- جناب ظریف،ابتدا بگویید که چه انگیزه و دلیلی باعث شد به سراغ حسین گلگلاب و سرود ای ایران بروید؟
بگذارید از آخر به اول بگویم! فیلمبرداری مستند «مرز پرگهر» همزمان باسالروز درگذشت استاد گل گلاب یعنی 22 اسفند سال 1389 پایان رسید و من بسیار متعجب شدم که مهر ماه امسال یعنی در ۲۷ مهرماه رادیو آوا با آب و تاب تاریخ مجعول و غلطی را به عنوان سالروز درگذشت دکتر حسین گل گلاب در برنامهای به مناسبت سالگرد سرایش این سرود گرانقدر اعلام کرد. شاید این نوع چالشهای فکری ،یکی از دلایلی بود که فیلم را کلید زدم.اما مظلومیت فرهنگ ایران، داشتن جوابی در آینده برای دخترم که چه کردهام، فرار از افسردگیها، ایجاد بهانهای برای هرز نرفتن همنشینیهای دوستان و بسیاری از دلایل مگوی دیگر باعث شد، فیلم را به انجام برسانیم.
- در جریان ساخت این مستند با چه دشواریهایی روبرو بودید و ابعاد کار چگونه بود؟
ساخت یک اثر ملی همیشه و در هر کشوری به نظرم پر افت وخیز است. منابع پراکنده بود. بسیاری از روایتها شاخ وبرگهای عجیب و غریب داشت.اما با همه این پراکندگیها و کمبود منابع تحقیقی، چیزی که باعث شد تا جرقه اصلی زده شود یک اتفاق بود. اوائل فعالیتهای انتخاباتی نامزدان دهمین دوره ریاست جمهوری بود و هواداران یکی از نامزدان که مایل نیستم نامش را ببرم، روی ملودی سرود ای ایران، شعری در مدح و نعت آن نامزد گذاشته بود که به نظرم با توجه به شان ملی این سرود چندان خوشایند نبود. سرود ای ایران، پایگاه مردمی و حماسی دارد و نباید مثل مرغ نیم بسمل، هرجا که خواستیم آن را پخش کنیم.
آنچه میخواهید درباره سرود ای ایران بدانید
به هرحال،این سرود مخدوش شده که از حالت سرود ملی به ترانهای میلی تبدیل شده بود، ناباورانه از رسانه ملی، پخش شد. برایم به عنوان روزنامهنگار، کنجکاوی ایجاد شد که چه کسی باید نسبت به این مساله هشدار بدهد و اعتراضی داشته باشد؟ آیا این میراث فرهنگی و معنوی؛ متولی ندارد؟ یادم آمد که دوست پژوهشگری به نام محمد رضا ممتاز واحد، پیشتر به من شماره تلفن سرکار خانم دکتر هما گل گلاب - فرزند دکتر حسین گل گلاب - را داده بود.
جناب ممتاز به من گفته بود: «هومن جان، چقدر اخبار بزرگان موسیقی؟ چقدر پای سخن فلان و بهمان که تریبون در دست دارند؟ بیا و سراغ کسانی برو که هیچگاه نمیتوانند یا تمایلی ندارند حرفی بزنند ولی سخن آنها در تاریخ شفاهی ایران مفید است».
بنا بر این، پس از اینکه برای یک تهیه گفتگوی خبری مکتوب برای استفاده در روزنامه اطلاعات، با خانم دکتر هما گل گلاب تماس گرفتم، متوجه شدم ایشان بنا بر دلایلی مایل به گفتگوی مبسوط نیستند. یعنی احساس میکنند که طرح موضوع جعل سرود ای ایران در یکی از رسانههای کشور، آب در آسیاب جناح مقابل ریختن است. همین شد که احساس کردم، مباحث خبری ما در کشور به سختی میتوانند هویتی مستقل داشته باشند. یعنی،خبر به عنوان «مظروف»، و رسانهای که آن خبر در آن درج شده است به عنوان «ظرف»، نمیتوانند استقلال و هویت اصل خبر را حفظ کنند.
- میتوانید بیشتر این مسئله را باز کنید؟
اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم،خبر گسترش فضای آسایشگاه کهریزک در روزنامه شرق یک کارکرد محتوایی و بینامتنیتی دارد و درج همین خبر در سایت خبرنامه داخلی سالمندان کارکردی نزدیک به معنای اصل خود خبر را دارد. به هرحال متوجه شدم که نمیتوانم نه از این بانوی محترم توقع عتاب و هشدار و سخنان تند داشته باشم و نه صلاح است که برای نهادینه کردن تکریم شخصیت بزرگواری چون دکتر حسین گل گلاب، به دنبال تیترهای گزنده خبری باشم. پس گفتگوی من و دکتر هما گل گلاب، ناخواسته از پرداختن به جعل سرود ای ایران در رسانه ملی به گفتگویی در ساحت تاریخ شفاهی گرایید که بعدها در ذیل نام دکتر گل گلاب در اینترنت، پیوست ویکی پدیا شد.
