این روزها در کشور ما زمان تبلیغات داوطلبان نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است. غیر از آنان که صلاحیتشان به هر دلیل احراز و تایید نشده است، و البته همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی تصریح کرده اند امکان اشتباه در مورد آنان وجود داشته و نیز چیزی از شان و صلاحیتشان برای کارها و مناصب دیگر کاسته نشده است، دیگر نامزدهای نمایندگی مردم به معرفی و تبلیغ خود پرداخته اند. این تبلیغات تابع مقررات و قوانین ویژه ای است که اکنون مورد بحث نیست. اما...
بارها گفته و نوشته ام، و هر بار که تجربه جدیدی از انتخابات پیدا می شود، بیشتر باور می کنم که مدل کنونی انتخابات مناسب با مبانی دینی و شایسته پیشینه ملی ما ایرانیان نیست. این شیوه مراجعه به رای مردم گرته برداری کورکورانه از فرهنگ غربی است که آثار و لوازم خاص خود را به همراه خواهد داشت. باید تادیر نشده طرحی نو در انداخت که البته اکنون محل بحث نیست.
رقابت انتخاباتی؛ آری یانه؟
یکی از مهمترین نمودهای تفاوت فرهنگی در حوزه انتخابات، مساله تبلیغات نامزدها و چیزی است که امروزه رقابت های انتخاباتی خوانده می شود. آیا اصولاً رقابت، به این معنی، در فرهنگ اسلامی پذیرفتنی است یا مردان خدا تنها زمانی تن به پذیرش تحمیلی مسئولیت می دهند که حجت بر آنان تمام شده و راهی برای گریز نداشته باشند؟
در توجیه پذیرش این روش حداکثر آن است که بگوییم: «بدون شک تعریف خویش کردن کار ناپسندى است، ولى با این حال این یک قانون کلى نیست، گاهى شرائط ایجاب مى کند که انسان خود را به جامعه معرفى کند تا مردم او را بشناسند و از سرمایه هاى وجودش استفاده کنند و بصورت یک گنج مخفى و متروک باقی نماند.
در آیات فوق نیز خواندیم که یوسف به هنگام پیشنهاد پست خزانه دارى مصر خود را با جمله "حَفیظٌ عَلیمٌ" ستود، زیرا لازم بود سلطان مصر و مردم بدانند که او واجد صفاتى است که براى سرپرستى این کار نهایت لزوم را دارد.
لذا در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که در پاسخ این سؤال که آیا جایز است انسان خودستائى کند و مدح خویش نماید؟ فرمود: "نَعَم، اِذَا اضطُرَّ اِلیهِ. اَما سَمِعتَ قَولَ یوسُفَ: اجعَلنى عَلى خَزائِنِ الارضِ، اِنّى حَفیظٌ عَلیمٌ. و قَولَ العبد الصّالِحِ: وَ اَنَا لَکُم ناصِحٌ اَمینٌ"؛ آرى هنگامى که ناچار شود مانعى ندارد آیا نشنیده اى گفتار یوسف را که فرمود: مرا بر خزائن زمین قرار ده که من امین و آگاهم، و همچنین گفتار بنده صالح خدا (هود) من براى شما خیرخواه و امینم» (تفسیر نمونه ج 10 ص 12).
تبلیغات انتخاباتی؛ اما چگونه؟
حتی در صورت قبول اصل رقابت، تازه سخن از کمیت و کیفیت تبلیغات به میان می آید. بی تردید حجم و نوع تبلیغاتی که شاهد آن هستیم، در بسیاری از موارد قابل پذیرش نیست. اسراف، گزافه گویی، سوء استفاده از اموال عمومی، رانت خواری های رسانه ای، عوام فریبی، و تخریب رقیبان تنها مثال هایی هستند که بالاخره روزی باید چاره اندیشی شوند.
داوطلبان تصدی مناصب عمومی باید یوسف صدیق (ع) را الگوی خود قرار دهند. هنگامی که پذیرش یکی از مناصب مهم کشور به آن پیامبر بزرگوار پیشنهاد شد (و نه او پیشقدم شد)، و ایشان احساس تکلیف کرد و دریافت که امنیت اقتصادی و تامین معیشت جامعه تنها به دست او امکان پذیر است؛ فقط به معرفی خود بسنده کرد و بدون دادن هیچ وعده ای اعلام کرد: «سرپرستى امور اقتصادی را به من بسپار که من هم کاردانم و هم امانت دار» (سوره یوسف، آیات 54 تا56).
وعده های انتخاباتی هم دیگر معضلی است که متاسفانه در این روزها با غلظت بیشتری دیده می شود. نماینده مجلس در قوانین اساسی و عادی دارای وظایف و اختیاراتی است که با بسیاری از وعده های امروزی تناسبی ندارند، و این می تواند معیاری برای ارزیابی، گزینش و انتخاب مردم باشد. اگر مردم عزیز اصرار داشته باشند که نام چنین داوطلبانی را در برگه های خود ننویسند، درس بزرگی به آنان خواهند آموخت که می پندارند و می گویند عقل مردم به چشم آنها است!
