به گزارش همشهری آنلاین سید فرید قاسمی در این سخنرانی که در سالن همایش های صدا و سیما برگزار شد عنوان "رهاسازی تجربههای تاریخی" را برای مقاله خود انتخاب کرد که از نظر شما گرامیان می گذرد.
یکم:
همیشه و همواره با خود میاندیشم مگر تئوری زاده تجربه نیست؛ تئوریسینها بر پایه تجارب نظریهپردازی نمیکنند و در جهانی که پیشرفته مینامندش تئوریهای خود را از دل عمل بیرون نمیکشند؟ پس چرا ما با همه فراز و فرودها و تجربههای گرانسنگ در عرض و طول تاریخ مطبوعات، نتوانستهایم نظریههای بومی تولید کنیم و به طور اساسی حرفه روزنامهنگاری را در جایگاه واقعی و شایسته خود بنشانیم؟
پاسخ دمدستی و گذرا این است که ما بارها دچار گسستگی نسلی و انقطاع مدیریتی شدهایم.
دوم: به ظاهر مطبوعات در عمر 176 سالهاش سه نظام به خود دیده اما همین عمر 176 ساله را میتوان به 28 دوره متفاوت تقسیم کرد در 28 دوره یاد شده اگر از تصویب نامهها، متممها، اصلاحیهها و بازنگری بعضی مواد درگذریم حدود 6 قانون داشتهایم. 3 دوره روزنامهنگاری پیش از صدور فرمان مشروطه را از عدد 28 کسر کنیم به 6 قانون و 25 دوره مطبوعاتی میرسیم. به سخن دیگر با 25 سلیقه مواجه بودهایم که بر قانون غلبه داشتهاند. برای اقناع و پاسخگویی به این 25 سلیقه اهل حرفه چه کردهاند؟ اگر سیر تاریخی دفاع از حریم روزنامه نگاری را واکاوی کنیم. به این نقطه خواهیم رسید که منظومه فکری همه جانبه نگر نداشتهایم. زبان ارتباط با تصمیم سازان، تصمیمگیران و کاربدستان را نیافتهایم. به تلاشگران پیشین بیتوجه بودهایم و خواستهایم راهی که بارها پیموده شده بپیماییم. گاه نیز با تأخیر نکتههایی را متوجه شدهایم و تقلید توأم با اعمال سلیقه را پیشه خود ساختهایم.
سوم:
پس از شصت سال به معایب مطبوعات صرفاً دولتی پی بردهایم و جبر زمانه ما را به سمت روزنامهنگاری غیردولتی سوق داده، برای این که خود را متمدن نشان دهیم 16 سال پیش از این مجوز نشریه به بخش خصوصی دادهایم اما به دلیل آن که زیرساختهای روزنامهنگاری خصوصی فراهم نبوده، یارانه را علم کردهایم و خصوصینما را به جای خصوصی نشاندهایم. در این تاریخ 16 ساله یارانه مطبوعاتی به جای آن که یارانه را به سوی زیرساختها هدایت کنیم، ثروت ملی را به جیب افرادی روانه کردهایم که بیشترینشان روزنامهنگاری را نه علم و هنر و فن و حتی صنعت؛ بلکه بازرگانی دانستهاند و به مطبوعات با نگاه غیرفرهنگی و صرفاً تاجرمآبانه به عنوان محلی برای درآمد زایی صرف نگریستهاند. ثروتهایی را هم که از این رهگذر به دست آوردهاند در داخل و خارج در راه سرمایهگذاری غیرمطبوعاتی به کار بردهاند. اگر یکصدم پولی که از محل درآمدزایی مطبوعاتی به دست امد صرف رشد و توسعه این حرفه میشد امروز روزنامهنگارانی که امنیت شغلی ندارند، نداشتیم.
به نکته باید افزود آنچه در این سالها به عنوان هدیه به بعضی از روزنامهنگاران داده میشود اگر صرف زیرساختها، ایجاد باشگاه و صندوق قرضالحسنه و نظایر اینها شود برای اهل حرفه به مراتب بهتر خواهد بود. تجربه هم نشان داده چون بیشتر روزنامهنگاران واقعی رغبتی به دریافت هدایا ندارند آنچه به نام روزنامهنگار رقم میخورد به کام غیر روزنامهنگار میرود.
