قرار است این شورا در جلسهای که تاریخ آن مشخص نیست موضوع را مجدداً بررسی کرده و تصمیم دیگری بگیرد.در طی مهلت دو ماههای که سازمان ملل برای پذیرش قطعنامه 1737 توسط ایران قرار داد اتفاقات جدیدی رخ دادند که شاید بسیاری از آنان بیارتباط با ایران نباشند؛ اعلام استراتژی جدید آمریکا در عراق و در پی آن دستگیری دیپلماتهای ایرانی در این کشور، برگزاری کنفرانس امنیتی- نظامی مونیخ در آلمان، اعلام رسمی کرهشمالی برای پذیرش خلعسلاح اتمی خود، برگزاری کنفرانس وحدت ملی فلسطین در مکه، از هم پاشیده شدن جیش المهدی مقتدی صدر در عراق، چهار سفر لاریجانی به عربستان، ورود ولایتی وزیر خارجه سابق به صحنه سیاست خارجی و سفر او به مسکو و... .
استراتژی جدید
اجرای استراتژی جدید آمریکا در عراق که با هدف ایجاد امنیت در این کشور اعلام شد به جایی رسید که آمریکا رسماً ایران را به دخالت در امور عراق، مقابله با سربازان آمریکایی و مسلح کردن تروریستهای این کشور متهم کرد. دستگیری دیپلماتهای ایرانی در اربیل عراق، ربودن دبیر دوم سفارت ایران در بغداد و صدور دستور بازداشت ایرانیان مشکوک در عراق از آثار استراتژی جدید آمریکا در عراق بود که دامن ایران را گرفت.
کنفرانس مونیخ
با برپایی «کنفرانس امنیتی مونیخ» هم، ایران به خبر اول جهان مبدل شد. علی لاریجانی به این کنفرانس رفت تا: «برگهای سیاسی دستگاه دیپلماسی ایران را باز کند.» کاری که همزمان با او، دکتر علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه اسبق و مشاور عالی سیاست خارجی مقام معظم رهبری، در مسکو انجام داد. مذاکراتی که در سکوت کامل خبری به پایان رسید. هرچند که خبرهای غیر رسمی، پیگیری تشکیل اوپک گازی را برنامه سفر ولایتی به مسکو دانستند. شاید بتوان موضعگیری شدید روسیه علیه مواضع آمریکا در منطقه خاورمیانه را در کنفرانس مونیخ بخشی از نتایج این سفر نیز ارزیابی کرد.
لاریجانی، در «جنگ سرد» جدیدی که کنفرانس مونیخ از آن پرده برداشت، در سخنرانی طولانی خود و در مصاحبههای متعدد با رسانهها کوشید تا با «حفظ وضع کنونی» باز هم زمان را بخرد و مذاکره نهایی را به وقت دیگری که شرایط مناسب باشد موکول کند. لاریجانی کوشید در آستانه پایان مهلت شورای امنیت با دادن حداقل امتیازات مانند «تضمین» عدم انحراف در استفاده از انرژی هستهای، پرونده اتمی را از شورای امنیت به آژانس بینالمللی اتمی برگرداند و مذاکرات را ضمن ادامه غنیسازی امکانپذیر سازد.
سخنان لاریجانی در کنفرانس مونیخ بهگونهای بود که جوزف لیبرمن، سناتور ذینفوذ و دموکرات آمریکایی که در کنفرانس حضور داشت، گفت: «سخنان لاریجانی قشنگ است، اما انگار او و احمدینژاد در دو کشور مختلف زندگی میکنند.» او به سخنان رئیس جمهور ایران اشاره داشت که تاریخ 20 فروردین(9 آوریل 2007) را برای اعلام «خبر خوش هستهای» تعیین کرده بود.
طرح موضوع سپاه قدس
در کنار خبرهایی که از کنفرانس مونیخ میرسید، آمریکا دست به پخش اعترافات یک افسر دستگیر شده در عراق که مدعی بود عضو سپاه پاسداران ایران است زد و خبرهایی مبنی بر کشف سلاحهای فروخته شده توسط اتریش به ایران نزد شورشیان عراق، را هم منتشر ساخت و با این سلسله اخبار به آمادهسازی افکار عمومی جهان علیه ایران ادامه داد. در همین حال که اخبار نظامی علیه ایران منتشر میشد از زبان بوش هم گفته شد: «آمریکا قصد حمله به ایران را ندارد.»
