هلاکت معاویه
15 رجب سال 60هجری : معاویه از سال 40هجری یعنی از بعد از شهادت امیرالمومنین(ع) دیگر هیچ معارضی را بر سر راه خود نمیدید و بعد از اینکه توانست صلحی تحمیلی را نهایتا برامام حسن مجتبی در ساباط مدائن تحمیل کند بنابر یکی از بندهای شروط صلحنامه توانست امامحسین(ع) را نیز ملتزم به عهد برادر ببیند و اینچنین توانست با زر، زور و تزویر مقدمات ولایتعهدی یزید را فراهم کند.از سال 40 تا 60هجری معاویه در فرصتی 20 ساله کاری را که پدرش ابوسفیان با تمام قدرت و شوکت و ثروت جاهلیاش در دوران مشرک بودنشان نتوانست انجام دهد از طریقی دیگر به انجام رساند و در مقاطع گوناگونی توانست انتقام بدر را که همچنان در دل خودش و نیاکانش زبانه میکشید تسلیخاطری بخشد.آنچه معاویه انجام داد برساختن تصویری دیگرگون از اسلام بود، اسلام اموی، اسلام مسخ شده... .
دستور بیعت با یزید
پس از مرگ معاویه، یزید تنها پسر معاویه که درحوارین(روستایی ییلاقی در نزدیکی دمشق ) بهسرمیبرد بر اساس تمهیدات سیاسی پیشاندیشیده معاویه به دمشق آمد و خود را خلیفه مسلمانان خواند. وی در نخستین قدم بر اساس سفارش و پیشبینی معاویه برای محکم کردن پایههای حکومت خود طی نامهای به ولید بن عتبه، والی مدینه دستور داد از 4 نفر یعنی حسین بن علی(ع)، عبدالرحمن بن ابیبکر، عبدالله بن زبیر و عبداللهبنعمر برای او بیعت بگیرند و درصورت عدم بیعت آنان را به قتل برساند.
دعوت امام به دارالخلافه مدینه
یکشنبه 3روز قبل از پایان ماه رجب سال 60هجری: این تاریخ را ابومخنف تصریح کرده است و تمامی مورخین نیز تقریبا آن را قبول کردهاند.گفته میشود چون خبر بر تخت نشستن یزید را به حضرت رسانیدند حضرت جمله معروف « و علیالاسلامسلام» را ایراد فرمودند که ناظر بر این است که دیگر فاتحه اسلامی را که یزید بخواهد زمامدارش شود باید خواند. حضرت از در خواست ولید بن عتبه مبنی بر بیعت با یزید سر باز زدند و به روایت ابنسعد در الطبقات الکبری همان شب نیز در بیعتنکردن خود با یزید تأکید کردند و گفته میشود چون ولید و مروان حرمت نگاه نداشتند با تهدید امام و عباسبنعلی و برخی دیگر از بنیهاشمی که حضرت را تا قصر والی مدینه همراهی کردند ،عقب نشستند.
طلب اصلاح امت پیامبر (ص)
28 رجب سال 60هجری: امامحسین(ع) دراین تاریخ بعد از خداحافظی با برادرشان محمد بنحنفیه که ظاهرا هم بیمار بودهاند و هم بهعنوان چشم و گوش حضرت در مدینه محسوب میشدهاند به همراه فرزندان، برادران، برادرزادگان و عموزادگان و هاشمیانی دیگر رهسپار مکه شدند. وصیتنامه امام به محمدبنحنفیه یکی از مهمترین فرازهایی است که در آن، حضرت ضمن اعلام خروج به طلب اصلاح امت جدش وظیفه امریت بالمعروفی خویش را نیز گوشزد میکنند. این وصیتنامه مهمترین دلیل برای کسانی است که برخروج اعتراضآمیز امام در قیام عاشورا صحه میگذارند. متن کامل این وصیت نامه در الفتوح، مقتل الحسین خوارزمی، مناقب آلابیطالب ابوالفرج و بحارالانوار مجلسی آمده است.