چهارم : حدود یکصد سال پیش به فکر افتادیم روزنامهداری و روزنامهنگاری را دو مقوله جدا نبینیم و روزنامهنگار روزنامهدار به وجود آوریم و به شرکتهای سهامی روزنامهنگاران روی آوردیم که تجربهای به نسبت موفق بود اما به سبب همین گسستگیها این تجربه هم مانند دیگر تجارب دفن شد.
پنجم: یکصد و سه سال که از عمر مطبوعات گذشت به فکر برپایی مرکز آموزش روزنامهنگاری افتادیم. 72 سال تاریخ گسسته آموزش دانشگاهی روزنامهنگاری داریم. امروز که به گذشته مینگریم متوجه میشویم نتیجه آموزشها هیچ گاه یکسان نبوده، موفقیتها قلیل و شکستها و نامرادیهای آموزشی کثیر هستند. به چه میزان از تجربه تاریخی موفقیتهای این عرصه سود بردهایم؟ چه میزان از آموزشها بر پایه ضرورتها شکل گرفت؟ روزگاری نالان از نبود آموزش بودهایم . دوره دیگر از تعدد بیرویه مراکز آموزشی که هیچ اثری در حیات و ممات مطبوعات نداشتهاند به ستوه آمدهایم. عهدی در پی آن بودهایم، شاغلان را به روی نیمکت و پشت میز کلاس آموزشی بنشانیم، در دروه دیگر با وفور مدرک به دستان بیکار مواجه بودهایم که بازار اشتغال برای آنها فراهم نبوده، سرخورده یا جذب حوزهها و حیطههای دیگر شدهاند و یا به این و آن پیوستهاند وسرنوشت خود را دگرگون کردهاند.
ششم:
به سیر تاریخی دفاع از حریم مطبوعات که مینگریم ما در بسیاری دورهها ناتوان از دفاع بودهایم. اهل زبان یابی نبودهایم؛ ادبیات تصمیمسازان را نمیدانستیم. در همین سه دهه اگر خواستهایم که از مصیبتهای توقیف سخن بگوییم به کنوانسیون فلان و اعلامیه بهمان تمسک جستهایم و هیچ گاه در صدد زبان مشترک با تصمیم سازان برنیامدهایم در حالی که باید با ادبیات دینی توضیح میدادیم و میگفتیم که «حکم شرعی و مجازات شرعی بر آلات نیست بر صاحب آلات است. معصیت را شرع نفرموده توقیف کنند مجازات برای صاحب مقرر فرموده، توقیف معنی ندارد» عدم وقوف به این ادبیات حکایت از گسستگیها دراد. اگر ما گفت و گوی عالمان دینی و مجلس نشینهای دو دهه پس از صدور فرمان مشروطه را میداننستیم موفقتر گام بر میداشتیم. صد سال پیش گفته شده «اگر در مغازه پارچه فروشی که سی نفر اجزاء در آنجا مشغول کاسبی هستند یک نفر خلافی کرد او را باید مجازات کرد یا باید در آن مغازه را بست که تمام از نان بیفتند؟ روزی که سخنی درباره همه اعضای این حرفه گفته شد کسانی اراده داشتند دفاع کنند باز هم نقل قول از پیتر و آلبر آوردند و نمیدانستند به محض آن که به جک و جورج استناد کنند ارتباط قطع میشود و آنچه میگویند شنیده نخواهد شد. هیچ یک از خدمات روزنامهنگاران را به دین و میهن یادآور نشدند و مثالهای ملموس نزدند باید میگفتند که عالمان جهان تشیع به کرامات و مقامات و طریقه سیر و سلوک عرفانی مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی واقفند چرا ایشان که بسیاری از پنهانها برایش پیدا بود از میان آن همه مرید که داشت یک روزنامهنگار را برگزید و در حضور فرزندش به او وصیت فرمود که بر پیکرش قرآن بخودند. مرحوم نخودکی به مرحوم سیدمرتضی روئین تن مدیر و سردبیر روزنام طوس فرمودند: «شما هم صبح یکشنبه بیایید و بعد از فوت من یکساعت بالای سر من قرآن بخوانید» در میان روزنامهنگاران افرادی مانند روئین تن وجود داشته و دارند کسانی که در پی منبع این گفتهها هستند به کتاب نشان از بینشانها (تألیف علی مقدادی اصفانی، تهران، نشر جمهوری، چاپ 37: تابستان 90 بند پایانی صفحه 33) رجوع کنند.