در این اثنا، منزل بنده به خیابان شادمان در منطقه ستارخان تهران منتقل شد. نامگذاری کوچههای خیابان شادمان زیباست.«گل اندام»،«گلبرگ»،«گلفام»،«گلبر» و« گلپر» و روبروی منزل ما کوچهای در توالی این اسامی به اسم«گل گلاب» نامگذاری شده بود که هر روز صبح به صبح ،به من یادآوری میکرد که برای گل گلاب فکری بردار! تابلویی رنگ و رو رفته روی آجرهای بهمنی، وضعیت ناب بصری ایجاد کرده بود که من را به عکس گرفتن از آن، ترغیب کرد. همان روزها به خانم دکتر هما گل گلاب گفتم که امکان دارد من با اسنادی که در اختیار دارید کتابی جامع با نام «مرز پرگهر» درباره پدر، بنویسم؟ دکتر هما قبول کرده بود اما من جسارتی بزرگ کرده بودم. شما که نویسنده و صاحب نظر هستید میدانید که نوشتن با ممارست مقبول مخاطب میشود و من بدون نگارش کتابی، چنین درخواست و توقعی داشتم.
یکی از دوستان به نام مرتضی محمدیان در این اثنا در مشاورهای که داشتیم به حکم لطیفهای که مشهور است، من را از آبشار نیاگارا پرتاب کرد پایین و پیشنهاد کرد: «برو فیلم مستندی بساز.»
رفتم وساختم و به قول ابوالفضل جلیلی خواستم فیلم را بسازم، فیلم من را ساخت! میلاد درویش،که پیشتر مستندی درباره دکتر پرویز شهریاری ساخته بود به همراه محمد ثریا ،باعث دلگرمی من شدند و این جسارت را به من دادند که سر آنها داد بزنم، کات! به هرحال،مستند مرزپرگهر را کلید زدیم.
- آیا فکر میکردید که با چنین حجمی از اطلاعات و داده روبرو شوید؟
اعتراف میکنم که اگر تلاشهای زندهیاد داریوش گل گلاب، فرزند استاد گل گلاب نبود بسیاری از اسناد بصری درباره ایشان را امروز در اختیار نداشتیم. نمیدانم میدانید یا نه، اما زنده یاد داریوش گل گلاب که 4 سال پس از مرگ پدر در گذشت، به اندازه ضربان قلبش، شاتر دوربین عکاسیاش را نوازش کرده است. عکسهای زیادی از خانواده و کوه ودشت وبیابان از او دیدهام. در بسیاری از سفرهای عکاسی او، نیکول فریدنی معروف به عکاس طبیعت و دکتر هما گل گلاب،به دامنههای البرز میرفتند و همانند دکتر حسین گل گلاب، سرمست از طبیعت ایران میشدند.
خوب، این حجم اطلاعات عکاسی را پیش رو داشتم و اینها را جمع کنید با دیگر زوایای شخصیت دکتر حسین گل گلاب.یاد گرفته بودم که سینما،سوژهها را در برابر دوربین بزرگ میکند و ما شخصیتی در برابرمان قرار داشت که باید برای اینکه فیلمی دربارهاش بسازیم ابعاد او را کوچک میکردیم تا بتوانیم در قالب زمانی معقولی،از او در برابر دوربین بگوییم!
از طرفی،چون سرمایه و بودجه این فیلم شخصی بود و به خاطر ملی بودن فیلم نمیتوانستم به تهیه کننده دولتی یا دیگر منابع دل ببندم ناچار شدم به سادهترین شکل ممکن، با هرآنچه در دست داشتم، به جای سرمایهگذاری روی بازسازی محل زندگی استاد گل گلاب و رنگ و لعابهایی از این دست که مرسوم مستندهای دولتی است، بخش پژوهش را بسیار جدی بگیرم وفیلم را با چنگ و دندان به پایان برسانم.در این میان، با شخصیت زنده و گرم زنده یاد داریوش گل گلاب مواجه شدم. بسیاری از عکسهای پدر ، رها در گنجینه خانوادگی را دوباره ظاهر کرده بود. همه این موارد من را دلگرم میکرد نه وعده وعیدهایی که برایشان گوش شنوا نداشتم. در یک جمله، برای ساخت این فیلم که قرار بود به عنوان کتاب، نوشته شود، پول نگرفتن از اشخاص حقیقی و حقوقی برایم سختتر بود.
- چرا؟
چون هرکسی، گویا خود را ایرانیتر میداند از دیگری. شما سرنوشت و تپه ماهورهای تاریخچه پخش سرود ای ایران در رسانههای ایران را نگاه کنید. اگر خوب دقت کنید، سرود ای ایران، همچون حسین گل گلاب، سرایندهاش، شخصیتی مستقل دارد و میدانید که استقلال رای و سخن در جامعه ما چقدر سخت و دردناک است. به هرحال خوشحالم که به هر صورت فیلم یک تهیه کننده دارد و به خاطر یک مشت دلار! وامدار گروه و جناحی نیست.