ورود امام به مکه
شب جمعه سوم شعبان 60هجری: امام در این تاریخ وارد مکه مکرمه شدند.گفته میشود با اینکه عبدالله بن زیبر که پیشتر به مکه گریخته بود توانسته بود برای خویش طرفدارانی جلب کند اما مردم مکه چونان پروانه جذب فرزند دختر رسول خدا میشدند و این برای زبیریان بسیار رشک برانگیز بود.
دعوت کوفه از امام
10 رمضان سال 60هجری: ابو مخنف مینویسد در این تاریخ نخستین فرستادگان کوفه، عبداللهبنصبیع الهمدانی و عبدالله بن وال به مکه آمدند و از بیعت و دعوت کوفیان خبر دادند و فرستادگان بعدی نیز از بیعت قریب به 18هزار نفر از شیعیان کوفه با امام خبر آوردند. پیشگام نامهنگاری به حضرت سلیمان صرد خزاعی بود. سلیمان پیشتر نیز امام حسن را در صلح ساباط با لقب مذلالمومنین خوانده بود.
روانه شدن مسلم به کوفه
15 رمضان 60 هجری: طبق نقل الاخبار الطوال و تاریخ طبری و الفتوح ابن اعثم امام در جواب دعوت مردم کوفه نامهای به آنان نوشت و برای اطمینان از تصمیم شیعیان کوفه و روشن ساختن وضع آنان پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد.
مسلم و کوفه
5 شوال 60 هجری: بین آنکه مسلم در ورود به کوفه به خانه مختار ثقفی، هانی عروه یا مسلم بن عوسجه وارد شد بین مورخین متقدم اختلاف است.طبری و مسعودی میگویند مردم کوفه آنچنان گرد مسلم را گرفتند و چنان روی خوش به او نمودند تا آنجا که 18هزار تن از اهالی شهر با وی بهعنوان نماینده امام بیعت کردند و چنین شد که مسلم امام را به کوفه فرا خواند.
تمتع امام به مفرده تبدیل شد
سهشنبه هشتم ذیالحجه سال 60 هجری: پس از 4ماه اقامت در مکه، حضرت با انجام طواف و سعی و تقصیر، حج تمتع را به عمره مفرده بدل کرد و در روز تَرویه از مکه خارج شده به سوی کوفه رفتند. در همان اوان، یزید در پی درخواستهایی از طرفداران بنیامیه، نعمان بن بشیر والی کوفه را برکنار کرد و عبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود، همزمان به حکومت کوفه نیز منصوب و او را از تصمیم امام آگاه و مأمور بیرون کردن و یا کشتن مسلم در کوفه کرد.عبیدالله که پیشتر فرستاده امام - سلیمان بن رَزین- را در بصره به قتل رسانده بود، با ورود به کوفه مردم را مرعوب کرد وبه جستوجوی مسلم پرداخت. با اینکه مسلم در وهله اول توانست با بسیج برخی شیعیان کوفه برای آزادی هانی که به دست عبیدالله اسیر شده دارالماره کوفه را تسخیر کند، اما تذبذب رای و عقیده شیعیان کوفه نهایتا او را تنها گذاشت و با تسلط عبیدالله بن زیاد او نیز دستگیر و به شهادت رسید.
تنعیم
دراینجا به نقل از شیخ مفید، امام حسین(ع) شترانی از آنِ بُحَیر بن رَیسان حِمیَری، استاندار یمن را مشاهده کرد که پارچههای رنگین و اجناس گرانقیمت برای یزید به دمشق حمل میکردند. امام نیز از این کاروان شترانی را کرایه میکنند. برخی مورخین اعتقاد دارند امام بار این کاروان را مصادره میکنند و به شتربانان میگویند: هر کس میخواهد با ما به عراق بیاید کرایه او را تماماً میدهیم و هر کس مایل به بازگشت است، برگردد، کرایه او را تا همینجا میدهیم. برخی با امام حرکت کردند و عدهای نیز رفتند.
