بیشتر از 5 ماه از انتصاب وی به این سمت نگذشته بود که یلتسین در آستانه سال 2000، ناگهان از قدرت کنارهگیری کرد و پوتین در نقش جانشین رئیسجمهور در رأس هرم قدرت در کرملین قرار گرفت. ظرف 2 ماه و با پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری، ولادیمیر پوتین در مقام رئیسجمهور فدراسیون روسیه قامت بر افراشت.
ولادیمیر پوتین در سال1952 در شهر لنینگراد که اکنون سنپترزبورگ خوانده میشود، به دنیا آمد. در سالهایی که در دانشگاه این شهر درس میخواند، به عضویت حزب کمونیست درآمد و تا سال1991 که این حزب منحل شد، عضو آن باقی ماند. پس از فارغالتحصیلی در سال1975، وی جذب کا.گ.ب شد و مدتی را در آلمان شرقی سپری کرد. در سال1990 و با فروپاشی حکومت کمونیست آلمان شرقی به کشورش بازگشت و ضمن حفظ هویت حرفهای اطلاعاتی در دانشگاه زادگاهش مشغول به کار شد. پس از شکست کودتای نافرجام علیه میخائیل گورباچف در سال1992 که با حمایت کا.گ.ب صورت گرفت، پوتین از تشکیلات اطلاعاتی استعفا کرد و در سال1996 به سمت شهردار سنپترزبورگ انتخاب شد. در همین سال به مسکو فراخوانده و عهدهدار سمتی در ریاستجمهوری شد. سال بعد، از پایاننامه دکتری خود در رشته اقتصاد دفاع کرد. او در سال1998 با حکم یلتسین، رئیس اف.اس.بی شد که یکی از سازمانهای به جامانده پس از انحلال کا.گ.ب بود.
انتصاب پوتین به نخستوزیری در سال1999 در بحبوحه چند بحران در روسیه صورت گرفت؛ سلامت جسمی یلتسین رو به افول گذاشته بود، جنگ داخلی در قفقاز شمالی زبانه میکشید و وی پنجمین نخستوزیر ظرف 18ماه بود. یکی از نخستین اقدامات وی در این مقام برخورد شدید با جداییخواهان چچن بود که با نیروهای روسی میجنگیدند. وی زمانی به قدرت رسیده بود که احساس غرور روسها بر اثر فروپاشی اتحاد شوروی، جدا شدن جمهوریهای پیرامونی، جنگهای جداییخواهانه و اوضاع نابسامان اقتصادی و نیز حکومت سیاستمداران سالخورده و مریضحال دچار لطمه جدی شده بود.
رسانههای روسیه دائما تصاویری از پوتین را پخش میکنند که وجهه سلامت و قدرت جسمی وی را برجسته میکند. در این تصاویر میتوان وی را در حالی دید که خلبانی بمبافکنهای دورپرواز مجهز به سلاحهای هستهای را برعهده دارد، سوار زیردریایی هستهای شده است، با بالاتنه لخت مشغول ماهیگیری در رودخانه است، سوار خودروها و موتورسیکلتهای بزرگ میشود، اسبسواری میکند، روی تشک جودو ظاهر میشود و به مصاف رقبا میرود، به شکار نهنگ میرود و علامت شناسه بر گردن ببر میآویزد. رویکرد قدرتمدارانه وی در مواجهه با این مشکلات به مذاق عامه مردم روسیه خوش آمد و اینگونه شد که وی به آسانی در انتخابات ریاستجمهوری سال2000 پیروز شد. نظرسنجیها نشان میدهد وی در کسب نظر مساعد مردم روسیه موفق بوده است، از این رو، بهرغم برخی چالشها و اتهامهایی که متوجه وی بوده است، از محبوبیت چشمگیر در میان مردم برخوردار است.
یکی از اقدامهای پوتین در دوره اول ریاستجمهوری، مقابله با گروهی از نزدیکان یلتسین موسوم به اولیگارشها بود که از رهگذر خصوصیسازی رفیقنوازانه یلتسین صاحب ثروت هنگفتی شده بودند؛ ازجمله بوریس برزوفسکی، میخائیل خودورکفسکی و رومن آبراموویچ. منابع آگاه میگویند برزوفسکی پل گذر پوتین به کرملین بود و از اینرو از قدری مروت وی برخوردار شد و مانند خودورکفسکی سر از زندان درنیاورد. خودورکفسکی که شرکت نفت یوکاس را به بهای نازلی خریداری کرده بود، عملا ثروتمندترین مرد روسیه بود اما کمکهای مالی وی به مخالفین پوتین، خشم وی را برانگیخت. خودورکفسکی به اتهام مالیاتگریزی و فساد روانه زندان شد؛ امری که ظاهرا با نارضایتی مردم روسیه روبهرو نشد. دیگر اولیگارشها مانند برزوفسکی و آبراموویچ از در سازش با پوتین درآمدند و توانستند از سرنوشت خودورکفسکی در امان بمانند. پوتین نیز به نوبهخود گروهی از اولیگارشهای وابسته پیرامون خود پدید آورد.
