از این رو نام «پدر تفسیر قرآن»، شایسته طبری است. این تفسیر که به «تفسیر کبیر» معروف است، مبنای بسیاری از تفسیرهای بعدی در جهان اسلام قرار گرفت. این تفسیر بعدها درزمان سامانیان و توسط بلعمی به فارسی برگردانده شد.مطلب حاضر نخست، نگاهی دارد به زندگینامه طبری و آنگاه ویژگیهای تفسیری وی.
***
ابوجعفر محمدبن جریربن یزیدبن کثیربن غالب طبری الآملی(1) (224/225-310ه) از ستارگان پرفروغ علم و دانش در قرن سوم و اوایل قرن چهارم است. او در بیشتر علوم زمان خود تخصص داشت به ویژه، حدیث، فقه، تفسیر، اخبار و لغت. او در آمل چشم به جهان گشود. پدرش در آن دیار زمین کشاورزی داشت. او در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و برای مردم نماز میگزارد و در 9 سالگی حدیث مینوشت. (2)
طبری در یکجا برای تحصیل علم چندان درنگ نمیکرد و در جستجوی استادان خبرهتر مدام از این شهر به آن شهر میرفت. تو گویی در این امر وسواس داشت. او ابتدا به ری رفت و در آنجا نزد استادان بنام حدیث درس خواند. سپس به بغداد رفت و در آنجا نیز از محضر اساتیدی چند کسب فیض نمود. از آنجا به کوفه آمد.
در کوفه نزد استادان بنامی کسب علم کرد از جمله آنان محمدبن علاء همدانی معروف به «ابیکریب» بود. ابیکریب روحیهای خشن داشت. طبری میگوید: «با اصحاب حدیث کنار در خانه او رفتیم و همراهان با التماس و استدعای آمیخته با گریه از او میخواستند، حدیثی برای آنها قرائت کند.
ابیکریب گفت: کدامیک از شما از احادیثی که از من کتابت کردید به یاد دارید؟ همراهان به یکدیگر مینگریستند و سرانجام نگاهها به سوی من معطوف گشت. به من گفتند، تو به یاد داری؟ گفتم: آری.آنها او را به من ارجاع دادند. ابیکریب از من پرسید: کدامیک را به خاطر داری؟ گفتم: فلان حدیث را در فلان روز و در فلان جا گفتید و فلان حدیث را در فلان روز در فلان مکان گفتید.
به من گفت: به سرای من درآی. من به سرای او وارد شدم و مرا تکریم کرد و برایم امکاناتی برای سماع حدیث فراهم کرد و از آن پس دیگران از من سماع حدیث میکردند.»(3)
طبری سپس به بغداد بازگشت و بعد از آن به مصر سفر کرد. او در مسیر مصر نیز به هر شهری که میرسید چند روزی در آنجا میماند و با اصحاب علم مصاحبتی میکرد. چند سال بعد به شام سفر کرد و از اساتید معروف آنجا نیز کسب علم کرد.
او دوباره به مصر بازگشت سپس به بغداد آمد. او از آنجا دوباره به زادگاهش طبرستان (مازندران) سفر کرد و بازگشت و سرانجام در بغداد خانهای بنا کرد و تا آخر عمر خود در آنجا مشغول تدریس و تالیف شد و سرانجام در سال 310 ه.ق در همانجا چشم از جهان فرو بست.
تفسیر جامعالبیان عن تاویل آی القرآن
طبری در زمینه تالیف کتب، بسیار پرکار بود به طوری که یکی از شاگردان او میگوید: «ما عمر او را از هنگام بلوغ تا دم مرگ، محاسبه کردیم و بر تالیفات او تقسیم کردیم. نتیجه این شد که طبری در طول عمر خود میانگین روزی چهارده برگ تالیف کرده بود.»(4)
کتاب تفسیر جامع او، «جامعالبیان عن تاویلآی القرآن» است. البته در هیچ جای این کتاب بزرگ، چنین نامی نوشته نشده است. او در کتاب «تاریخ الامم و الملوک» خود چنین اسمی را برای تفسیر خود ذکر میکند. تفسیر طبری یکی از گستردهترین و کهنترین تفاسیر کامل روایی است که بسیاری از مفسران از محتوای غنی آن سود جستهاند.
