آنها با ورود کارآگاهان به صحنه جنایت، با جسد مرد سالخوردهای روبهرو شدند که پس از آنکه دست و پاهایش با نوار به صندلی بسته شده ، به قتل رسیده بود. در همان لحظات اولیه، بازپرس جنایی و متخصصان تشخیص هویت جنایی دریافتند که مقتول بعد از بسته شدن دست و پاهایش با وارد آمدن فشار بر گردنش خفه شده است.
تحقیقات برای یافتن سرنخی از عاملان این جنایت که مشخص بود بیش از یک نفر بودهاند، آغاز شد. در نخستین مرحله، راههای ورودی و درها بازرسی شد و وقتی که مشخص شد همه آنها سالم هستند و عامل یا عاملان جنایت بدون هیچگونه درگیری و استفاده از زور به قتلگاه قدم گذاشتهاند، نخستین فرضیه شکل گرفت؛ عاملان جنایت، افراد آشنایی بودهاند که توانستهاند به راحتی وارد آپارتمان محل کار مقتول شوند.
بررسیهای بعدی نشان داد، قاتلان برای رد گم کردن، کت و کفشهای مقتول را به همراه دفتر گردش مالی شرکت به سرقت بردهاند و احتمالا قصد داشتهاند تا به این طریق وانمود کنند دزدان خرده پایی بودهاند که تنها به انگیزه سرقتی کوچک دست به جنایت زدهاند، اما در بازجویی از دختر مقتول که دلواپس از تاخیر پدرش، موضوع را به پلیس گزارش کرده بود، مشخص شد مقتول «غلامرضا مردانی آذری»، چهره بزرگ مدرسهساز ایران است که میلیاردها تومان از ثروت خود را صرف مدرسه سازی کرده است. بازپرس جنایی و کارآگاهان پلیسی احتمال دادند پشت این سرقت کوچک، باید انگیزه مالی بزرگتری پنهان شده باشد.
جستوجو بدون سرنخ
صبح روز بعد، لیلا، منشی جوان شرکت که پس از 14 سال کار با مقتول، مورد اعتماد او محسوب میشد، در حالی که به نظر میرسید از شنیدن خبر جنایت شوکه شده، به عنوان کسی که آخرین بار مرحوم مردانی آذری را زنده دیده بود و میتوانست اطلاعات مهمی را در اختیار پلیس بگذارد، روبهروی کارآگاهان جنایی نشست و به سوالات آنها پاسخ داد.
لیلا لابهلای گریههای خود، سرنخ مبهمی را در اختیار پلیس قرار داد. او گفت که شب، وقتی که او و تحصیلدار شرکت در ساعت 17 بعدازظهر با دیگر کارکنان شرکت آنجا را ترک کردهاند، مقتول طبق برنامه قرار بود با نمایندگان یک شرکت که قصد خرید آسانسور داشتهاند، ملاقات داشته باشد.
اما هیچگونه نشانی از ملاقاتکنندگان مرموز وجود نداشت. با این سرنخ، پلیس به جستوجوی مردانی پرداخت که با طراحی نقشهای ماهرانه، دست به جنایت زده بودند، اما بازجویی از همسایگان نیز برای چهرهنگاری از عاملان جنایت هیچ نتیجهای نداشت.
در حالی که گروهی از کارآگاهان به بررسی تمام تماسهای صورت گرفته با مقتول پرداخته بودند، در شاخهای دیگر، تمام حسابهای بانکی و گردشهای مالی او مورد بررسی قرار گرفت و از تمام مسوولان بانکهایی که او در آن بانکها حساب داشت، خواسته شد تا نقل و انتقالات مالیای را که از حساب او صورت میگیرد به سرعت به پلیس اطلاع دهند.
سرنخ 100 میلیونی قاتل
دوم دی ماه، مسوولان یکی از بانکها در تماسی با پلیس اعلام کردند، لیلا، 100 میلیون تومان اوراق مشارکت متعلق به خیر مدرسه ساز را به بانک آورده و قصد نقد کردن آنها را دارد. کارآگاهان به سرعت به بانک رفتند و وقتی که زن جوان نتوانست دلیلی منطقی برای نقد کردن اوراق بیاورد، به عنوان مظنون اصلی دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت، اما او با بیان اینکه منشی مورد اعتماد مقتول بوده و 14 سال برای او کار کرده است، مدعی شد هرگز از این جنایت اطلاعی ندارد.
از آنجا که این سرنخ میتوانست کارآگاهان را به عامل اصلی جنایت برساند، «ولیالله حسینی» بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی دستور داد کارآگاهان با ورود به خانه این زن، آن را بازرسی کنند.
در این خانه بود که دومین مدرک مهم در اختیار پلیس قرار گرفت. ماموران در گاو صندوق خانه، 17 میلیون تومان چک مسافرتی متعلق به مقتول را که روز قبل از جنایت از شرکت خارج شده بود، کشف کردند.