هفتم: از تجربههای همین سمینار بررسی مسائل مطبوعات ایران هم بهره نبردهایم در 22 سال اخیر 4 سمینار برگزار شده، در این 22 سال جامعه مطبوعات به نظاره برگماری 11 تن به عنوان معاون امور مطبوعاتی نشستهاند از 11 تن یاد شده 4 تن به ضرورت برپایی سمینار وقوف پیدا کردهاند و بانی خیر برگزاری شدهاند. در این 4 سمینار نمیگویم همه مسائل اما بیشترین گرفتاریهای روزنامهنگاران و جهان مطبوعات ایرانی مطرح شده، پرسش این است که برای اجرایی شدن گفتهها چه اقدامی صورت پذیرفته؟ ضرورت دارد این هم اندیشی به جای تشکیل ستاد موسمی، دبیرخانه دائمی داشته باشد. کارگروهی تشکیل دهد که به استخراج پیشنهادها و راهکارها بپردازند ودر هر سمینار گزارشی از تحقق گفتههای پیشین ارائه دهند تا سمینار برای سمینار نباشد و گامی به پیش برداریم. فاصله زمانی سمینار را هم کم کنند فاصله سمینار اول تا دوم 87 ماه، دوم تا سوم 81 ما و سوم تا چهارم 87 ماه بود، مکان هم از هتل استقلال به دانشگاه تهران و بعد دانشگاه علامه طباطبایی و اکنون صدا و سیما منتقل شده، مقالههای ارائه شده به سه سمینار نخست را هم که مرور کنیم متوجه میشویم مقالههای ارائه شده به سمینار دوم از جمع مقالههای سمینارهای اول و سوم بیشتر است و این حکایت از تأثیر امیدبه آینده دارد. نکته دیگر درباره هماندیشی یا به قول مشهور سمینار آن است که ما رخدادهای بین دو سمینار را واکاوی کنیم باید دانست کسانی که علاقهمند به ورود به عرصه هیجانهای عمومی نیستند و میخواهند در یک فضای آرام پژوهشی وعلمی به دور از هیاهو از گرفتاریهای روزنامهنگاران سخن بگویند و با همفکری راهی برای رفع مشکلهای پیشامده پیدا کنند جایی جز سمینار بررسی مسائل مطبوعات ندارند.
هشتم:
بیاییم حوزه معاون امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی را به موضع یارانهها تقلیل ندهیم. در طول تاریخ هر گاه امر مطبوعاتی در بند دولت به سمت فربهی رفته مصیبتهای روزنامهنگاران بیشتر شده، یعنی هرگاه دایرهای؛ ادارهای و در نهایت یک اداره کل بوده، مطبوعات آسودهتر از روزگاری بودهآند که امور مطبوعاتی به وزارت ارتقاء پیدا کرده، اما 23 سال پیش وضع به گونه دیگر رقم خورد. زمانی که اداره کل مطبوعات داخلی از معاونت فرهنگی و اداره کل مطبوعات خارجی ازمعاونت بینالملل منتزع شد و به همراه دو سه واحد دیگر معاونت امور مطبوعاتی را تشکیل دادند. دو مرکز برکتخیز شکل گرفت که منشاء خدمات بسیاری شدند یکی مرکز گسترش آموزش رسانهها و دیگری مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، زمستان 1375 در واپسین ماههای دولت اسبق بر اساس یک مصوبه شتاب زده تمام مراکز آموزشی وزارت فرهنگ در مراکز تحقیقاتی ادغام شدند و از نوروز 1376 مرکز گسترش آموزش رسانهها به تاریخ پیوست، مجله رسانه معاونت آموزشی و دیگر واحدهای مرکز گسترش آموزش رسانهها به مرکز مطالعات منتقل شدند اکنون شنیده میشود طرح تجمیع مراکز تحقیقاتی در جریان است اگر این مصوبه تحقق پیدا کند تمام زحمات 23 سال اخیر به نیستی خواهد گرایید. آموزش و پژوهش در این حوزه اسیب جدی میبیند سرنوشت تنها کتابخانه تخصصی این حوزه چه خواهد شد؟ نمیدانم.