- علاوه بر فرزند مرحوم گلگلاب آیا تماسی بادیگر دوستان و آشنایان و یا همدورهایهای ایشان داشتهاید که بتوانید اطلاعات بیشتری به دستآورید؟
در میان فیلمهایی که پس از مرگ دکتر حسین گل گلاب توسط زنده یاد داریوش فیلمبردای شده بود، گزارش تصویری یک مراسمی بود که در سالهای ابتدایی دهه 60 در منزل دکتر هما گل گلاب به یاد پدر، برگزار شده بود. دکتر هما در هنگام بررسی فیلم گفت: «این آقایی که در اینجا صحبت میکند اون روز جمعی از ادبا و شعرا را جمع کرد منزل ما که مراسمی برای پدرم بگیرند. اسم این آقا را نمیدانم. اما میدانم پسرش الان بازیگره.» و این آقا در واقع ناصر جبلی، پدر حمید جبلی بود که گفتگو با او بسیار برای من مغتنم بود. هرآنچه که توانستیم از خاطرات روزهای آخر هم نشینی ناصر جبلی و دکتر گل گلاب را در فیلم آوردیم و بسیاری از خاطرات ایشان، نشد که بصری شود.
در اینترنت، مشاهده کردم که درباره خاستگاه سرایش سرود ای ایران، بزرگوارانی چون نواب صفا و احمد رضا احمدی گفتگو کردهاند. نواب صفا درگذشته بود و اصلابه یکی از کسانی که با او گفتگو کرده بود، دسترسی نداشتم و دیگری رسانهای خارجی بود که مصاحبهای تلفنی با نواب صفا کرده بود. این مصاحبه تلفنی متاسفانه به کار من نیامد و چیز جدیدی به کتاب نواب صفا نیافزوده بود. چرا که نواب صفا به خاطر کهولت سن ،همان متن کتاب «قصه شمع» را در گفتگوی تلفنی روخوانی کرده بود. تماسی هم که با احمد رضا احمدی داشتم، ایشان گفتند جلوی دوربین نمیآیم. وقتی گفتم شما درباره خاستگاه سرایش سرود ای ایران از چه منبعی سخن گفتید؛ گفتند من در این باره نظری ندادهام و خلاصه حاضر نشدند به من افتخار بدهند و همان گفتگوی تلفنی باعث شد که من مصمم شوم با هنرمندانی که مسن تر بودند، درباره این موضوع صحبت کنم
خوب، البته احمد رضا احمدی آخرین جملهاش این بود که درباره خاستگاه سرود ای ایران، من نمیتوانم نظری بدهم و به وقتش سخنانی که از من در اینترنت پخش شده است را تکذیب میکنم. سپس از طریق هومن صدر، فرزند استاد غلامحسین بنان، با فرخ خالقی، فرزند استاد روح الله خالقی، صحبت کردم.ایشان صحبتهایی را در برابر دوربین، بسیار فروتنانه و مهربان، فرمود و باعث شد بتوانم با سرکار خانم «گلنوش خالقی» که در امریکا اقامت دارد، گفتگوی تلفنی انجام بدهم.
«فرهاد رفعت»،دیگر فرزند استاد خالقی را نتوانستم بیابم و هیچ امکان مالی، زمانی و موقعیتی نداشتم که بتوانم با ایشان که در امریکا هستند گفتگو داشته باشم. میدانستم که مستندسازی، پس از جریانات اخیر کشور در تیررس نگاه حفاظتی است و نباید با عملکردی احساسی، کاری ملی را زمینگیر میکردم. از پیگیری فرهاد رفعت صرف نظر کردم و درباره ترکیب گروه نوازندگان نخستین اجرای سرود ای ایران که در سال 1323 اجرا شده بود، با استاد انوشیروان روحانی به گفتگو پرداختم.ایشان گفتند بسیار مایلم درباره روح الله خالقی حرف بزنم چون باید او را تکریم کرد ولی به دلایلی مایل نیستم این اتفاق بصری باشد.
در گذر زمان، متاسفانه این فرصت از من گرفته شد و سعادت گفتگو با این استاد را نداشتم تا اینکه استاد مصطفی کمال پورتراب گفت؛ «من در فرهنگستان ادب فارسی به صورتی دورادور با دکتر گل گلاب آشنا بودم و حرفهایی دارم.»
چند بار سعی کردم با ایشان قرار ضبط و فیلمبرداری بگذارم ولی چون هیچگونه امکان و مجوز ارشادی را درخواست نکرده بودم و ایشان بیشتر در شهر کرج بودند، نتوانستم دوربین و تجهیزات را به آنجا ببرم.سوال اصلی من از ایشان این بود که آیا ملودی سرود ای ایران وامدار موسیقی بختیاری است،که همه استادان پورتراب، میلاد کیایی و درویشی وگلنوش خالقی،متفقالقول این مساله را رد کردند و از انعکاس این قضیه در جریان فیلم صرف نظر کردم چون مطلب از اساس گویا بی ربط بود.اما به قول استاد محمد رضا درویشی:«راه تحقیق باز است».