شک پلیس به یقین تبدیل شد: نیکوکار خیر قربانی طمع منشی شرکت شده بود. با این فرضیه، لیلا مورد بازجوییهای فنی و تخصصی پلیسی قرار گرفت و این بار در حالی که با روشن شدن حقیقت دلیلی برای انکار نمیدید، لب به اعتراف باز کرد و جزییات جنایتی شیطانی را که مغز متفکر آن خود او بود، فاش کرد.
پول، پول سیاه
لیلا، در آخرین روزهای دی ماه، در مقابل افسران زبده و کارکشته دایره ویژه قتل پلیس جنایی قرار گرفت تا اسرار معمایی را که پلیس یک ماه و نیم به دنبال حل آن بود، بگشاید.
«14 سال منشی شرکت بودم، بنابراین از تمامی گردش مالی آن که مبلغ بسیار هنگفتی بود، اطلاع داشتم. وسوسه پولدار شدن باعث شد دنبال راهی باشم تا بتوانم دست به سرقت بزرگی بزنم.
بعد از آن که تمامی راهها را بررسی کردم، نقشه قتل و سرقت اوراق مشارکت به ذهنم رسید، اما چون میدانستم که نمیتوانم به تنهایی دست به این کار بزنم، تصمیم گرفتم از کسانی که به آنها اطمینان داشتم و میدانستم در مقابل پول حاضرند دست به هر جنایتی بزنند، کمک بگیرم. مجید، برادرزادهام که کمک زیادی به او کرده بودم، میتوانست فرد مناسبی باشد.
بنابراین نقشه را با او در میان گذاشتم و از او خواستم تا در این نقشه همراهیام کند. او که وسوسه پول میلیونی دیوانهاش کرده بود، پذیرفت. در عین حال، یکی دیگر از دوستان خلافکارش را به نام حسین که مسافرکش بود و به درد این کار میخورد، معرفی کرد. از آنجایی که احساس میکردم برای نقشهای به این مهمی که پای صدها میلیون تومان پول در میان بود، باید افراد دیگری را نیز استخدام کنم، سراغ ناصر رفتم. ناصر از شش سال قبل خواستگارم بود، ولی من هر بار خواستگاریاش را رد میکردم. میدانستم وقتی نقشه را به او بگویم، حتما کمک میکند.
در ضمن، او آدم مطمئنی بود که میتوانستم با وعده و وعید دهانش را ببندم. وقتی به آنها وعده دادم بعد از سرقت شبانه، 20 میلیون تومان گیرشان میآید، قبول کردند نقشه جنایت را اجرا کنند.»
جنایت چطور رقم خورد؟
«روز جنایت، همدستانم با دفتر شرکت تماس گرفتند و از آنجا که ساعت خروج کارمندان شرکت را به آنها گفته بودم، طبق نقشهای که از قبل طراحی کرده بودیم، با این بهانه که قصد خرید آسانسور برای شرکتی را دارند، برای آن ساعت با مرحوم قرار ملاقات گذاشتند. آن روز، بعد از رفتن کارمندان شرکت، در حالیکه در را بازگذاشته بودم، به اتاق او رفتم و با این بهانه که میخواهم درباره مشکلات زندگیام از او کمک بگیرم، شروع به صحبت کردم.
در فرصتی که پیش آمده بود، همدستانم طبق نقشه وارد شرکت شدند. به محض ورود به شرکت، دست به کار شدند. مجید و حسین، به سرعت دست و پای او را گرفتند و با چسب به میزکارش بستند. ناصر هم در یک لحظه او را خفه کرد.»
با اعترافات این زن، حالا وقت آن بود که کارآگاهان، دومین مرحله عملیات را اجرا کنند. آنها باید سه همدست جنایتکار او را که احتمالا از بازداشت مغز متفکر باند مطلع شده بودند، قبل از آن که بتوانند از کشور خارج شوند یا فرار کنند، به دام بیندازند.
کارآگاهان پاتوقهای آنها را جستوجو کردند. وقتی از طریق منابع اطلاعاتی دریافتند متهمان در سه مخفیگاه مختلف در شرق تهران پنهان شدهاند، دستگیری آنها آغاز شد. نیمه شب دوشنبه دوم بهمن، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، در یک عملیات هماهنگ و ضربتی که از ساعت دو بامداد تا هفت صبح ادامه داشت، مخفیگاه هر سه متهم را محاصره کردند و آنها را قبل از آنکه موفق به فرار شوند، دستگیر کردند.
با دستگیری چهار متهم، 300 میلیون تومان اوراق مشارکت که قتل خیر مدرسه ساز برای آن رقم خورده بود، از مخفیگاه متهمان پیدا شد و به این ترتیب، ماجراییکی از تلخترین و تاسفبارترین جنایتهای سال 85 به پایان رسید.