در شهرهای بزرگی مثل تهران پیداکردن جای پارک بیشباهت به عملیات پیچیده جاسوسی و تجسس نیست. باید آنقدر گشت و و همهجا را زیرنظر داشت تا شاید بتوان جایی برای پارک ماشین یافت. عدهای هم از ترس اینکه مبادا جا گیرشان نیاید، مجبورند صبح خیلی زود از خانه بیرون بزنند. البته در سالهای اخیر سیاست مسئولان شهری بر ایجاد و گسترش پارکینگهای طبقاتی در نقاط گوناگون شهر قرار گرفته است و امیدواریم روزی برسد که هیچ شهروندی دغدغه یافتن جای پارک را نداشته باشد، اما واقعیت این است که مشکل پیدا کردن جای پارک یکطرف و معضل انبوهی ماشینهای پارکشده در خیابانها و بهخصوص کوچههای تنگ و باریک، یکطرف.
گاهی در برخی از نقاط کار به جایی میرسد که تعداد خودروها از آدمها بیشتر بهنظر میآید! اینجاست که آدم پیش خودش میگوید این همه ماشین در کوچه و خیابانی که گنجایش محدودی دارد برای چیست؟ نکند منطق ماشین جای منطق انسانی را گرفته است؟ گاه در یک کوچه نه چندان بزرگ تردد و پارک خودروها بهگونهای است که هم رفتوآمد عابران پیاده را با مشکل روبهرو میسازد و هم آسایش همسایگان را مختل. عبور از چنین کوچهها و خیابانهایی برای عابران پیاده با ترسو لرز زیادی همراه است، زیرا هر آن امکان دارد که ماشینی با آنها برخوردی ولو کوچک بکند.
در این میان رانندگانی هم هستند که به دلایل گوناگون در مسیر دیگر خودروها توقف میکنند و با روشنکردن فلاشر ماشینشان، خیال خود را راحت میکنند و صدالبته این مسئله هم گره ترافیک را کورتر و هم دیگران را با مشکل روبهرو میسازد. اکنون که برای همه شهروندان- چه سوارهها و چه پیادهها- روشن شده که ارتقای فرهنگ ترافیکی در گرو همتی همگانی است، شایسته است که سوارهها در چنین مواردی بیشتر رعایت حال همشهریان پیاده خود را بکنند.