حتی باور کنید یکی از دوستان دکتر گل گلاب را نتوانستم حضوری خدمتشان برسم و همه مکالمات ما تلفنی بود.ایشان ،رضی چلاجور، سخت بیمار بود و هرگز نه ما توانستیم خدمت ایشان برویم و نه از او توقع میرفت با این هوای وانفسا، به مرکز شهر بیایند.
حتی حسرت به تصویر درآوردن دو خاطره از جناب جلال رفیع و علی دهباشی را هم به دل دارم. هر دو در زمستان 1389 در کوران گرفتاریها بودند و من هیچ امکانی برای ثبت خاطرات این دو عزیز از سرود ای ایران و همنشینی با دکتر گل گلاب را نداشتم. البته از بین موسیقیدانها ،درباره دکتر گل گلاب به سراغ هنرمند گرانقدر مجید درخشانی رفتم که ایشان گفتند تصنیفی دارند که از سرودههای دکتر است و در آن دکتر، تمامی آثار کلنل وزیری را تضمین کرده است. ولی میدانید که این روزها هنرمندان موسیقی بیشتر کنسرت خارجی دارند و من واقعا نتوانستم این تصنیف را از جناب درخشانی دریافت کنم. بعد ها برایم سوال پیش آمد که چرا سرود ای ایران را جناب استاد شجریان هرگز نخوانده است؟ لااقل در کنار مرغ سحر، این سرود را برخی اوقات میخواند، جالب بود. بر اساس این پرسش، توسط داماد ایشان، جناب رفیعی، تقاضای گفتگو کردم که ایشان جواب روشنی نداد ولی مفهوم اصلی آن پاسخ منفی بود. بعدها در جریان مجلس رونمایی از کتاب «نوای جاودان» استاد غلامحسین بنان، به نزد استاد شجریان رفتم و سوالم را مستقیم پرسیدم، ایشان گفتند که «این سرود حماسی است» و من متوجه شدم که تنها استاد بنان در میان همه اجراهای سرود ای ایران، آن را تغزلی خواندهاند.
پس از گفتگوی من و استاد شجریان، در جریان مجلس رونمایی از کتاب «نوای جاودان» استاد غلامحسین بنان، همگی -خواسته یا ناخواسته - بپا خاستیم و سرود ای ایرانی که در فضا طنین انداز شد را به همراه مرحوم بنان، همراهی کردیم! بعدها به سراغ استاد حسن ناهید رفتم که ایشان هم واقعا نیازمند مراقبت و عنایت جامعه موسیقی است و جامعه موسیقی باید قدر دان میراث معنوی خود باشد، متاسفانه صحبتهای من با ایشان و بسیاری دیگر از موسیقیدانان، در حد مکالمه صوتی بود من باید بنا بر فراخور بنیه مالی و زمانی که پیش رو داشتم به مدت زمان و چینش مجموعه گفتگوها، سر وشکل میدادم.بر این اساس بسیاری از تحقیقات را بر اساس چند مولفه مذکور، به صورت مکتوب، دکوپاژ کردم و تدوین پیش از انجام فیلمبرداری، باعث شد بدانم از هر هنرمندی و اندیشمندی که در برابر دوربین قرار میگیرد، چه مطلبی میخواهم. امروز وقتی فیلم را میبینم، 60 در صد از موارد مطرح شده همان چیزی است که در ذهن داشتم.
- چقدر از مطالعات و پژوهش شما در فیلم منعکس شده است؟
فیلم مرزپرگهر، مستندی نیست که خط پژوهش را به رخ بکشد و آن را نشان بدهد. امیدوارم بتوانم کتابی پژوهشی به این نام را به نگارش دربیاورم. ما بخشی از نتیجه پژوهشها را نشان دادهایم. نمیخواستم به شاخ و برگهای پژوهش بپردازم. مثلا گفتگوی تلفنی من با جناب ناصر تقوایی که از تغییر واژگان سرود در فیلماش «ای ایران» دفاع میکرد، اصلا در فیلم منعکس نشد. چون ایشان گفتند نظر من و زنده یاد م.آزاد در فیلم هست و نیازی به گفتگوی تصویری نیست. خاطرات دکتر پرویز شهریاری از دانشگاه اراک و خاطرات ایرج حسابی، فرزند دکتر حسابی، از دکتر گل گلاب و بسیاری از مطالب، درفیلم نمیتوانست گنجانده شود.
- به کتابخانه ملی هم مراجعه کردید؟
بله و متاسفانه متوجه شدم از 86 عنوان تالیفات دکتر گل گلاب درآنجا، چیزی جز کتابهای درسی چند دهه پیش وجود ندارد. یعنی هیچ یک از رمانها، نوولها و ترجمههای دکتر گل گلاب در آنجا نبود! وقتی بیشتر پرسش کردیم، به صورت غیر رسمی گفتند بسیاری از آثار وجود دارد که هنوز وارد قفسه و سیستم رایانه نشده است. یا در مورد اسناد دیداری و شنیداری موجود در فرهنگستان من به صورتی غیر منتظرهای با «هیچ» مواجه شدم.
