لابد خیلیها هم با خواندن یا شنیدن آن، خوشحال و دلگرم میشوند و سرخوشانه بهخود میگویند: خب، بالاخره همه چیز دارد درست میشود. آب دریای خزر که به کویر مرکزی ایران برسد کویر را تبدیل به جنگل و کشتزار میکند، صدها هزار باغویلا هم قرار است اطراف شهرهای بزرگ ساخته شود، این 2میلیون هکتار زمین جدید هم از اراضی کشور زیرکشت برود، دیگر مشکلی نمیماند.
میشود نشست و منتظر ماند تا از آن یک سطل ماست، هی با قاشق ماست توی دریا بریزند، ببینیم چه دوغی میشود. تنها فرق کسی که نشسته ماست میریزد به دریا، با کسانی که چنین وعدههایی را میدهند این است که آن یکی تنها هزینهای که میکند یک ظرف ماست است از جیب خود و اینها اما از ارزشمندترین سرمایههای کشور، یعنی منابع طبیعی.
در واقع انگار ایدهای در کشور میگوید هر طرحی که از نظر مهندسی امکان پذیر بود، قابل اجراست؛ حالا چه اهمیتی دارد اگر کسی بپرسد یا نپرسد که آب شور دریای خزر قرار است چطور و با چه خرجی برای کشاورزی شیرین شود یا چند هزار پمپ با چه نیروی برقی قرار است این آب را از کوهستانهای البرز عبور داده به کویر سمنان برسانند و اصلا وقتی این آب با این همه خرج رسید، خاک کویری قابلیت کشت دارد؟ و اگر داشت، اصولا کشت و کار با این همه هزینه چه ارزش و راندمانی خواهد داشت؟ سرانجام اینکه بهجز همه اینها، چنین لولهکشی عظیمی با آن حجم عظیم حفاری و عملیات عمرانی در طبیعت، چه بلایی بر سر محیطزیست استانهای مازندران و سمنان خواهد آورد؟
پرسشهایی از این دست را میتوان درباره وعدههایی چون ساخت صدها هزار باغویلا در اطراف شهرهای بزرگ یا زیرکشت بردن میلیونها هکتار زمین جدید مطرح کرد؛ مثلا اینکه به فرض بتوانیم اطراف شهرهایی چون تهران و مشهد را باغویلا کنیم اما مگر زمینهای اطراف شهرها همه باید گرفتار ساختو ساز بشوند و شهرها زمینهای ذخیره نمیخواهند؟ یا مگر شهرها ظرفیت طبیعی ندارند؟ و یا اینکه این همه باغویلا چقدر آب میخواهد؟ اگر شهری چون تهران این همه آب دارد چرا برای آشامیدن از چاههای داخل شهر که بیم آلودگیشان هم میرود آب به لولهها میفرستند؟ و آخر اینکه، مگر بعد از اجرای چنین طرحی میشود جلوی قطعهقطعهکردن زمینهای منابع طبیعی اطراف شهرها را گرفت؟
...اما نکته اینجاست که این وعدهها خرجی ندارد؛ اگر هم محقق نشود و کاملا اجرا نکنند، بیشترین مایهای که رفته از طبیعت است که آن هم پولی از دولت نمیگیرد. همین که مهندسان بگویند چنین طرحی را میشود اجرا کرد، لابد باید موتور لودرها و ماشینهای بتنریز را روشن کرد و دست بهکار شد؛ مثل روزی که ناگهان کشف شد وسیلهای به نام مونوریل در جهان وجود دارد که مسافران را روی هوا جابهجا میکند و مردم دیگر در ترافیک خیابانها نمیمانند.
هر چه کارشناسان گفتند که این وسیله در مقایسه با مترو بازدهی کمتری دارد، آلودگی صوتی و بصری هم ایجاد میکند و بیشتر جنبه توریستی دارد تا حملونقل عمومی و اصولا اگر قرار است حملونقل عمومی توسعه پیدا کند بهتر است مترو ساخته شود که انبوهبر است نه مونوریل، گوش کسی بدهکار نبود. موتورها روشن شد و اگر چه تهران، نصفه و نیمه از تور ساخت مونوریل بیرون خزید اما قم در آن گرفتار شد؛ چنانکه حرممطهر حضرت معصومه(س) که مهمترین سرمایه شهر قم است حالا باید منتظر عبور قطار پرسر و صدایی از آسمان خود باشد. هر چه اعضای شورای شهر و چهرههای مذهبی قم گفتند که عبور مونوریل از آسمان حرم، به حریم آن لطمه میزند و هیچ جای دنیا از آسمان نماد مذهبی - تاریخی شهر مونوریل رد نمیکنند، راه به جایی نبرد.
امروز اما سرنوشت بیسرانجام ساخت مونوریل در تهران و انتقادهای بیشمار از نحوه اجرای این پروژه در قم، میتواند آینده دیگر وعدههای بدون پشتوانه کارشناسی که در این نوشته گفته شد را نشان دهد؛ کلنگی زده میشود و کار شروع میشود اما هرچه پیش میرود و پیامدهای منفی آن بیشتر خودنمایی میکند، تب و تاب روزهای اول فروکش میکند و بعد از سالها، کار به نتیجه نرسیده، یکی پیدا میشود ریخت و پاشهای ساخت و ساز را جمع میکند؛ همانطور که پایههای مونوریل صادقیه جمع شد.