منفعل است زیرا توان ارائه ایدههای جدید و تحرک دیپلماتیک را از دست داده است. کافی است که دوران فعلی را با زمان آقای کهل و حضور گنشر در رأس دیپلماسی آلمان مقایسه نمائید: در بحبوحه جنگ تحمیلی، و درحالیکه شرکتهای آلمانی به صنایع شیمیایی رژیم صدام کمک میکردند، آلمان اولین کشور اروپایی بود که رسما متجاوز بودن صدام را اعلام نمود و در تکوین و تصویب قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در کنار آندره ئوتی و ناکازونه نقش برجستهای ایفا نمود.
همچنین در امر اتحاد دو آلمان و تمهید مقدمات آن بسیار داهیانه عمل کردند. حال مقایسه نمائید با وضعیت امروز سیاست خارجی آلمان که در لاک خود فرو رفته و توان هیچ تحرکی را ندارد!
2 – خانم مرکل سیاست خارجی «مرعوبی» را برای کشور آلمان به ارمغان آورده است: کافی است به دوران رقیب ایشان آقای «شرودر» توجه نمائید: علیرغم تمام تهدیدها و فشارهای واشنگتن، دولت آلمان تا لحظه آخر با حمله نظامی آمریکا به عراق مخالفت نمود.
اگرچه برخی از سیاستمداران فعلی این کشور معتقدند دلیل ترس فراوان خانم مرکل میراث سنگین فشارهای ناشی از همان سیاست است لیکن، موضع آلمان نشان از آن داشت که این کشور میتواند در خانواده بینالمللی «دستدوم» نباشد و برای خود موضع رسمی و مستقل داشته باشد.
بهخصوص، در زمانی که فضاحت لشکرکشی آمریکا به عراق آشکار شده است و دولت واشنگتن بهسوی استیصال کامل پیش میرود. خانم مرکل نهتنها باید احساس سربلندی از موضع قبلی کشورش نماید که باید متهورانهتر عمل کند! بدون شک، سیاست خارجی مرعوب خانم مرکل، به حیثیت بینالمللی آلمان شدیدا لطمه زده است.
3 – اما مرض «گناه آلمانی» که از بعد از جنگ جهانی دوم همواره علائم خود را در رفتار دولتمردان این کشور با درجه حدت و ضعف مختلف نشان میداد، در دوران خانم مرکل بهصورت یک بیماری حاد، رفتار خارجی این کشور را تحت تأثیر مستقیم قرار داده است.
در تابستان 1945 میلادی، هنگامی که قوای متحدین سرتاسر کشور آلمان را به تصرف خود درآوردند، بر سر هر کوی و برزنی تابلوی بزرگی نصب شده بود و روی آن نوشته شده بود «شما خودتان گناهکار اصلی هستید».
درحالیکه مردم آلمان اولین قربانی رژیم خودکامه سوسیالیزم ملی و دولت نازی بودند! همان رژیمی که در سال 1936 میلادی منطقه راینلند را تصرف کرد و دولت فرانسه عکسالعملی نشان نداد تا رابطه خوب با دولت آلمان بهم نخورد و این همان هیتلری است که چرچیل در نامهای به وی نوشت: من از درگاه خداند میخواهم که مردی با توان فکری و قدرت تصمیمگیری بهمانند جنابعالی برای مردم انگلستان بفرستد!
و این محبتها و حجم عظیم دادوستدهای اروپا با آلمان درست در زمانی صورت میگرفت که دولت هیتلر با روش دیکتاتوری خشن خود هر نفس مخالفی را درجا خفه میکرد و کنیسهها را آتش میزد و یهودیان را تبعید مینمود! به عبارت دیگر جوامع غربی با هیچیک از این امور بهنحو اصولی مشکلی نداشته و ندارند. مشکل از زمانی شروع شد که منافع اقتصادی و حوزه سیطره آلمان خطرناک شد.
حال خانم مرکل، پس از این همه سال گناه آلمانی را به نحو جالبی زنده کرده است: گویی ملت آلمان باید تا ابد غلام حلقهبهگوش رژیم صهیونی باشند!!
عکسالعمل ایشان نسبت به اظهارات رئیس جمهور محترم ایران نمونه کامل کاسه داغتر از آش است.
4 – تازهکاری و ناشیگری خانم مرکل را میتوان برای مدت کوتاهی پذیرفت، بهخصوص دستگاه دیپلماسی این کشور هم توسط افراد دانا و توانمندی مدیریت نمیشوند. اما آثار ماندگار و پرهزینه این خطاهای بزرگ را بر منافع آلمان نمیتوان نادیده گرفت.
سیاستمداران آلمانی که بهظاهر برای مسئله هولوکاست سینه چاک هستند باید بدانند که یهودستیزی مرضی کاملا غربی و مربوط به جوامع اروپایی است و البته علیرغم مصوبات شداد و غلاظ و قوانین رسوا در مورد هرگونه تردید و ارتداد نسبت به این واقعه آنطور که رژیم صهیونی انشاء میکند، علیرغم همه این سختگیریها، یهودیستیزی آتش زیر خاکستری در دنیای غرب است و اتفاقا این عکسالعملهای عجولانه همه باعث رشد این پدیده شده است.
خانم مرکل اگر واقعا دینی تاریخی و سنگین بر دوش خود نسبت به یهودیان آلمان احساس میکند بهتر است به دولت یاغی در تلآویو توصیه نماید که به جنایات خود در سرزمینهای اشغالی و در دنیا علیه فلسطینییان مظلوم خاتمه دهند.
آنچه میتواند شعله یهودیستیزی را در جوامع غربی دوباره روشن نماید همین زیادهخواهی، جنایت و تحمیلی است که رژیم صهیونی بدان خو کرده و متأسفانه بسیاری از سران دولتهای غرب را هم آلوده کرده است.