- با توجه به اینکه مرحوم گلگلاب جزو اعضای فرهنگستان اول زبان و ادب فارسی بودند، قاعدتا باید اسنادی از آن دوره در فرهنگستان موجود باشد، آیا فرهنگستان کمکی به شما نکرد و یا اسناد را در اختیارتان نگذاشت؟
ببینید! بعد از دعوت از آقای دکتر حداد عادل برای دیدن فیلم، ایشان گفتند اگر اسنادی را که ما در فرهنگستان در اختیار داریم شما به عنوان کارگردان در اختیار داشتید، بخش فعالیتهای فرهنگستان دکتر حسین گل گلاب در فیلم شما، بهتر ساخته و پرداخته میشد. به این دلیل من کنجکاو شدم برای تدوین نهایی فیلم از اسنادی که فرهنگستان در اختیارم میگذاشت استفاده کنم. قبلا به فرهنگستان نمیتوانستم بروم چون که نمیتوانستم بروم! ولی حال که به آبروی استاد گل گلاب امکان دسترسی به اسناد را داشتم خوب باید میرفتم و عطشم را مرتفع میکردم. یک ماه بعد از فرهنگستان زنگ زدند که بیایید. بنده بسیار خوشحال به عنوان پژوهشگر روی ابرها سیر میکردم و خلاصه ...آنچه مرحمت شد 60 صفحه پرینت یادداشتهای استاد گل گلاب بود که برخی متعلق به نامه فرهنگستان است و برخی یادداشتهای چاپ شده در مجله چیستای دکتر پرویز شهریاری. هرچه بود و هست گرانقدر است برای پژوهش مکتوب برای کتاب و نه پژوهش بصری، چون تبدیل این نوشتهها به فیلم، هم نیرو و زمان طلب میکند و هم هزینه که این روزها از هرکدام کمینه مقداری است و چه بسا چند روز دیگر، نامهای هم برایم از ستاد هدفمندی یارانه ها بفرستند به زعم اینکه تهیه کننده هستم و ثروتمند و بگویند از دریافت یارانه انصراف بدهم!
- چطور فرهنگستان از گذشته خود سندی ندارد؟
من نگفتم سندی وجود ندارد .هر آنچه در برگه هایی که به من دادند بسیار گرانقدر است ولی برای تدوین نهایی فیلم نمیتوانستم از آنها بهره ببرم. من به دنبال حتی یک عکس از جلسات فرهنگستان با حضور دکتر گل گلاب بودم، که هیچ عکسی به من داده نشد. گویا اسناد دوره های نخست و دوم فرهنگستان،نزد پژوهشگاه علوم انسانی به مدیریت دکتر آیت الهی است و فرهنگستان و این پژوهشگاه باید با هم تبادل نامه بکنند که من نمیتوانستم منتظر نتیجه این بوروکراسی باشم. این خصلت از جوانی من است که شتاب داشته و آرام وقرار نداشته باشم و پیران دیر باید بر من ببخشایند. من در عجب بودم چرا سال چند دهه از سرایش سرود ای ایران و مرگ سراینده آن میگذرد و کتابی، فیلمی درباره آن ساخته نشده است و صد البته من بعد از ساخت فیلم متوجه شدم، ابوالحسن مختاباد عزیز هم درباره زندگی مرحوم خالقی کتابی نوشته و فصلی از این کتاب را هم به سرود ای ایران اختصاص داده که اطلاعات خوبی را دستهبندی و گرد آورده است.
بسیاری از این اسناد درباره دکتر حسین گل گلاب موجود است که همچون خرما برنخیل به ما چشمک میزنند. دردآور ترین جریان، مصاحبه تلویزیونی موجود از دکتر در آرشیو رسانه ملی است که هرگز نه به نمایش در میآید نه گویا به کارما، دست رو دل ما نگذار که خون است. در جریان گفتگویی که با جهانگیر کوثری داشتم متوجه شدم که گویا مسعود بهنود در ابتدای نوروز 90، هنگامی که من در حال تدوین فیلم بودم، مصاحبههای تصویری منحصر به فردی که قبلا با استاد بنان انجام داده را پخش کرده است. من ذوق زده آن را از اینترنت، دانلود کرده میبرم به خانه و در خلوت، گوش جان میسپرم به سخنان استاد غلامحسین بنان، اما دریغ از پرسشی که من منتظر آنم.هنوزم باورم نمیشود که مسعود بهنود با بنان مصاحبه کرده باشد ولی از سرود ای ایران نپرسیده باشد!