نامزدها هم باید از توهین به شعور مردم بپرهیزند، و ضمناً بدانند هر آنچه درباره قبح خلف وعده در متون دینی و اخلاقی ما گفته شده است، در خصوص مواردی است که وعده کننده از ابتدا قصد وفای به عهد داشته است؛ اما پس از تعهدی که می کند، بدون دلیل و عذر موجه از اجرای آن خودداری نماید. چه رسد به اینکه از ابتدا بداند که اصولاً انجام این وعده ها در توان او نیست، و یا در هنگام تعهد قصد انجام آن را نداشته باشد. این آیه شریفه در چنین مواردی بسیار راهگشا و تکان دهنده است؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا می گویید آنچه را به آن عمل نمی کنید؟! خدا به شدت خشمگین می شود از اینکه بگویید آنچه را انجام نمی دهید.» (سوره صف، آیات2و3).
وعده ها نمایانگر میزان صداقت و وارستگی نامزدها است و نشان می دهد تا چه اندازه شیفته خدمتند یا تشنه قدرت. در مکتب ما دروغ جایی ندارد، حتی اگر به ظاهر جاذب آراء و موجب برنده شدن گردد!! در این باره گفتنی بسیار است، اما به نظر می رسد یادآوری یک قطعه از تاریخ کافی است.
امام شیعیان؛ و یک وعده نادرست
امام نخست ما شیعیان بیست و پنج سال خانه نشین شد و بیش از نیمی از این مدت، یعنی 13 سال (دوره خلافت عثمان) تنها به این دلیل بود که حاضر نشد یک وعده دهد که انجام آن را درست نمی داند. در همان زمان و هم اکنون نیز بسیاری می پرسند آیا بهتر نبود در آن دوران حساس حضرت امیر (ع) به یک پرسش ساده پاسخ مثبت می داد و به این ترتیب سرنوشت تاریخ را تغییر می داد و جامعه بشری را بیش از این از برکات و آثار حکومت خویش محروم نمی ساخت؟!
برای درک چرایی این پرسش، و اهمیت و عظمت کاری که پیشوای پرهیزکاران کرد، باید نگاهی کوتاه به آن قطعه استثنائی از تاریخ داشته باشیم. خلیفه دوم در آستانه مرگ دستور داد تا شش نفر که پیامبر در هنگام مرگ از آنان راضى بوده است!، را حاضر کنند تا گزینش خلیفه مسلمانان را بر دوش آنان بگذارد. این شش نفر عبارت بودند از: على (علیه السلام)، عثمان، طلحه، زبیر، سعد وقّاص و عبد الرحمان بن عوف...
چون مردم از مراسم دفن عمر باز گشتند محمّد بن مسلمه، با پنجاه تن شمشیر به دست، اعضاى شورا را در خانه اى گِرد آورد و آنان را از دستور عمر آگاه ساخت. در آن شورا، نخستین کارى که انجام گرفت این بود که طلحه به نفع عثمان کنار رفت و زبیر به نفع امام(علیه السلام)، و سعد وقّاص هم به نفع عبد الرحمان. سرانجام از اعضاى شورا سه تن باقى ماندند که هرکدام داراى دو رأى بودند و پیروزى از آنِ کسى بود که یکى از این سه نفر به او تمایل کند.
در این هنگام عبد الرحمان رو به على (علیه السلام) و عثمان کرد و گفت: من خود را از صحنه خلافت بیرون مى برم تا یکى از شما را برگزینم. پس رو به حضرت کرد و گفت: با تو بیعت مى کنم که بر کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کنى و از روش شیخَین پیروى نمایى.
على (علیه السلام) آخرین شرط او را نپذیرفت و گفت: من بیعت تو را مى پذیرم، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و طبق اجتهاد و آگاهى خود عمل کنم.
عبد الرحمان هم بلافاصله خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً گفت: آرى! یعنى پذیرفتم. آن گاه عبد الرحمان دست بر دست عثمان زد و به او به عنوان «امیر مؤمنان» سلام گفت! و نتیجه جلسه به مسلمانان که در بیرون خانه منتظر رأى شورا بودند گزارش شد.
مصلحت یا منفعت؟
اکنون به پرسش آغازین برگردیم. می پرسند آیا مصلحت ایجاب نمی کرد علی علیه السلام با پذیرش صوری این خواسته، از چرخش قدرت به سوی خلیفه سوم جلوگیری می کرد؟! چه اشکالی داشت که با یک تعهد صوری، که حتی می توانست از نوع توریه و خالی از دروغ باشد، مسیر تاریخ را عوض می کرد؟!
شارح سنی مذهب نهج البلاغه، این ایراد را به تفصیل نقل کرده و توضیح داده است، و با اشاره به پاسخ های علمای شیعه و سنی به آن، می گوید: پاسخ حقیقی آن است که علی (ع) ارتکاب خلاف شرع برای سیاست ورزی را قبول نداشت.
باید گفت که اتفاقاً به دلیل همین حساسیت تاریخی است که آن حضرت باید بر موازین اخلاقی می ایستاد و نشان می داد که مروّت و شرافت انسانی قابل معامله نیست. علی علیه السلام، علی است چون چنین نکرد و حاضر نشد ننگ مبادله اخلاق با قدرت را بر پیشانی شیعه بچسباند. او مقتدای همیشه انسان ها (و نه تنها مسلمان ها) است؛ چون تا این اندازه به موازین اخلاقی و انسانی پایبند بود.