البته بوش چند ماه قبل از حمله به عراق، زمانی که مقدمات کار بسیار پیشرفت کرده بود، اعلام کرده بود: «هیچ نقشه جنگی روی میز او وجود ندارد.» و اکنون در تاریخ 30 ژانویه 2007، هم مجدداً اظهارات مشابهی از او شنیده میشود: «برخی در تلاشند تا مرا وادار کنند آنچه را که نگفتهام بگویم. برخی میگویند که هدف من حمله به ایران است. مطمئن باشید که به هیچ وجه چنین نیتی وجود ندارد.»
ظاهراً تندروهای آمریکایی در آستانه پایان مهلت شورای امنیت، مهره صلح را به حرکت درآورده و از اختصاص بودجهای 75 میلیون دلاری «برای حمایت و پیشبرد دموکراسی در ایران» خبر میدهند؛ سیاستی که همیشه از جانب آنان اجرا میشود تا همپیمانان آنها متقاعد شوند که آمریکا به دنبال صلح است و ایران آن را نمیپذیرد.سیل اخبار در روزهای پایانی هفته آخر بهمن ماه و مصاحبه بوش با سی ان ان که سراسر تهدید جمهوری اسلامی بود، وجه تاکتیکی سخن رئیس جمهور آمریکا را مبنی بر عدم حمله به ایران، روشن کرد.
جورج دبلیو بوش در مصاحبه بیسابقهای که با سی ان ان، روز 25 بهمن ماه داشت، گفت: «سپاه قدس در حوادث عراق دست دارد. ما نمیگوئیم آنها تلفن میکنند به عراق و فرمان میدهند چه بکنند، اما میدانیم که در حوادث عراق دست دارند و میدانیم که سپاه قدس بخش مهمی از حکومت ایران است».بوش تاکنون در هیچیک از سخنرانیهایش با این صراحت و طولانی در مورد ایران سخن نگفته بود.
روزنامه انگلیسی گاردین در خصوص انکار بوش برای حمله به ایران در گزارشی نوشت: «با وجود اینکه مقامات آمریکایی تصمیم برای حمله به ایران را انکار میکنند، پنتاگون به تدوین طرحهایی پیشرفته در این زمینه پرداخته و حتی لیست اهداف احتمالی را نیز تهیه کرده است. همه اقداماتی که در چند هفته اخیر انجام گرفته منطبق با همان چیزی است که قبل از حمله هوایی صورت میگیرد.
ما باید این تصور را که آمریکا چون خیلی در عراق زمینگیر شده نمیتواند چنین اقدامی را انجام دهد دور بیاندازیم زیرا این یک حمله هوایی است.»یک روزنامهنگار آمریکایی به نام داگلاس هرمان هم به نقل از یک منبع نظامی فهرستی از «اهداف احتمالی» آمریکا را منتشر کرد.
تحولات کره شمالی
تحولاتی که بهطور غیرمنتظره از سوی دولت پیونگیانگ اعلام شد نیز از سوی رایس پیامی برای ایران دانسته شد. کره شمالی با وجود دستیابی به بمب اتمی پذیرفت که به خلع سلاح اتمی تن دهد.به این ترتیب به نظر میرسد غرب یک راه برای ایران بیشتر نمیشناسد و آن رفتن به همان مسیری است که کره رفت؛ راهی که روسها هم با آن همراه هستند و در صورت پافشاری جمهوری اسلامی، کار به تصویب قطعنامه دیگری طبق فصل هفت منشور سازمان خواهد کشید و فصل هفت یعنی مقدمه حمله نظامی.
واقعیاتی که پیش از حمله نظامی باید به آن توجه کرد
روزنامه انگلیسی دیلیتلگراف روز 14 فوریه در تفسیری که در مورد پرونده اتمی ایران و مواضع آمریکا و انگلیس و بهویژه اخبار منتشره در خصوص احتمال حمله نظامی به ایران داشت، نوشت: پیش از اینکه در مورد حمله نظامی سخن گفته شود باید واقعیات موجود در مورد ایران، آمریکا و اروپا مورد توجه قرار گیرد:
واقعیت اول: ایران کشور بزرگی است که 75 میلیون نفر جمعیت، سلاح فراوان و ارتشی لایق دارد. اما ما نه نفرات داریم، نه ابزار جنگی و نه پول که بخواهیم در صحنه جنگ حاضر شویم. اگر چنین فکری به ذهنمان خطور کرده باشد، باید نیروهایمان را در جای دیگری کم کنیم، اما کجا؟ در عراق؟ سیاست جدید این است که نیروهای بیشتری به آنجا بفرستیم، جنگ در افغانستان به این زودیها تمام نمیشود و دیپلماسی در این کشور، تازه دارد به نتیجه میرسد و زمان مناسبی برای شیطنت نظامی در شبهجزیره کره هم نیست.