نهم:
کارهای بر زمین مانده بسیار وجود دارد یکی از کارهای اساسی که تا کنون مغفول مانده پیوند و ارتباط صمیمانه مطبوعات با فرهنگستان زبان و ادب فارسی است، چندی پیش به معاون فرهنگستان گفتم در حیرتم که چرا تا کنون با وجود تشکیل دهها گروه در فرهنگستان، گروه روزنامهنگاری تشکیل نشده، پیشنهادم را که شنید تأیید فرمود. به ایشان گفتم دست کم به دو منظور باید هر چه سریعتر این گروه تشکیل شود نخست برای پالایش و سالم سازی زبانی روزنامهها و مجلهها و دوم به سبب بهگزینی برابر نمادها و واژه گزینی در عرصه مطبوعات، مثالی برای ایشان زدم و گفتم بعضی واژههای این حوزه را میتوان میان رشتهای، بین رشتهای، چند رشتهای قلمداد کرد اما برخی واژهها را باید روزنامهنگاران پیشنهاد دهند. اخیراً شنیدهام برای واژه مطبوعات کلمه جایگزین پیایندها را مصوب فرمودهاید این واژه وافی به مقصود نیست. این جایگزینی بیشتر کتابدارانه است تا روزنامهنگارانه. ممکن است برای توزیعگر و مصرف کننده مطبوعات درست باشد اما برای پدیداورنده و تولید کننده مطبوعات معنی و مفهوم ندارد اگر مصرف کنندگان بخواهند به مطبوعات پیایند بگویند به جای روزنامهنگاران هم پی روند باید بگذارند که هر دو درست نیست و استفاده عام پیدا نمیکند. درنگ و تأمل بفرمایید تا تشکیل گروه روزنامهنگاری از واژه گزینی برای این حوزه در صورت امکان پرهیز بفرمایید. ایشان ضمن استقبال از عرایضم بنا شد پیشنهادها را در شورای فرهنگستان مطرح بفرمایند. هم میدانیم که پیش از ان که دانشگاه و فرهنگستان در ایران تأسیس شود این روزنامهنگاران بودند که در 50 سال پیشنین نخستین شیوه نامه نگارش زبان فارسی را در ایران معاصر تدوین کردند و در این زمینه پیشتازند.
دهم :
نکته دیگری که شنیدهایم جایگزینی قانون جامع رسانهها به جای قانون مطبوعات است همه پژوهشها نشانگر آن است که به دلیل ورود محملهای نو و رسانههای جدید میزان تأثیر مطبوعات نسبت به دهههای پیشین سیر نزولی دارد. تصویب قانون مشترک برای رسانهها، مطبوعات را آسیب پذیرتر میکند. امیدوارم متن کامل قانون جامع رسانهها برای نقادی در اختیار همگان قرار گیرد و پیش از هر مصوبهای نظرهای کارشناسان را در یک کارگروه مورد بررسی قرار دهند.
یازدهم:
به انتزاع صندوق نویسندگان از صندوق هنرمندان فکر کنید. نویسندگان اعم از روزنامهنگاران و کتاب نویسان هیچ گاه و در هیچ مقطعی در مشارکت با دیگر صنوف نتوانستهاند به حق شایسته خود برسند و در بلند مدت حذف شدهاند. هم در حیات و هم ممات. حذف در حیات را همه دیدهایم با اجازه حضار محترم میخواهم مثالی در خصوص حذف در ممات بزنم.
حدود دو دهه پیش از این اهل قلم تصمیم گرفتند صاحب قطعهای در بهشت زهرا (س) شوند پس از رایزنیهای گوناگون قطعه 88 به نام نویسندگان تعیین شد و مهرداد بهار را به عنوان نخستین فرد دفن کردند. پس از چندی با مراجعه گروهی از هنرمندان به مسوولان؛ قطعه یاد شده نویسندگان و هنرمندان نام گرفت. شاید برای بعضی دور از ذهن باشد اما این گفته شنیده شد که "مرگ و میر نویسندگان زیاد است و به زودی قطعه پر خواهد شد و اگر ما بمیریم جانیست." رفتند و آمدند و مانع دفن نویسندگان شدند. تابلوها را هم تغییر دادند و نویسندگان را حذف کردند. زمانی که یکی از روزنامهنگاران به نام مهران قاسمی به رحمت خدا رفت با تلاش شماری از دوستان بزرگوار قطعه دیگری برای نویسندگان در نظر گرفتند. یکی دو هفته که گذشت نام قطعه را نویسندگان و ورزشکاران و بعد ناماوران گذاشتند. دور نیست تاریخ تکرار شود و مردههای نویسندگان را به همان قطعه هم راه ندهند. مثال های دیگری هم میتوان زد که از خیر بیانشان در میگذریم. نتیجه تاریخی این است که اهل قلم هرگاه با دیگران همکاسه شدهاند ضرر کردهاند. عملکرد صندوق را در دو حوزه نویسندگان و هنرمندان بررسی بفرمایید و به فکر دو صندوق باشید.