صفاح
در این منزل فرزدق، شاعر بزرگ عرب با امام ملاقات داشت. گفتوگوی معروف حضرت با فرزدق در همین ملاقات است که فرزدق در پاسخ امام درباره چگونگی حال مردم عراق میگوید: قلبهای مردم با شماست و شمشیرهایشان با بنیامیه! قضا از آسمان فرود میآید و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد.
حضرت نیز جواب میدهند: راست گفتی! همواره امر به دست خداوند است. هر چه بخواهد انجام میشود و هر روز خدای ما در کاری است. اگر قضای او چنان باشد که ما دوست میداریم و میپسندیم، او را برنعمتهایش سپاس میگوییم و او ما را یاری میدهد تا سپاسگزارش باشیم و اگر قضای او دیگر باشد، کسی که حق و راستی، نیّت و انگیزه او و تقوی پشتوانه اوست، ضرری نمیکند.
ذاتُ العِرْق
امامحسین(ع) 2روز در اینجا توقف کردند. در همین محل، عبدالله بن جعفر طیار از حاکم مکه، عمرو بن سعید بن عاص که دوستش بود، امان نامهای برای امام گرفت. عبدالله به همراهی یحیی بن سعید برادر عمرو بن سعید خود را به امام رساند و از او خواست که از رفتن به عراق منصرف شود. اما حضرت صریحا تقاضای ایشان را رد کرد.
عبدالله بن جعفر که دید امام از تصمیم خود منصرف نمیشود، فرزندانش عون و محمد را به همراهکاروان امام فرستاد و دستور داد تا در رکاب آن حضرت باشند و خود به مکه بازگشت.
نهایتا عمرو بن سعید حتی با تدبیر نظامی و تدافعی نیز نتوانست امام را از حرکت شان به سمت کوفه منصرف کند.
حاجز
امام در این منزل، قیس بن مُسَهَّر صیداوی را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد و در نامهای خطاب به چهرههای سرشناس کوفه مانند سلیمان بن صُرَد خُزاعی، مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد اشاره کرد که نامه مسلم بن عقیل را دریافت کرده و از بطنالرُّمه برای آنان نامه فرستاده است.
به نقل از طبری و شیخ مفید متن نامه امام چنین است: بسمالله الرحمن الرحیم، از حسین بن علی به سوی برادران مؤمن و مسلمانش، درود بر شما! من درباره شما به درگاه خداوند بیهمتا سپاس میگزارم. نامه مسلم بن عقیل را دریافت داشتم و در آن نامه، مژده اتحاد و یکپارچگی شما را در راه یاری ما و باز پس گرفتن حق ما، خواندم. از پروردگار یکتا میخواهم که احسان خود را بر ما تمام فرماید و شما را بهخاطر این کردار نیکویتان پاداش عظیم عطا فرماید. من در روز سهشنبه هشتم ذیالحجه از مکه به سوی شما حرکت کردم. اینک به محض اینکه نماینده من نزد شما آمد، کمر همت ببندید وآماده شوید که من انشاءالله در همین روزها به شما خواهم پیوست. درود و رحمت خداوند بر شما باد.
ثعلبیه
دینوری و مسعودی و یعقوبی اعتقاد دارند امام حسین(ع) در میانه راه کوفه در این منزل از شهادت مسلم و هانی و وضعیت کوفه خبر یافت اما همچنان راه کوفه را در پیش گرفت.
زباله
ابن اثیر در الکامل مینویسد: در این منزل کسانی از همراهان امام که در این سفر به امید بهره و غنیمت مادی به امام پیوسته بودند، امام را تنها گذاشته و رفتند؛ با این توجه که خود امام نیز همراهان خویش را آزاد گذاشتند.