واقعیت دوم: حتی اگر ما در اندیشه حمله نظامی محدود- مثلاً بمباران تأسیسات اتمی ایران- باشیم، موانع جدی بر سر راه ما قرار دارد. جدیترین آن این است که ما نمیدانیم همه تأسیسات اتمی ایران در کجا واقع شده است که اگر در فکر نابود کردن آن باشیم، مشکل بزرگی است.
حتی اگر بتوانیم بعضی از آنها را بزنیم، که احتمالش وجود دارد، ممکن است برنامههای اتمی ایران را فقط چند سال به تعویق بیاندازد. این نتایج محدود به سختی میتواند مشاجرات سیاسی و یا پخش شدن رادیو اکتیو در محیط زیست را توجیه کند. حتی اسرائیلیها که معتقدند برنامههای اتمی ایران برای تولید بمب اتمی است که کشورشان را نابود میکند هم در حال حاضر گمان نمیکنند حمله به تأسیسات اتمی ایران، نتیجه مطلوب داشته باشد.
واقعیت سوم: از دولت بوش چه در داخل و چه در عرصههای بینالمللی، در صورت هر نوع حملهای به ایران، حمایتی نمیشود. بوش یکی از نامحبوبترین رؤسای جمهور در تاریخ اخیر است. او وارد جنگی که کسی طرفدارش نیست، شده است.
واضحتر اینکه، اعتقاد او به مسائل اطلاعاتی، در افتضاح عراق، آسیب دیده یا به عبارت بهتر «پوچ» از آب درآمده است. به همین دلیل وقتی او درباره ماجراجویی اتمی ایران شکایت میکند، حتی اگر شاهدی هم داشته باشد، هیچکس حرفش را جدی نمیگیرد. از آن مهمتر اینکه، ایران مثل عراق زمان صدام حسین نیست که چند دهه تحت نظر سازمان ملل بود. ایران کشوری است که در مدت اخیر، با متحدان آمریکا، بدون در نظر گرفتن روسیه و چین، روابط عادی داشته است.
واقعیت چهارم: بر خلاف نظریه برخی از گزارشها در روزنامههای انگلیس، آمریکا در حال «گفتوگو» با ایران است و از دیپلماسی برای برخورد با این رژیم نامطلوب، استفاده میکند. در واقع، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا، اعتبار خود را بر سر اعتقاد به اینکه دیپلماسی با همکاری آلمان و فرانسه و انگلستان، در ایران نتیجه خواهد داد- همانطور که امروز در کره شمالی نتیجه داده است- به خطر انداخته است. به علاوه اینکه- تحریم ضعیف سازمان ملل و غرولند کردنها- نتیجه ضعیفی داشته است، حقیقت دارد.
با این وجود، جورج بوش در سخنرانی روز دوشنبه (23 بهمن) خود، بار دیگر تکرار کرد که راه دیپلماسی را ترجیح میدهد. او طی مثالی هدف آمریکا را چنین بیان کرد: «هدف ما این است که آنقدر فشار بیاوریم تا مردم عاقل بیرون بیایند و بگویند که نمیخواهند منزوی باشند».
مسلماً لحن صحبت آمریکا در مورد ایران اخیراً خشن شده است و آمریکا از روشی استفاده میکند که تامارا ویتس، کارشناس خاورمیانه به آن «دیپلماسی اجباری» میگوید.دولت آمریکا تحریمهای انتخابیاش را آغاز کرده است. به عنوان مثال، سختگیری در مورد انتقال پول و طرح مسئله حمایت ایران از شبهنظامیان تروریست عراق و تلاش برای وادار کردن سایر کشورهای عرب تا علیه مداخله ایران در عراق مانند لبنان، برخورد کند.
شواهدی وجود دارد که چنین اقداماتی نتیجهبخش هستند. هفته گذشته، مذاکره کننده ایرانی، زمانی که داشت پیشنهاد باز شدن مجدد باب گفتوگو با اروپا را میداد، لحنش به نظر آشتیجویانهتر میآمد. رئیسجمهور ایران هم با گفتن اینکه «ایران تهدیدی برای هیچ کشوری نیست»، با جمله «اسرائیل باید از نقشه جهان حذف بشود»، فاصله زیادی گرفته است.
باید در نظر داشت که ما در نقطه برخورد غیرمعمول تاریخ قرار گرفتهایم. اگر انگلستان و فرانسه و آلمان با «دیپلماسی اجباری» آمریکا همکاری کنند ممکن است که به نتیجه برسد، اما اگر این کار را نکنند، آنموقع است که راه حل جنگ از راه دور مطرح میشود و تصور آن بزرگتر از آن چیزی است که در ذهن سیاستمداران آمریکا و اسرائیل بگنجد.