در قرنی که طبری میزیسته، در مردم شور و شوق و هیجان ویژهای نسبت به درک مفاهیم قرآنی شکل گرفته بود؛ زیرا این نسبت به دو قرن قبل از خود از بالندگی و شکوفایی بیشتری برخوردار بود. با گسترش فتوحات و تاثیرپذیری متقابل فرهنگها از یکدیگر نیاز به تفسیر و تاویل موشکافانهتر قرآن چنانکه تشنگی این تحولات فرهنگی را سیراب کند، محسوستر مینمود.
از سوی دیگر مباحث متنوع کلامی وارد مباحث تفسیری گردیده بود و آثار فکری اشاعره، معتزله، امامیه و... در آن رخنه کرده بود و مسایلی نظیر توبه، پذیرش آن یا عدم پذیرش آن، حدوث و قدوم قرآن، مخلوق بودن یا عدم خلقت قرآن و... و همه و همه که اغلب با نتیجهگیریهای سیاسی آمیخته میشدند، رنگ و جلای به خصوصی به این دوره داده بود.
خلفای عباسی نیز که در برابر موج این رنسانس فکری تاب مقاومت نداشتند به ناچار خود را موافق و حامی عالمان و مفسران نشان میدادند. هر تفسیری در این دوره مانند چاقوی دولبهای بود که هم میتوانست سودمند باشد و هم مضر. اما جامعالبیان توانسته بود تا حدودی وظیفه خود را نسبت به خواستههای عصر خود، انجام دهد. مفسران و علما از تفسیر طبری تمجید بسیار کردهاند.
از جمله سیوطی در تفسیر خود، «الاتقان» میگوید:« تفسیر طبری یکی از پرارزشترین و بزرگترین تفاسیری است که به نقل اقوال و ترجیح برخی از برخی دیگر و اعرابگذاری و استنباط اقوال میپردازد. از این نظر، بالاتر از تفاسیر پیشینیان میباشد. ابوحامد افسرایینی گفته است، اگر کسی در راه به دست آوردن تفسیر طبری به چین برود کار بزرگی انجام نداده است.»(5)
نکتهای دیگر که نباید از آن فروگذار شد، بلاغت در تفسیر طبری است. از آنجا که یکی از جنبههای اعجاز قرآن بلاغت ادبی آن است، مفسران کوشیدهاند تا در مورد جنبههای بلاغی آن بحث کنند؛ زیرا برای درک و فهم معانی قرآنی، آگاهی از مسائل بلاغت اهمیت ویژهای دارد.
«ابن قتیبه دینوری» در کتاب «تاویل مشکل القرآن» در جواب خردهگیران، ثابت کرده که در قرآن از آرایههای ادبی عربی بسیار استفاده شده و بدون آگاهی از اسلوببندی زبان عربی امکان درک مفاهیم آن، آنگونه که باید و یا شاید امکانپذیر نیست و همین امر باعث شده که مخالفان به غلط افتند.
طبری در تفسیر بزرگ خود از بلاغت قرآن بحث کرده است و به برخی از تفاوتهای کلمهای قرآن اشاره میکند. مثلا در تفاوت کلمه «الحمدلله» با «حمداً لله» پس از بخشی مفصل در مورد لغت عربی به این نتیجه میرسد که «الحمدالله» یعنی سپاس فقط خداوند را میسزد و اگر میگفت: «حمداً لله»، دیگر این امر عمومیت نمیداشت و فقط حمد گوینده را میرساند.