- چه هنگام تدوین فیلم آغاز شد؟
اصولا مراحل پایانی نسخه 57 دقیقهای فیلم در نوروز سال 1390 انجام شد.اما تدوین نهایی برای نسخه 74 دقیقهای دی ماه 1390 توسط اسماعیل جعفری تمام شد. ابتدا، دو دوست بیادعا و جوان، خانم تنها و آقای پورحاجی، برای تدوین رایانهای و منطق روایی فیلم وقت گذاشتند. نمیتوانستم به سراغ تدوینگران حرفهای بروم. نه پولش را داشتم و نه امیدوار بودم به تدوینگر حرفهای. 5 تدوینگر حرفهای را درک کردم که اگرچه از همگی چیزی آموختم. جدای بحث اعتماد، دنبال کسی بودم که همانند من معتقد باشد هنوز دکتر گل گلاب و داریوش زندهاند.
- فیلم شما در سینما فلسطین به نمایش درآمد و از قرار برخی از اهل فرهنگ و هنر هم از آن دیدن کردند، بازتابها از نمایش فیلم و مهمانانی که آمدند چگونه بود؟
متاسفانه با وجود همدلی در بین مهمانان بنده در برابر پرده سالن 2 سینمای فلسطین، با وجود اینکه استادان نازنین دکتر پرویز شهریاری و سیمین بهبهانی به سختی خود را به این سالن جشنواره رساندند و من لحظه لحظه بالارفتن آنها از پلکان سینمای فلسطین به جای مسئولان عرق میریختم وبا وجود حضور طیف وسیعی از چهرههای فرهنگی در برابر پرده سینما، باید بیپرده عرض کنم که ما ایرانیان گهگاه غریب نواز و هموطن آزاریم! بگذارید صادقانه بگویم حضور بزرگوارانی چون: بانو سیمین بهبهانی، استاد میلاد کیایی، جلال رفیع،حسین بختیاری، عبدالجبار کاکایی،استاد فخیمی و دکتر پرویز شهریاری پدر ریاضی ایران ،دکتر علی غضنفری و دیگرانی که منت گذاشتند وقدم برچشم من گذاشتند آنچنان سترگ و بزرگ بود که من و فیلمم احساس حقارت کردیم در پیشگاه حضور منسجم این افراد محترم. دوستی در وبلاگش نقدی نوشته بود و به این قضیه حضور فرهیختگان اشاره کرد ولی دوستانی چشم بر این اتفاق بستند. دوستانی که اگرچه همیشه، موفقیت یک فیلم را در حضور فیزیکی افراد تماشاگر میدانند اما متاسفانه بنابر مصلحت سنجی درباره این اتفاق فرهنگی که باعث اتفاق و همدلی شده بود دم بر نیاوردند.
- چه کسانی؟
همان ابتدا بگویم که رسانه ملی در تاریخچه انتخابات، گرچه با دو دلی، بارها سرود ای ایران را پخش میکند اما نسبت به چگونگی نمایش تنها مستندی که درباره سراینده این سرود ساخته شده است، سکوت میکند. حداقل از برنامه هفت که ادعای سینمایی بودن را دارد این انتظار را به حق داشتم. البته امیدوارم برنامه 90 با حضور فردوسی پور عزیز که شم سینمایی فاخرش زبانزد است در آینده گوشه چشمی به ما بکند! دیگر اینکه روزنامههای موسوم به چپ به خاطر حضور فلان آقا و روزنامهها و رسانههای راست به خاطر حضور فلان بانو، صورت مساله را پا کردند و راحتی خود را در حذف اتفاقی که افتاد دانستند! به نظرم اینگونه عملکرد ،عملکرد یک «عایق» است نه یک رسانه.
حال جراید شاید سیاستهایی دارند که من روزنامهنگار ندانم، اما رسانه ملی که ادعای داشتن شبکه مستند دارد...آقا به راستی چه شده است که فوتبال پر حاشیه ما اجازه پخش مستقیم دارد ولی حضور منسجم، همدلانه و پر معنای چهرههای فرهنگی از طیفهای مختلف در زمان اکران فیلم مستند مرز پر گهر حتی پخش غیر مستقیم ندارد؟
- امکان دارد که فیلم را در اختیار شبکه مستند سیما قرار دهید؟
وظیفه اتاق فکر فرهنگی کشور است که دنبال هنرمندان بگردد. فیلمهای مستند ارزشمندی پیش از فیلم من ساخته شده اند.هر وقت تکلیف آنها معلوم شد میتوانم به وجود خارجی شبکه مستند دل ببندم.
- با توجه به اینکه مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی از جمله مراکز مهم در حمایت از آثار مستند است و با توجه به این که شما گفتید به لحاظ پشتیبانی مالی بسیار در مضیقه بودید، آیا به این مرکز مراجعه کردید؟
هرگز برای گرفتن هزینه و بودجه، نه قبل از ساخت و نه بعد از ساخت، به آنجا نرفتم. البته خداوند را شاکرم که من از نظر مالی در مضیقه نیستم ولی بودجه بنده برای به انجام رساندن مستند مرزپرگهر، در مقایسه با بودجه فیلم «عاشقتم سربالایی!» قابل مقایسه نیست. چون بر این عقیده هستم که شما وقتی تصویر منحصر به فردی از یک واقعه حتی در حد کیفیت تلفن همراه خود، داشته باشید، کیفیت فیلم تصویر برداری شده اولویت دوم خواهد بود. مهم این است شما فیلمی از کنسرت فلان خواننده یا فلان اتفاق فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی را دارید،حال چه رسد به فیلمی منحصر به فردی درباره دکتر گل گلاب.
اما بنا بر وظیفه اخلاقی و سنت حسنه تشکر!، همان چیزی که از مسئولان ندیدم، پس از نمایش فیلم در بخش جنبی جشنواره مستند، با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تماس گرفتم و بسیار سخت تر از امکان دیدارم با دکتر حداد عادل ،دیدارم با یکی از مسئولان مرکز، میسر شد.
در این جلسه، به ایشان عرض کردم، ممنون که اعتماد کردید و فیلم مرز پرگهر را در بخش جنبی برای نمایش لحاظ کردید و به عنوان کارگردانی که فیلم نخست خود را ساخته است از این بابت بسیار متشکرم و بعد گفتم که میدانم به خاطر ملی بودن فیلم، آن را در بخش مسابقه پرتره راه ندادید و از به نمایش درآوردن آن در بخش مسابقه هراس داشتید. کوتاه سخن اینکه، در انجا مطرح کردم که اصل موضوع اتفاق مهمی است که افتاده و گرنه این فیلم قرار بود کتاب بشود ولی چون کتاب خواندن و مطالعه، این روزها در حوصله مردم نیست آن را بی شهوت فیلمسازی، به فیلمی مستند تبدیل کردم.به هرحال پیشنهادی برای نگارش یک طرح مستند دادند که از این پیشنهاد بسیار خرسندم ولی سوژه مطرح شده آن چنان جامع الاطراف است که بعید میدانم به راحتی بتواند از خود مرکز گسترش مجوز بگیرد! فعلا در حال پژوهشهایی ابتدایی آن هستم. اما احساس میکنم همانگونه که بانو رخشان بنی اعتماد درجایی گفتند؛ شایسته است، بخش دولتی به بخش مستند کمک نکند تا فیلم مستند، وجاهت خود را حفظ کند و امیدوارم تهیه کننده فیلم بعدی هم خودم باشم تا شبها بتوانم راحت بخوابم.
- چه شد که برای صدای متن یا نریشن از دکتر عالمی استفاده کردید؟
سالهای دهه 60 یادتان میآید؟ موقع فرا رسیدن ماه مبارک رمضان یا ماه محرم، یک فیلم سینمایی 4 قسمت میشد و هر هفته یک ربع آن پخش میشد؟ آن زمان، دکتر عالمی و دکتر اوحدی، از طریق شبکه 2، برای افرادی مانند من - که ساکن شهرستان بودیم - نقد فیلم پخش میکردند تا در جریان سینمای گرانقدر و فرهنگی دنیا ، قرار بگیریم.
با دکتر مثل یک فرزند با پدر راحت بودم. آرزوی خدمت رسیدن ایشان را داشتم. ایشان بیهیچ توقع مالی، تا اسم گل گلاب آمد، به یاریام شتافت.چه روز خوبی بود روزی که محضر دکتر عالمی را در استودیوی خانگی پویان رمضانی عزیز، درک کردم. هرگز فراموش نمیکنم. او نیز همانند گل گلاب،در عین فروتنی،مستقل است. و نکته اصلی اینکه، ایشان عضو فرهنگستان ادب فارسی است. انسانی است شریف و دانش آموخته.
- علاوه بر اطلاعات کلی که از مرحوم گلگلاب در این سو و آن سو وجود دارد خود شما چه چیزهایی در این کار از آن مرحوم به دست آوردید که فکر میکنید در جایی گفته نشده است؟
جناب گل گلاب عضو فرهنگستان ادب، عکاس و مترجم و شاعر بود و موسیقی را خوب میدانست. یعنی هم موسیقی قدیم را به صورت گوشی از آقا حسینقلی با سهتار فرا گرفته بود و هم در محضر کلنل وزیری به همراه خالقی وصبا موسیقی مکتوب و نت نویسی شده را آموخته بود.