از طرفی عبیدالله بن زیاد، به دستور یزید تمام مسیرهای منتهی به کوفه را با گماشتن دستههای مختلف نظامی تحت کنترل درآورد؛ از جمله حُصَین بن نُمَیر را با 4هزار سپاه از کوفه به قادسیه فرستاد و او راه نفوذ از کوفه به حجاز را بست تا کسی به لشکر امام نپیوندد. حصین، قیس بن مُسَهَّر صیداوی که از سوی امام به کوفه روانه شده بود را نیز توانست دستگیر کند و ابن زیاد قیس بن مُسَهَّر را به شهادت رساند.
به نقل از« الامامه و السیاسه» و« البدایه و النهایه» حضرت با شنیدن خبر شهادت قیس بن مسهَّر صیداوی استرجاع کرده و اشک ریختند و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: فَمِنْهُم مَنْ قَضینَحْبَهْ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرْ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا؛ از آنان کسانی هستند که به پیمان خود وفا کردند و برخی دیگر در انتظار وفای به عهد خود هستند و هرگز تبدیلی را در پیمان روا نمیدارند.
بَطنُ العَقَبَه
25 ذیالحجه سال 60 هجری: در این روز پیرمردی از قبیله بنیعکرمه به نام عمرو بن لوذان به نزد امام آمد و وقتی شنید امام قصد کوفه را دارد، گفت: به خداوند سوگندت میدهم که از همینجا باز گرد. گمان میکنم در این سفر به غیر از سرنیزه و برندگی شمشیرها با چیز دیگری روبهرو نمیشوی.... ابنزیاد در کمین است و از قادسیه تا عذیب، لشکریان و جاسوسانش هستند. جانم به فدایت بازگرد.
امام فرمود:ای بنده خدا! میدانم و حقایق بر من پوشیده نیست و آنچه قضای الهی باشد، واقع میشود. سپس فرمود: به خداوند سوگند، آنان دست از من برنمیدارند تا خونم را بریزند. پس هنگامیکه چنین کردند، خداوند کسی را بر آنان مسلط میکند تا پستترین و خوارترین امتها شوند.
بیضه
در این مکان حضرت خطبه معروف خود را برای سپاهیان حر ایراد کردند.امام در خطبهشان فرمودند: شأن من این نیست که از مرگ بترسم. در راه عزت و سربلندی و احیای حق، مرگ چه امر آسان و دلخواهی است. مرگ در راه عزت جز زندگی جاودانه چیز دیگری نیست و زندگی همراه با خواری و سرافکندگی، غیر از مرگ که هیچگونه زندگی در آن نیست، امر دیگری نیست. آیا مرا از مرگ میترسانید؟ اندیشه و گمانتان به بیراهه و بیهودگی رفته است که گمان دارید از مرگ میترسم. جان من سربلندتر و بانشاطتر و همت من برتر از آن است که از مرگ، اندیشه و دغدغهای به خود راه دهم. آیا بیش از کشتن من کار دیگری ازشما برمیآید؟ در این صورت درود بر شهادت و قتل در راه خدا. اما شما نمیتوانید سربلندی مرا نابود کنید، نمیتوانید عزت و سرافرازی و شرافت مرا محو کنید. در این صورت از کشتهشدن واهمه ندارم».
قصر بنی مقاتل
چهارشنبه اول ماه محرم: امام در این منزل سراپردهای دیدند و متوجه شدند برای عبیدالله بن حُرّ جعفی است. امام حجاج بن مسروق را که هم قبیله او بود، فرستاد تا او را به یاری و همراهی دعوت کند اما او نپذیرفت. امام خود به دیدن او رفت و از او خواست تا در این سفر همراهش باشد و او را یاری کند. عبیدالله گفت: من از کوفه گریختهام که مجبور نشوم از طرف ابنزیادبا تو بجنگم و به تو نیز نمیپیوندم که پایان کار را میدانم. بیا اسبم را بگیر. شمشیر و نیزهام برنده و محکم است. مرا معاف دار! امام فرمود: به آنچه داری نیازی نیست. من با خود تو کار داشتم، اینک که به یاری ما اقدام نمیکنی، از خدا بترس و با ما کارزار مکن و از اینجا برو. سوگند به خدا! هر کس ندای ما را بشنود و ما را یاری نکند، هلاک میشود.
