ترجمه علی ایلخانی پور: بدون شک ما اکنون شاهد شروع «بازی بزرگ» جدیدی در عراق هستیم.

بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج فارس تاکید کرده که نخواهد گذاشت عراق به عرصه نبرد قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شود؛ و این یعنی همان بازی بزرگ.
اما نکته کنایه آمیز اینجاست که پای این بیانیه امضای دو کشور عرب خارج از منطقه یعنی اردن و مصر دیده می‌شود که حضور آن‌ها در محاسبات امنیتی خلیج فارس ایران را خشمگین کرده و رقابت میان شیعه و سنی در منطقه را دامن می‌زند. هم‌زمان و به‌عنوان نشانه‌ای دیگر از درگیری‌های فرامرزی و اتحادها و ائتلاف‌های متضاد، آمریکا از سیاست جدید خود در عراق خبر داد که هدف اصلی آن مقابله با نفوذ ایران در منطقه و در عراق است. با این سیاست واشنگتن در کنار سنی‌های مخالف ایران قرار می‌گیرد و این درست در زمانی است که ائتلاف و اتحاد شیعیان عراق با آمریکا، اگرچه با اختلافاتی، همچنان ادامه دارد، ولی یادآور خاطرات تلخی از گذشته خواهد بود. آیا دوباره به شیعیان خیانت می‌شود؟ این پرسشی است که اکنون در ذهن بسیاری از شیعیان منطقه و عراق و ایران به وجود آمده است. این شیعیان اکنون به یاد دارند که  جورج بوش پدر بعد از جنگ خلیج فارس در سال 1991 و بعد از آن‌که شیعیان را به شورش علیه حکومت صدام تحریک کرد  چگونه آن‌ها را تنها گذاشت و آن‌ها چگونه در بصره، نجف و کربلا سرکوب شدند.
آمریکا نه تنها از آن‌ها حمایتی نکرد بلکه با حذف مناطق پرواز ممنوع برای هلی‌کوپترهای صدام که نیروهای نظامی را برای سرکوب به سوی جنوب می‌برد، در حقیقت به دیکتاتور چراغ سبز نشان داد. بخش‌هایی از این ماجرا را می‌توان در زندگی‌نامه نورمن شوارتزکوف، فرماندهی مرکزی سابق آمریکا در منطقه، خواند. از نظر شیعیان منطقه، واکنش‌های جدید آمریکا به ایران در عراق نوعی تغییر جهت واشنگتن در مسیری است که بعد از سرنگونی صدام در پیش گرفته بود. تعجبی ندارد که نوری مالکی نخست وزیر عراق بعد از دو روز به استراتژی جدید بوش در عراق واکنش نشان داد. در این استراتژی طرح امنیتی مالکی برای بغداد نادیده گرفته شده است. او در طرح جدیدش می‌خواست فرمانده جدیدی برای بغداد تعیین کند که این بار از میان شیعیان جنوب باشد. ژنرال‌های آمریکایی با این کار مخالف بودند. بوش اکنون با فاصله گرفتن از شیعیان در کنار سنی‌های عراق قرار گرفته است.
در اوائل دهه 1990، در بوسنی آمریکا با نیروهای نظامی ایران همکاری داشت تا جلوی بی‌رحمی‌های صرب‌ها و کشتار مسلمانان را بگیرد. در آن زمان بیل کلینتون رئیس‌جمهور وقت، این همکاری را مجاز شمرده بود و نیروهای پنتاگون، و نه ماموران سیا، وارد عمل شده بودند. همکاری نیروهای آمریکایی با نظامیان ایران در آن زمان بسیار نزدیک بود و شامل حمل و نقل نیرو و سلاح و مهمات می‌شد. بعدها در افغانستان هم این همکاری ادامه داشت. در سال 1996 نیوت گینگریچ رئیس وقت مجلس نمایندگان آمریکا کمیته ویژه‌ای تشکیل داد تا درباره روابط ایران و آمریکا در بوسنی و افغانستان تحقیق کند. این رابطه را در آن زمان سناتورهایی مانند جان کری نوعی رسوایی شبیه ایران کنترا برای کلینتون خواندند. در پی این فشارهای سیاسی در آمریکا، دولت کلینتون سیاست خود را تغییر داد و فعالیت‌های ایران را در بوسنی محدود کرد. در واقع وقتی کار آمریکا در بوسنی به سامان رسید، و دیگر نیازی به ایران نبود، آمریکایی‌ها دستور اخراج نیروهای ایرانی را از بوسنی دادند و این همان کاری است که اکنون در عراق انجام می‌دهند. اما در افغانستان باز این روند ادامه یافت و دو طرف برای سرنگونی طالبان با یکدیگر همکاری کردند و حتی درباره شمار نیروهای ائتلاف شمال که باید وارد کابل شوند دو طرف توافقاتی کردند.
