ابعاد در انسانشناسی زنان و مردان عاشورایی است. اعمال ما از احساسات ما ریشه میگیرند. ارادههای ما جزم و حتمی نمیشوند مگر آنکه نسبت به آنچه که میخواهیم انجام بدهیم شوق داشته باشیم و نسبت به آنچه نمیخواهیم انجام دهیم بیرغبتی و انزجار در ما پدید آید.
رابعا، روایات اسلامی میگویند دین جز حب و بغض نیست، به این معناست که منشأ رفتار ایشان حب و بغضهاست و انسان دیندار به حب و بغض خود انضباط میداد؛ انضباط در چارچوب محبت خدا؛ دوست دارد آنچه را خدا دوست دارد و دشمن دارد آنچه را خدا دشمن میدارد. آنکه بتواند حب و بغض خود را مدیریت کند به نهایت دینداری رسیده است و انسانی که نتواند بر خودش مدیریت کند فرصتسوزی میکند. مردان و زنان عاشورایی براین عواطف تسلط داشتند برای همین مادران صبری نشان دادند که در رفتار مادرانه نمیگنجد. مثل آنکه مادر شهید سر شهید را به سمت دشمن پرتاب میکند و رفتار وحشیانه دشمن دل او را نمیخراشد زیرا دل در گرو محبت بزرگتری دارد. زنان میگریند اما در میان اشک و ناله تا با دشمن مواجه میشوند عزت خود را بر غم خود اولویت میدهند و از مردان مرد، خود را قویتر نشان میدهند. راست قامت راه میروند در عین آنکه خاطره شهدایشان دلهاشان را میفرسایدکه نفرت و عداوت آنها هم در چارچوب خواست و میل خداست برای همین آن هم کاملا در اختیارشان است و عقلهای نورانی آنها این عداوت را مدیریت میکند. مردان عاشورایی میجنگند اما سرها را نمیبرند، تشنه نمیکشند، لباسها را غارت نمیکنند حتی اگر کسی از آنها امان بخواهد او را امان میدهند. همه اینها برای آن است که کانون عواطف آنها در اختیار خواست خداست، در نتیجه کسی در تشکیلات حسینی ظلم و ستمگری نمیبیند.
خامسا، همچنان که شهید مطهری فرمود تاریخ کربلا تاریخی مونث و مذکر است. مرد و زن نقش آفریدند و در نهضت اصلاحی امامحسینعلیهالسلام شرکت جستند. مردان و زنان با حیثیت خانوادگی آمدند. این بدان معناست که خانواده با این حیثیت جمعی خود برای احقاق حق، مسئولیت دارد. تمام اعضای خانواده باید نگاهشان معطوف به حق و اقامه حق باشد. نوجوانان و جوانان،دختران و پسران باید نگران اجرای حق و عدالت باشند. زن و مرد باید متوجه امر ولایت، حکومت ولی خدا و جلوگیری از حکومت بدکاران باشند. وقتی خانواده با همه اعضایش در دفاع از حق مشارکت میکند جلوههای کامل ایثار و دیگرخواهی نمایان میشود. وقتی مرد مقابل همسرش میرزمد و کشته میشود زن پیامآور خون او میشود و احساس وظیفه میکند. وقتی پدر مقابل چشم فرزند در خواست خدا و امر ولی ذوب میشود فرزند غیرتمندانه از حق دفاع میکند و تا به آخر برای حرمت شمشیرش تلاش میکند. وقتی خانواده با تمام اعضایش در سختیها و ناملایمات وارد شده صبوری میکنند روحیه تعیش و رفاهزدگی جمع میشود و خانواده به مثابه یک کل در سایه سختیها و صبوری رشد میکند.