در دوره دوم ریاستجمهوری، پوتین به تحکیم هر چه بیشتر پایههای قدرت خود پرداخت و در این راه از برخورد با مخالفان ابا نداشت. در عرصه خارجی نیز وی از موضعگیریهای تند درباره غرب کوتاهی نکرد. در سال2005 وی بهمدت کوتاهی صادرات گاز را به اوکراین که تحت حکومت یولیاتیموشنکو گرایشهای غربی از خود نشان میداد، قطع کرد. ناظران غربی وی را به سرکوب رسانههای منتقد متهم میکنند اما شاید مهمترین اقدام وی در اواخر دوره ریاستجمهوری، ساخت و پاخت با دیمیتری مدودف، معاون اول نخستوزیر برای آینده کرملین پس از پایان این دوره بود. براساس قانون، وی نمیتوانست بیش از 2دوره پشت سر هم رئیسجمهور باشد. از این رو، دیمیتری مدودف با پشتیبانی وی در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شد و یک روز پس از اعلام پیروزی، حامی اصلی خود را به نخستوزیری منصوب کرد. از همان زمان، بسیاری گمانهزنی میکردند که در تقسیم قدرت بین این دو، پوتین همچنان قدرت فائقه است. مدودف طی 4سال ریاستجمهوری کوشید از خود چهرهای دمکراتیک به نمایش بگذارد اما پوتین همچنان وجهه سرسخت و غربستیزانه خود را حفظ کرد.
دورخیز برای حضور در رأس هرم قدرت
در شهریور ماه امسال، حزب روسیه متحد که مدودف رهبر آن است، از پوتین دعوت کرد در انتخابات ریاستجمهوری نامزد آن باشد. پوتین که بهطور رسمی عضو این حزب نیست، این دعوت را پذیرفت و وعده کرد پس از انتخاب مدودف یار مورد اعتماد خود را به نخستوزیری منصوب میکند. این تحول با استقبال عموم مردم روسیه و محافل طرفدار پوتین روبهرو شد اما چشمانداز بازگشت این جودوکار به رأس کرملین باعث نگرانی عده قابل توجهی شده است. پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ روسیه پس از انتخابات اخیر پارلمانی در آذر ماه شاهد تظاهرات شمار قابل توجهی بودند که به نتایج انتخابات اعتراض میکردند. آنان همچنین به سودای پوتین برای بازگشت به ریاستجمهوری معترض بودند اما در کنار این تظاهرات، طرفداران پوتین نیز به خیابانها آمدند و به استقبال بازگشت وی به ریاستجمهوری رفتند.
پارهای از تحلیلگران معتقدند پوتین ساختار سیاسی روسیه را به مانند هرم بنا کرده است اما هرمی که بر رأس خود قرار دارد، نه بر قاعده. طبعا نمیتوان کسی جز ولادیمیر پوتین را در رأس این هرم متصور دانست. پوتین برای علاقهمندانش مظهر نظم و ثبات و برای منتقدان مظهر سرکوب و هراس است. مسلما بازگشت وی مطلوب کسانی است که آشفتگی روسیه را در دهه90 بهیاد دارند؛ یعنی زمانی که اقتصاد کشور نابسامان شد و نیروهای امنیتی ضعیف بهنظر میرسیدند. در سالهای حکومت پوتین، رشد اقتصادی روسیه به مدد افزایش بهای نفت و گاز روند مساعدی بهخود گرفت و حس ثبات و اطمینان بار دیگر به جامعه بازگشت، بهگونهای که اکنون ملیگرایی در این کشور تقویت شده است. لیودمیلا، همسر پوتین، وی را فردی معتاد به کار توصیف کرده است.
تمام نظرسنجیها حاکی از آن است که زمینه عمومی، آماده بازگشت وی به ریاستجمهوری است. برخی تحلیلگران میگویند یکی از بزرگترین چالشهای وی گذار از اقتصاد مبتنی بر منابع طبیعی است. آنان میگویند وی بهخوبی از این امر آگاه است. پوتین هنگام اعلام نامزدی خود گفت که وظیفه دولت فقط این نیست که در فنجان عسل بریزد بلکه باید داروی تلخ بدهد. بهنظر میرسد در 60 سالگی، ذرهای از اشتیاق پوتین به قدرت کاسته نشده و وی آماده است برای سومین بار، رئیسجمهور روسیه شود.