درباره عراق اکنون این سوال وجود دارد که هدف نهایی آمریکا چیست؟ روشن است که دولت بوش قصد عمل کردن به توصیه گروه تحقیق عراق برای همکاری با ایران در عراق را ندارد و به جای آن می‌خواهد مسیر خصومت و رویارویی را در پیش بگیرد. هر روز رسانه‌های آمریکایی از طرح‌های جدید حمله به ایران سخن می‌گویند و به اهداف ایران در عراق حمله می‌برند. اما ماموریت آمریکا در عراق چیست؟
ماموریت خودخوانده آمریکا برای گسترش دموکراسی اکنون روز به روز بی‌اعتبارتر می‌شود به‌طوری که کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا در سفر اخیرش به منطقه حتی زحمت به زبان آوردن کلمه «دموکراسی» را برای یک بار هم به خود نداد و تنها بر موضوعاتی چون ثبات و مقابله با نفوذ ایران سخن گفت. رایس که به دلیل کم اطلاعی از تاریخ خاور میانه و سیاست این منطقه تا حدی خلع سلاح شده بود، فقط از رویارویی با ایران آن هم به بهانه هسته‌ای سخن می‌گفت. او حرف اسرائیلی‌ها را تکرار می‌کند که « پیش از آنکه ایران در دستیابی به توان هسته‌ای به نقطه بی‌بازگشت برسد باید....». به این جمله باید این را هم اضافه کرد که قبل از این که دولت بوش بار دیگر به رسوایی کشانده شود و وارد یک قمار دیگر در سیاست خارجی شود....
تندروهای آمریکایی می‌گویند سال 2007 بهترین زمان برای رویارویی با ایران است. اما در این تحلیل این نکته در نظر گرفته نشده که ایران توان واکنش نشان دادن در عراق و منطقه را دارد. هزینه‌ای که در اثر محدود کردن جریان صادرات نفت به اقتصاد جهان وارد می‌شود اکنون غیر قابل  محاسبه است. رویارویی با ایران هر چند محدود باشد در کل منطقه بحران ایجاد می‌کند و در نتیجه شرایط عراق و افغانستان را پیچیده تر می‌کند. یکی از اهداف عمده آمریکا از گسترش جنگ عراق به ایران این است که ابزار مهم چانه‌زنی روسیه در ایران را از مسکو بگیرد. به همین دلیل است که روسیه سیستم‌های دفاع موشکی به ایران فروخته است. آمریکا قصد نزدیک شدن به مرزهای جنوبی روسیه را دارد و مسکو در برابر این سیاست مقاومت می‌کند.
از سوی دیگر چین هم از این سیاست سودی حاصل نمی‌کند؛ چراکه روابط تجاری و انرژی این کشور با ایران بسیار گسترده است. پکن با مقاومت دربرابر فشارهای ایران به تازگی تصمیم به انعقاد قرارداد جدید گاز مایع با ایران گرفته است. وزیر خارجه چین در واکنش به فشارهای آمریکا به واشنگتن هشدار داد که در روابطش با ایران مداخله نکند.
شرایط برای روسیه و چین بسیار حساس‌تر از آن است که سیاستگذاران این کشورها هر گونه اقدام علیه ایران را نادیده بگیرند. در این شرایط این سؤال به وجود می‌آید که آیا رویارویی آمریکا با ایران مرحله‌ای از جنگ سرد آمریکا با روسیه و چین نیست؟

آسیا تایمز 20 ژانویه 2007

کد خبر 15336

پر بیننده‌ترین اخبار خلیج‌ فارس

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز