پاسخ کوتاه است: هیچکدام! این پاسخ کوتاهی است که «منوچهر اکبرلو» یکی از منتقدان فعال در حوزه نمایش به این سؤالات میدهد؛ پاسخی که سؤالات زیادی را در پی آورده است.
منوچهر اکبرلو در تهران متولد شد. وی تحصیلات خود را در رشته هنرهای نمایشی (گرایش کارگردانی) ادامه داده و تاکنون 24 جلد کتاب در زمینه ادبیات و هنر نوشته است. اکبرلو سالها در نشریات و روزنامههای مختلف مسئولیتهایی داشته و تدریس در دانشگاه نیز از جمله فعالیتهای اوست.
- منتقد در هر شاخه هنری و فرهنگی پل ارتباطی میان هنرمند و مخاطب است و میتواند با پرداختن به لایههای درونی یک اثر و کشف نشانهها، مخاطب را به شناخت بهتر اثر یاری رساند. از اینرو نقد جایگاهی خاص و مؤثر در جامعه داشته و منتقد یک اثر هنری نیز عهدهدار وظیفه سنگین است. سؤال اینجاست که وظیفه منتقد چیست؟
وظیفه منتقد بازشناسی، سادهسازی و کشف جوهر نمایش است؛ کشف جریانی است که گاه از چشم هنرمند نیز دور میماند؛ یافتن راههای هرچه بیشتر برای ارتباط میان اثر و مخاطب است.
بگذاریم نقد وظیفهاش را به انجام برساند؛ وظیفه واقعیاش را. به قول رولان بارت؛ «گزینشها، لذتها، مقاومتها و مشغلههای ذهنیاش» را. آنگاه است که - باز به باور بارت - «در قالب نقد، گفتوگویی بین دو ذهنیت، ذهنیت نویسنده و ذهنیت ناقد، آغاز میشود.»بپذیریم که نقد، ادای احترام به حقیقت گذشته با حقیقت دیگران نیست. نقد، سازه درکپذیری زمانه ماست.
- برخی از هنرمندان و حتی مدیران حوزه نمایش نسبت به نقد دیدگاه خوبی ندارند، این نقدناپذیری از کجا نشأت گرفته است؟
از نقد نهراسیم. مگر نه آنکه یک اثر هنری با گذشتن از لابیرنتها (سکهها، کفها، گروه بازیها و...) راه خود را میپیماید و تشنگان را سیراب میسازد؟ نقد مؤثر نیز چنین خواهد بود. تاریخ نقد، پیشینهای با تاریخ اندیشه انسانی دارد. همزمان با ارائه هر دیدگاه نوین از سوی هر اندیشمند و هر هنرمندی، منتقد هم حضور داشته است. اگر بپذیریم که هر آنچه امروز - حداقل در عرصه هنر درام - میشناسیم، برگرفته از اندیشههای صاحبان تفکر در یونان باستان است و اینکه صاحبان خرد آن دوره با همه تفاوتها و تناقضهایشان در روی آوری به نقد و دیالوگ و چالش فکری، مشترک بودهاند به دیرینگی نقد - همپای هنر - آگاه میگردیم. مگر نه آنکه یک اثر هنری و اندیشمند از میان تجربهها و ادعاها و ارائه گنجشکرنگ کرده به جای قناریها و رانتخواریها و سکههای جشنوارهها و غرض و رفاقتها و گروهگراییها و... راه خود را خواهد گشود و از پس هیاهوی کفها، زلالی خود را آشکار ساخته و تشنگان را سیراب میسازد؟ نقد مؤثر نیز چنین خواهد بود. این حرکت دوشادوش، هماکنون نیز در خاستگاه هنر تئاتر - مغرب زمین - ادامه دارد و همراه عوامل دیگر، رسالت خود را در اعتلای این هنر به انجام میرساند. در شرایطی که - به دلایل متنوع - راه رشد اندیشه انتقادی بسته میشود، باورهای سنتی بدون هیچ انتقادی پذیرفته شده و مناسباتی شکل خواهد گرفت که با نیازهای این زمانه همسویی ندارند. این امر از امکان تفاهم و کارایی تعامل- این نیاز بنیادین هنر- خواهد کاست؛ نابخردی جای شیوههای عقلانی را خواهد گرفت و نقد، جای خود را به حُب و بغضها خواهد سپرد.
- در این میان برخی از مدیران و حتی هنرمندان جوان و حرفهای خود را مبرا از نقد میدانند؟
درست است؛ در این میان، جمعی خود را بینیاز از نقد میبینند که یا کاستیای در خود سراغ ندارند و یا آرمان بلندی برای خود ترسیم نکردهاند. بخشینگری، قضاوت براساس عواملی خارج از ماهیت هنر، عدماعتدال و بیانصافی، مواردی هستند که در نبود نقد، حاکم خواهند شد. مساوی دانستن نقد عملکرد با کاهش شأن و جایگاه هنری، سبب موضعگیری در مقابل نقد و به بیان صریحتر، منتقد میشود. قبول نقد و رد منتقد نیز بیشتر به سبب تفرعن و نقدگریزی انجام میپذیرد تا احساس بینیازی؛ چرا که پذیرش یک امر تجریدی (یعنی نقد) بدون مابهازای بیرونی آن (یعنی منتقد) سادهترین کاری است که میتواند توسط فرد نقدگریز صورت پذیرد.
- در حال حاضر بهنظر میرسد میان منتقدان و جامعه هنرهای نمایشی و حتی مدیران نمایشی یک فاصله و به تعبیر دیگر تعارف وجود داد؟
بله درست است، رودربایستی و ارتباط مثبت یا منفی منتقد و خبرنگار با اهالی تئاتر، بر سمتوسوی نوشته و خبر بسیار تأثیرگذار است. شرایط اقتصادی و ظرفیت اندک پذیرش در جامعه هنری بهگونهای نیست که یک منتقد بتواند «فقط» بنویسد. بنابراین وی وارد حیطه نمایشنامهنویسی، کارگردانی و... میشود. بهویژه آنان که تخصص و تحصیلات مربوط به آن را داشته باشند. چنین کسانی حضورشان در عرصه تولید، برجهتگیریهای نقدشان بسیار اثر میگذارد. البته این روحیه رودربایستی در ما ایرانیان سبب میشود که نگارنده در پایان نوشتار خود نگران آن باشد که منتقد و همکار مطبوعاتی و مسئول روابط عمومی و هنرمند و خلاصه همه را از خود رنجانده باشد!
- نقد و بازخورد نقدهای نمایشی را در صفحات روزنامهها و حتی مجلات چطور میبینید؟
این سؤال شما جواب طولانی دارد، انگیزه اولیه راهاندازی تقریبا همه روزنامههای ما سیاسی است. در نتیجه صفحه هنری فقط برای «جوربودن جنس» وجود دارد. یا به هنر فقط از یک منظر نگاه میشود. بنابراین مثلا در یک روزنامه وابسته به یک جناح خاص سیاسی، میبینیم که در زمینه فرهنگ، گویی هیچ مسئلهای جز سانسور وجود ندارد و فقط اخبار و تحلیلهای مربوط به توقیف یک اثر یا انصراف یک کارگردان از تولید یک نمایش بهدلیل آنچه «مناسب نبودن شرایط» عنوان میشود، وجود دارد. به عبارتی فقط به آنچه میپردازد که «نیست». نکته دیگر آن است که نشریات ما خبر را چاپ میکنند و نه تولید. بنابراین یا فاکس روابط عمومی فلان ارگان را عینا منتشر می کنند یا عین آنچه را که خبرگزاریها روی خروجی خود قرار دادهاند. در نتیجه، صفحه هنر روزنامهها گاه، مثل هم است. گاه میشود که یک روزنامه شایعهای را نقل میکند و سروصدایی راه میاندازد، اما بهخود زحمت نمیدهد که با شنیدن این شایعه در راهروی تئاتر شهر، چند قدم آن طرفتر برود و مثلا از مسئول مربوطه درباره صحت و سقم آن خبر پرسش کند. و البته آن طرف را هم داریم که روابطعمومیها و مسئول دفترها معمولا آخرین کسانی هستند که درباره خبری لب به سخن میگشایند. و این وضعیت نه بر عهده آنان بلکه بهدلیل روحیه شدید محافظهکاری مسئولان است که نگران بازتابهای منفی هر گونه اظهار نظر خود هستند و برای رعایت انصاف باید در یاد داشت که آنها نیز تابع حساسیتهای مسئولان بالاتر هستند که میپندارند هر اتفاق ریز و درشتی تمامیت ثبات مدیریتی آنان را بر هم خواهد زد! میبینید که همه اجزای تولید خبر، دست به دست هم دادهاند تا تولید خبر صورت نگیرد!
- جایگاه نقد تئاتر را در رسانه ملی چگونه میبینید؟
حضور تئاتر در هر رسانه بر ارزش تئاتر در رسانههای دیگر میافزاید. در حال حاضر بهنظر نگارنده فقط رسانه رادیو است که به معنای واقعی کلمه در زمینه تئاتر اطلاعرسانی میکند و برعکس در تلویزیون، اساساً تئاترمحلی از اعراب ندارد. در 6 شبکه تلویزیونی کمتر خبری از تئاتر میشنوید یا میبینید. رونق تئاتر در تلویزیون، جایگاه تئاتر در مطبوعات را افزایش میدهد.
- زبان منتقد در روزنامهها و نشریات امروز به چه شکل است و آیا نوع نگارش نقد توانسته نظر مخاطبان را جلب کند؟
زبان نویسندگان باسواد مطبوعات مناسب رسانههای عمومی نیست. این زبان، ویژه محیطهای علمی است و نه روزنامه عمومی. بدیهی است ساده نوشتن ( که امر واجب روزنامههاست) به معنای ساده و سطحی نوشتن نیست. خبرها، نقدها و مصاحبههای موجود بیشتر به کار خود تئاتریها میخورد. دریغ از یادداشتها و مطالبی که به کار علاقهمند کردن مخاطب عمومی روزنامهها بیاید. به دوست نویسندهای میگویم: «خسته نباشی، نوشتهات را خواندم. اما در مواردی متوجه نشدم که منظورت چیست.» میگوید: «خود کارگردان میفهمد که منظورم چیست!»
به زبان دیگر میتوان نتیجه گرفت که این نوشته فقط برای آن کارگردان بوده ولی در شمارگان چند ده یا چند صد هزار نفری منتشر شده است!