درباره انگیزهها و تأثیرات این جنبش با دکتر جان هاموند استاد جامعهشناسی دانشگاه ایالتی نیویورک که به تازگی به ایران سفر کرده گفتوگو کردهایم.
- اکنون جنبش اشغال والاستریت در چه وضعیتی است؟
این جنبش هنوز زنده است و جریان دارد. البته بهدلیل سرمای هوا تجمعات کمتر شده اما فعالیت این جنبش ادامه دارد. مثلا کسانی که در نیویورک در اردوگاهها بودند، خودشان را در کمیتههای تخصصی سازماندهی کردهاند. بهنظرم این گروهها هفتهای 100 نشست برگزار میکنند. میتوان با این گروهها در اینترنت آشنا شد. اسم آنها هم در صفحه مربوط به مجمع عمومی جنبش در نیویورک درج شده است.
- مطالبات اصلی معترضان جنبش اشغال والاستریت چیست؟
اشغال وال استریت و دیگر جنبشهای اشغال در آمریکا تصریح کردهاند که مطالبات مشخصی را بیان نمیکنند. بهنظرم، علاقه آنان تأثیرگذاری بر فرهنگ است؛ یعنی شناساندن برخی امور اشتباه به مردم که باید تصحیح شود. مثلاً اگر نسبت به فقدان نظام درمانی مناسب در آمریکا و اثر آن بر 20درصد مردم نگرانند که فاقد بیمه درمان هستند، آن را به رخ همگان میکشند، اما نمیگویند ما چنین درخواستی داریم. آنان میگویند این مشکلی برای 99درصد مردم است و میخواهیم که کاری در این مورد انجام شود، اما نمیخواهیم بگوییم که چه کاری میتواند انجام شود.
- برخی معتقدند از آنجایی که کمونیسم یعنی رقیب اصلی سرمایهداری سقوط کرده است، سرمایهداری بیرحم شده و این جنبش در واقع اعتراض به بیرحمی سرمایهداری است. نظر شما چیست؟
بهنظرم درست است. روشنترین مثال این امر بحران مسکن در آمریکاست. از اوایل دوره ریاستجمهوری جورج بوش، نرخ بهره بسیار پایین بود و اقتصاد با پول قرضی حرکت میکرد. عده زیادی وام گرفتند و خانه خریدند و قیمت مسکن به شکل حبابگونه بالا رفت ولی ناگهان پایین آمد. در نتیجه بسیاری افراد مثلاً در حالی نیم میلیون دلار وام مسکن داشتند که قیمت فعلی خانهشان 200هزار دلار بود. تازه معلوم شد بسیاری از این وامها براساس اسناد متقلبانه داده شده بود؛ در نتیجه نزدیک به 10میلیون خانه مصادره شده است. البته در آمریکا مالکیت خانه ارزش اقتصادی و نمادین بالایی دارد. یکی از عناصر اصلی رؤیای آمریکایی مالکیت خانه است و خانوادهها پساندازشان را صرف خرید خانه میکنند و اگر کسی نتواند قسط خانهاش را بدهد، از هستی ساقط میشود؛ چون از خانه بیرون انداخته میشود و هیچ پساندازی هم ندارد. در سال2008، مصادره خانه بیشتر بهدلیل کاهش ارزش واقعی خانه بود. اما حالا علت اصلی این امر بیکاری افراد است.
شرکتها خواستار آن بودند که بتوانند بهطور نامحدود به نامزدهای انتخاباتی کمک مالی کنند و به این خواسته خود رسیدند و اکنون همه نامزدها چه نامزدهای محافظهکار حزب جمهوریخواه و چه نامزدهای لیبرال حزب دمکرات ناچارند برای کسب منابع مالی دنبال این شرکتها بروند. هزینه ستاد انتخاباتی اوباما برای دوره دوم ریاستجمهوری حدود یک میلیارد دلار است. در نتیجه میلیونرها و میلیاردرها قدرت رأیدهی بالاتری نسبت به مردم عادی دارند. این یک مثال از سرمایهداری بیرحمی است که از آن سخن گفتید. جنبه بینالمللی اشغال والاستریت محدود بوده است.این بانکها بودند که باعث بحران اقتصادی شدند، اما مردم باید تاوان آن را بپردازند. وقتی دولت از بودجه میکاهد، نظام درمان، آموزش و غیره در کشور دچار مشکل میشود. کاهش بودجه مانند آنچه در اروپا رخ میدهد، بر مردم تأثیر میگذارد، نه بانکها.