به نقلی، در این منزل انس بن حارث کاهلی، صحابی رسولالله(ص) به امام پیوست.
در آخر شب امام به یاران خود فرمود: آب بردارید. سپس از بنیمقاتل خارج شدند.
روز ورود امام به کربلا
پنجشنبه دوم محرم 61 هجری: دکتر سید جعفر شهیدی در کتاب قیام امام حسین ریشه آرامی کلمه کربلا را به حقیقت نزدیکتر میداند. کرب به معنی مزرعه و ال به معنی خداست. اِل و ئیل در واژههای بابل و جبرئیل نیز به همین معنا هستند. بنابراین به تعبیر علامه شهیدی کربلا به معنی مزرعه خداست.یک روز پس از ورود امام به این صحرای لم یزرع، ابن زیاد، عمربنسعد را که پیشتر وعده و حکم حکومت ری را داده بود پیش از عزیمت به محل مأموریتش با 4هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد تا از امام حسین(ع) و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد که با مخالفت سرسختانه امام روبهرو شد. شیخ مفید در «الارشاد» تعداد سپاهیان عمر بن سعد را که همه از کوفیان بودند 30هزار سوار و پیاده عنوان میکند.
در انساب الاشراف بلاذری و اخبار الطوال آمده است: امام به عمربنسعد پیشنهاد بازگشت به مدینه را دادند و عمر بن سعد نیز مایل به این کار بود اما عبیدالله بن زیاد به تحریک شمر بن ذیالجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به ابن سعد دستور داد درصورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام وارد جنگ شود.
فرصت عاشقی
پنجشنبه نهم محرم 61 هجری: عمر بن سعد برای یکسرهکردن کار تصمیم گرفت در این شب بر سپاه کوچک امام بتازد که حضرت با گسیل داشتن حضرت عباس(ع) آن شب را برای جنگ مناسب ندانست و قرار جنگ را به فردا موکول کرد. گفته میشود آن شب نیز امام بیعت خود را از نزدیکانش برداشت و با تشریح وضعیت خود یارانش را آزاد گذاشت که بازگردند.
تاریخنگاران از گفتوگوهایی که در این شب میان یاران حضرت و امام رفته صحنه باشکوهی ترسیم کردهاند. سید الشهدا و اصحابش آن شب را به دعا و نیایش و شب زندهداری پرداختند.
روز رستگاری
روز دهم محرم 61 هجری: در صبح روز دهم، امام، زهیر بن قین را به فرماندهی سمت راست لشکر و حبیب بن مظاهر را به فرماندهی سمت چپ قرار دادند و عباس بن علی را بهعنوان پرچمدار لشکر برگزیدند.
از طرفی دستور دادند تا خیمههای زنان و کودکان را نزدیک یکدیگر در پشت لشکر جای دهند و گرداگرد آن نیز خندقی حفر کردند و در آن آتش افروختند تا کسی نتواند به خیمهها و لشکر از پشت حمله کند. از منظر جغرافیایی گفته میشود طول محور جنگ در روز عاشورا در کربلا حدود 360متر و طول جبهه دفاعی 180متر بود.
همچنین گفته میشود تعداد خیمههای جبهه امام حسین(ع) حدود 60خیمه و فاصله هر یک حدود 2متر بود. خیمهها در درهای که از سه طرف (شرق، غرب و شمال) توسط سلسله تلهای شنی نه چندان مرتفع احاطه شده بود، قرار داشتند بهطوری که این سلسله تلها سپری در مقابل گروه تیراندازان دشمن نیز بود.
تل واقع در شمال خیمهها ارتفاع بیشتری داشت و مشرف بر جلگه وسیعی بود که در روز عاشورا میدان جنگ و نبرد دو سپاه بود و حضرت زینب(س) آن تل را بهعنوان مقر دیدبانی انتخاب کرده بود و به این جهت این مکان امروزه به تلّ زینبیه شهرت دارد.