دوازدهم:
بیاییم پرسشهایی را برای خود طرح کنیم و از خود بپرسیم زاد و زایش فراگیر مطبوعات چه بوده؟ آیا ارتقای سواد عمومی اطلاعرسانان همپای سواد رسانهای پیش میرود؟ چرا باید روزنامهنگاران را به دو گروه پلهای و آسانسوری تقسیم کنیم؟ دلیل سیر نزولی خرید مطبوعات از سبد مصرف خانوار و کاهش مخاطب چیست؟ به چه میزان روزنامه خوانها را به سوی روزنامه بینی سوق دادهایم؟ چرا در مشتری سازی و خواننده آفرینی ناتوان شدهایم؟ چرا خوانندگان دیروز مطبوعات؛ امروز اموزش و اطلاع را از جایی میگیرند و اوقات فراغت خود را در جای دیگر پر میکنند؟ راهکار برای ریزش خواننده و رویش مشکلهای نو پدید و هزینههای تولید و توزیع چیست؟ چرا دره بین نسلی در مطبوعات عمیقتر از حد بخشهای دولتی و عمومی به عرصه مطبوعات است؟ آیا در هم تنیدگی مطبوعات با سیاست به صلاح است؟ آیا رشد کمی همپای رشد کیفی بوده؟ آیا یکپارچگی نگرش به رسانههای نوشتاری و دیداری و شنیداری رواست؟ آیا ارتباط رایانهای با حوزه خبری کفایت میکند؟ چرا روزنامهنگاری نشسته سبب فزونی افراد جنت مکان و خلد آشیان در مطبوعات شده؟ که البته همه میدانیم روزنامهنگاران قصور ندارند برنامهها را دور میریزند باید برنامه ریز باشند. مطبوعات تابع نظام توزیع است و توزیع سرنوشت تولید را رقم میزند؟ شاهد مثال انتشار روزنامههای جمعه که فروشندگان در دهههای گوناگون این طرح را به شکست کشاندهاند. همه ما میدانیم عدهای در جست و جوی آرمان و ایدهآل و گروهی در پی بهبود وضع حال هستند. بیاییم دست کم به سخن کسانی که به دنبال بهبود وضع حال هستند توجه کنیم. در بسیاری از موضوعهای مرتبط با مطبوعات نیازمند بازنگری و اصلاح هستیم: بازنگری چرخه صدور مجوز و توزیع یارانه و آگهی، اصلاح قوانین و ارائه ضمانتهای هرچه بیشتر برای سرمایهگذاری مطبوعاتی، بازگشایی و شکلگیری نهادهای صنفی، سوق دهی حمایتها به سوی زیرساختها به جای کمک به افراد بازنگری حق و تغییر مسؤولیتهای ناشی از نوشته از جمع به فرد، توسعه نظارتهای درون صنفی به جای اعمال سلیقههای برون صنفی، پیگیری امور روزنامهنگاران گرفتار، اصلاح پیکره ناموزون با راهبرد کلی و متوازن به صورت گام به گام و آرام چرا که هر گاه در پی جهش بودهایم دست و پای مطبوعات شکسته است، بدانیم که قیاس با شاخصهای جهانی لازم است اما کافی نیست. بنابراین یکبار هم شده بیاییم خودمان را با خودمان در دروههای گوناگون مقایسه کنیم در کنار این که به فناوری روزآمد، استقلال فکری و امنیت شغلی، اصول اخلاقی و حرفهای بهینه سازی چاپ، تولید کاغذ، سامانه توزیع، آموزش کاربردی و دانش افزایی عمومی، ترمیم نظام مالی واداری روزنامهها و مجلهها، تشکلها و توسعههای کاذب، بداخلاقی مطبوعاتی، رواج روزنامهنگاری نشسته و انحصار تولید خبر میاندیشیم به ساماندهی حفظ و اشاعه میراث مطبوعات ایران هم توجه کنیم؛ اگر در این زمینه دست به کار نشویم و موزه و مرکز اطلاعرسانی مجازی مطبوعات ایران را برپا نکنیم به زودی خبر برپایی این مرکز را به وسیله کتابخانههای خارجی خواهیم شنید. در این زمینه «یک سینه سخن دارم» اما مجال نیست.