این حادثه یک سال پیش رخ داد. در آن زمان جوان 27سالهای بهدلیل سرماخوردگی و تنگی نفس به بیمارستانی در مشهد انتقال یافت اما حادثهای رخ داد که بهقیمت جان او تمام شد.مرتضی پرواززاده، برادر قربانی حادثه، درباره ماجرایی که برای برادرش رخ داده بود به همشهری گفت: برادرم مصطفی، نوروز 89 به سفر رفته بود که دچار سانحه رانندگی شد. در این تصادف کمربند ایمنی دور گردن برادرم گیر کرد و حنجرهاش آسیب دید.
اما با چندروز استراحت و تحت درمانبودن، بهبود یافت و مشکلی نداشت تا اینکه سه روز پیش از مرگش، یعنی هفتم تیرماه سال گذشته دچار سرماخوردگی شد. او همراه همسرش به بیمارستان رفت و پس از تزریق آمپول بتامتازون به خانه برگشت اما بعد از آن دچار تنگی نفس شد و به سختی میتوانست نفس بکشد. بامداد 10تیرماه، مصطفی بهحدی دچار تنگی نفس شد که شبانه از صاحبخانهاش خواست تا او را به بیمارستان ببرد.
همان شب همسرش با من تماس گرفت و ماجرا را شرح داد. او بهخاطر دختر 10ماههاش ناچار شده بود در خانه بماند. چون بهشدت نگران مصطفی بود، به خانهشان رفتم و همراه همسر برادرم راهی بیمارستان شدیم. وقتی به آنجا رسیدم مصطفی را به بخش گوش، حلق و بینی منتقل کرده بودند. از صاحبخانهاش که او را به بیمارستان رسانده بود شنیدم که پزشک اورژانس بعد از معاینه مصطفی اعلام کرده که او باید بستری شود، چون دچار آبسه شدید حنجره شده است و باید تحت عمل جراحی قرار میگرفت تا عفونتها خارج شوند.
وی ادامه داد: برادرم را به بخش منتقل کرده بودند و من هم راهی آنجا شدم. در آنجا شخصی را دیدم که حدس میزدم انترن یا رزیدنت است اما بعد متوجه شدم او کارگر بخش بوده است. وی به ما گفت بعد از اینکه سرم مصطفی تمام شد میتوانیم او را به خانه ببریم. همان لحظه مصطفی مرا صدا زد و گفت که اکسیژن تمامشده و نمیتواند بدون آن نفس بکشد. من همان کارگر را صدا زدم و از او خواستم تا کپسول اکسیژن را پر کند اما او گفت که باید با هوای آزاد نفس بکشد. او اصرار داشت که رزیدنت بیمار ما را معاینه کرده و گفته مشکل خاصی ندارد اما برادرم هر لحظه حالش بدتر میشد تا اینکه متوجه شدم دستوپا میزند.
مصطفی بهسختی نفس میکشید و من واقعا ترسیده بودم. برادرم جلوی چشمان من سیاه و کبود شده بود و من نمیتوانستم کاری انجام دهم. فقط فریاد میزدم و پرستار را صدا میزدم تا اینکه یکی از پرستاران آمد. برادرم همان لحظه از حال رفت. همزمان با این اتفاق پرستار از من خواست که انترن و دکتر را خبر کنم.
من فقط فریاد میزدم تا هرچه زودتر دکتر و انترن سر و کلهشان پیدا شود. تا اینکه انترن سر رسید و دکتر هم از طبقه دیگر خودش را به آنجا رساند. بهسرعت بالون را به دهانش وصل کردند اما لولهای که اکسیژن را از داخل بالن به ششها انتقال میداد نبود. چند دقیقه با هم بحث کردند که چرا امکانات نیست و این لوله چطور گم شده است؟ بعد از دستانشان بهعنوان لوله استفاده کردند تا به برادرم اکسیژن برسانند اما دیگر فایدهای نداشت و برادرم فوت کرده بود.
بعد از اینکه متوجه شدند برادرم فوت کرده از ما خواستند که یک برگه رضایتنامه امضا کنیم اما من این کار را انجام ندادم؛ بعد هم در نخستین فرصت به دادگستری مشهد رفتم و به طرح شکایت از کادر پزشکی بخش پرداختم. قاضی هم دستور داد که پزشکی قانونی علت اصلی مرگ برادرم را مشخص کند.
کمیسیون پزشکی قانونی بعد از دوماه اعلام کرد که برادرم بهعلت انسداد شدید نواحی اطراف حنجره جان باخته اما تاکنون حکمی درباره مقصران مرگ برادرم صادر نشده و پرونده همچنان در جریان است. من حتی به سازمان بازرسی استان خراسان هم رفتم اما آنجا به من گفتند که کادر بخش گوش، حلق و بینی بیمارستان 45روز تعلیق شدهاند و این تنها مجازات آنها بوده است. من این پرونده را تا آخر پیگیری میکنم چون برادرم در اثر یک سهلانگاری جانش را ازدستداد و امیدوارم هر چه زودتر مقصران حادثه اعلام شوند. براساس این گزارش، رسیدگی به پرونده مرگ جوان 27ساله ادامه دارد و هنوز رأی نهایی درخصوص آن صادر نشده است.