او هم بحور عروض و اوزان کلام را میدانست و هم موسیقی کلاسیک و اصیل و سنتی ایران را. به واج آرایی کلام اشراف داشت و شاید بر این اساس است که وقتی او واژگان زیادی در رشته علوم طبیعی در فرهنگستان ادب وقت پیشنهاد میکند، امروزه در زبان فارسی رواج کامل دارد. اینکه ایشان حقوقدان بود و به چند زبان اشراف داشت و نکتهای بگویم، او هم سیر آفاق میکرد و کوهنوردی وهم سیر انفس داشت و خلوت. شما رجوع کنید به کتاب کم دیده شده «سرگذشت موسیقی ایران»، به قلم روح الله خالقی. ببینید که در این کتاب علاوه بر موسیقی، احوالات پیشگامان موسیقی ملی یا اصیل یا سنتی چه بوده است. دکتر گل گلاب، هم ترانه سرا وهم شاعر، نزدیک به تعریف شاملو از شاعر،بود. یعنی، با اینکه به نظم سرود میاندیشید اما آثارش خالی از تجسم شعری نبود. به نظرم او شاعرانه هم زندگی کرد. ای کاش میتوانستم درباره زندگیاش فیلمی بسازم!
- از دوره ساخت این مجموعه خاطره خاصی در ذهن دارید؟
بهترین خاطره همین گفتگوی من و شماست که به آبروی دکتر فراهم شده است.همین عنایت شما ودیگر بزرگواران به من و این ذره پروری،مگر خاطره شیرینتر از عسل نیست؟ اما چون از دوره ساخت میفرمایید دو خاطره تلخ وشیرین دارم. اگرچه خاطرات تلخ هم در گذر زمان، به شیرینی میگرایند، اما تلخی این خاطره چون فراتر از حیطه انتظارات شخصی و ذهنی من است، باز هم همچنان تلخ مانده است.
در جریان ساخت این مستند، سرودی از زنده یاد دکتر حسین گل گلاب به نام« آذرآبادگان»، را با تنظیم پیمان خازنی و آواز علی زند وکیل، ضبط کردیم. واکنش علی زندوکیل در شب ضبط این سرود، زیبا بود وقتی که فهمید دکتر حسین گل گلاب کیست. واقعا دلنشین بود زمانی که این جوان هنرمند متوجه شد شعر آذرآبادگان اثر کیست، ولی چون من از این اتفاق فیلمبرداری نکردم به خاطر فقدان بودجه، بسیار بسیار جای آن را در فیلم خالی میبینم.
دو خاطره شیرین هم به نظرم گفتنی هستند. میدانید که خاطرات شیرین سخت تر از خاطرات تلخ گفته میشوند! نخستین باری که با گروه فیلمبرداری به نزد جناب ناصر جبلی رفتیم، روی میز ایشان متوجه عکس فرهاد مهراد شدیم .صحبت ما با جناب ناصر جبلی از دکتر حسین گل گلاب شروع شد به حمید جبلی فرزندش رسید بعد به زنده یاد فرهاد مهراد رسید و سپس به زنده یاد حسین سرشار مرتبط شد و دوباره به دکتر حسین گل گلاب بازگشت. یادم می آید محمد ثریا تصویربردار پشت دوربین، بهت زده گفت: «من شب باید برم خونه با خودم تجزیه تحلیل کنم ببینم ما درباره چه کسی فیلم میگرفتیم!»
و دیگر خاطره شیرین این بود که وقتی میخواستیم پس از فیلمبرداری از خانم پریدخت آوا، همسر استاد بنان، به نزد دکتر هما گل گلاب برویم، این دو متوجه شدند که همسایه دیوار به دیوار هستند! با خود گفتم، امان از این دیوارها. بگذارید خاطره سومی هم بگویم که همچنان ادامه دارد.شما اگر خواستید فیلمی بسازید یادتان باشد صدابرداری مثل میلاد درویش نداشته باشید چون کار کردن با یک خام گیاهخوار سخت تر از زندگی با دایناسور گوشتخوار است، حتی اگر از بالیوود باشد و حرفهای!
- ... و سخن آخر؟
آرزو داشتم با میلاد درویش فیلمی کوتاه بسازم.او با اینکه از نظر سنی از من کوچکتر است ولی پیش از من در مطبوعات فعالیت خود را آغاز کرده است.مشاور صمیمی و بیادعایی است.هر وقت هم عصبانی بشوم و حرفی داشته باشم مثل گل فیلم لئون - حرفهای - ساکت و خاموش به تو گوش میکند و خلاصه کیسه بوکس خوبی است!
به جوانان اعتماد کنید. جوانان، در نیستند که به خاطر دیوار گوش آنها را بپیچانید. تکلیف موسیقی را روشن کنید. نکند ما بر سر گور خالی گریه میکنیم؟ نکند موسیقی هیچ ارزشی ندارد در این کشور ما بی دلیل گوش خود را آزرده میکنیم؟ اگر چنین است بگویند که ما از این پس هر روز به تماشای لیگ برتر فوتبال بنشینیم و اگر پخش مستقیم نداشت، صحنههایی که با دوربینهای گرانقیمت اسپایدرکم، ضبط شده است را با دقت بازنگری کنیم و از فلسفه حرکات بازیگران فوتبال چیزی بیشتر از ورزش فرا بگیریم و به آنهایی که ندیدهاند بلوتوث کنیم؟ دوستان فرا دست! ما نیازمند و تشنه بازنگری کلان و جزئی نگر در ساختار فرهنگی ایران هستیم.