مثل اینها در جامعالبیان بسیارند. در جایی دیگر در سوره فاتحه در مورد آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» گفته است، چرا نعبد بر نستعین مقدم شده است؛ زیرا انسان در عبادت خود باید از پروردگار کمک بگیرد.(6)
در ذیل آیه «و قالت الیهود یدالله مغلوله» یعنی یهود گفتند: دست خدا در زنجیر است.(کنایه از اینکه خداوند بخیل است) خداوند فرمود:« ... غلت ایدیهم و لعنوا بما قالو بل یداه مبسوطتان...» یعنی دستهایشان در زنجیر باد و لعنت بر آنها که این را گفتند، بلکه دستان خداوند باز است (بخشندهاند) بعضی گفتهاند که چون در اینجا مقصود از «ید» بخشش است بهتر بود خداوند میگفت: «بل یده مبسوطه» یعنی دست او باز است و نگوید «بل یداه مبسوطتان» یعنی دستان خدا باز است.
طبری در جواب آنان میگوید: چون نعمتهای الهی زیاد است مراد از به کار بردن صیغه مثنی «یداه» و «مبسوطتان» یک کنایه ظریف است و آن اینکه آنان که بسیار بخشندهاند با هر دو دست میبخشند.(7)
از این نمونهها در تفسیر طبری فراوان دیده میشود و این باعث شده که تفسیر طبری به یک تفسیر بلاغی نیز معروف شود.
اهل بیت در تفسیر طبری
ذهبی که از رجال اهل سنت است میگوید: «طبری وقتی شنید که «ابن ابی الداود»، حدیث غدیر را تکذیب کرده است، کتابی در فضائل اهل بیت(ع) و صحت حدیث غدیر تالیف کرد.» سپس میافزاید: «من خود یک مجلد از آن را دیدهام که از گستردگی آن وحشت کردم.»(8) نجاشی و طوسی و یاقوت حموی نیز آن را تایید کردهاند.
با وجود این طبری در تفسیرش در اکثر آیههایی که مربوط به اهل بیت یا حضرت امیرالمومنان(ع) است یا از ذکر روایاتی که به شأن نزول آنها دلالت میکنند طفره رفته و یا فقط از احتمال صحبت کرده و یا آنها را ذکر کرده و در مقابل با ذکر روایاتی دیگر آن را تضعیف کرده است.
یکی از انتقادهایی که به تفسیر طبری گرفتهاند، در مورد وجود علمات دخیل در قرآن (معربات) است. از منظر طبری اساسا هیچ واژه غیرعربی در قرآن وجود ندارد و برای اثبات این گفته بحثی طولانی و ملالآور میکند و به هر دستاویزی چنگ میاندازد که گفته خود را ثابت کند. حال اینکه بزرگانی از قدما از قبیل ابنعباس که از صحابه پیامبر(ص) است، عقیده دارند که کلماتی در قرآن وجود دارد که ریشه عربی ندارند بلکه به واسطه مراودههای فرهنگی و تجاری که اعراب با فرهنگهای دیگر داشتند، وارد زبان عربی شدهاند.
از این کلمات که در قرآن وارد شدهاند میتوان نمونههای زیادی را مثال زد. اما طبری بدون اینکه سند تاریخی برای اثبات نظر خود ارائه کند، این نمونهها را از موارد مشترک در زبانها به شمار میآورد.
منابع و پینوشتها:
1 -تاریخ الامم و الملوک طبری، مقدمه.
2 -همان منبع، ص 2.
3 -معجم الادبا، ص 51.
4 -جامعالبیان، ج 30، ص234.
5 -شناسایی برخی از تفاسیر عامه، مجله حوزه، شماره 24، ص 41.
6 -تفسیر طبری، ج 1، ص 160.
7 -همان ، ج 10، ص 455.
8 -ذهبی، تذکره الحفاظ، ج 2، ص 713.