دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۵ - ۰۷:۰۷
۰ نفر

امیررضا نوری‌زاده: فیلم تازه اسنایدر تصویری غیر واقعی از ایرانیان ارائه داده است.

در شرایطی که کشورهای غربی تلاش می‌کنند تا برنامه هسته‌ای ایران را تهدیدی برای امنیت و صلح جهانی معرفی کنند و تنها هدف دانشمندان ایرانی را ساخت سلاح هسته‌ای برای تهدید همسایگان و کشورهای منطقه می‌دانند، ماشین تبلیغاتی آمریکا در هالیوود جبهه جدیدی را علیه تاریخ و فرهنگ ایران گشوده که تاکیدی بر جهت‌گیری‌های سیاسی اخیر کاخ سفید است.

از این هفته فیلمی به نام 300 در سینماهای آمریکا به نمایش درآمده که در ظاهر در چارچوب روند اقتباس از کتاب‌های کمیک پرفروش جهان، فیلمی پاپ کورنی و مملو از جلوه‌های ویژه است، اما در واقع بخشی از سیاست تبلیغاتی کلان دولت بوش برای نمایش چهره‌ای خصمانه و ستیزه‌جویانه از ایرانیان به حساب می‌آید.

 فیلم 300 ساخته زک اسنایدر است که براساس سری کتاب‌های کمیک فرانک میلر کمیک‌نویس شناخته شده آمریکایی ساخته شده است. این اولین اقتباس سینمایی از آثار میلر نیست و پیش از این سری فیلم‌های روبوکاپ در دهه 1980 و فیلم شهرگناه (از رابرت رودریگز) مشهورترین اقتباس‌ها محسوب می‌شوند.

در فیلم شهر گناه رودریگز کاملاً به کتاب میلر وفادار بود و حتی از او خواست تا در سر صحنه حضور پیدا کند و شخصاً بر فیلمبرداری نظارت کند. این تلاش روایی نیز برای انتقال هر چه بهتر هنر میلر در خلق دنیای پرحادثه شهر گناه بود اما اسنایدر وفاداری به کتاب میلر را بهترین بهانه برای فرار از تمامی واقعیت‌های تاریخی و حتی منطقی و ارائه تصویری کاملاً جانبدارانه دانسته است.

 آغاز ناگهانی این پروژه در سال گذشته شکل گرفت و پس از نگارش عجولانه فیلمنامه، ابتدا دو ماه زمان برای مرحله پیش تولید فیلم و مهیا کردن لباس‌ها و سلاح‌های سیاهی لشکرها و بازیگران فیلم در نظر گرفته شد ولی این مدت زمان عملاً به 45 روز تقلیل پیدا کرد و به منظور جلوگیری از اتلاف وقت از  سکانس‌های سربازان فیلم‌های الکساندرو تروآ برای این فیلم استفاده شد!

و فیلمبرداری نیز فقط 60 روز به طول انجامید! فیلم در ابتدا برای اکران در زمان نامعلومی در تابستان 2007 در نظر گرفته شده بود ولی بنابه دلایلی که اکنون کاملاً مشخص شده، اکران آن به مارس موکول شد تا بتواند در مهیا کردن اذهان عمومی جهان برای پذیرش چهره‌ای خصمانه از ایران و ایرانیان مورد استفاده قرار گیرد .

قضاوت ناجوانمردانه میلر
اندکی دقت در محتوای کتاب میلر و بررسی گفته‌های او نشان می‌دهد که اعتبار هنری‌میلر در این مورد نمی‌تواند سنگر مطمئن برای اسنایدر تلقی شود تا او برای توجیه احمقانه بودن فیلمش در پس آن پنهان شود.

فرید مرتضوی انیماتور در مورد پوشش بدوی سربازان ایرانی کتاب میلر می‌گوید:«اگر سربازان ایرانی به لحاظ ظاهری افراد قدرتمندی بودند قبول شکست بربرمآبانه آنها در برابر یک سپاه 300 نفری بسیار سخت بود ولی میلر آگاهانه آنها را با ظاهری بدوی در کتابش به تصویر کشیده تا دچار این مشکل ذهنی نشویم.»

خود میلر نیز در گفت‌وگویی به مناسبت نمایش این فیلم در جشنواره بین‌المللی فیلم برلین به نوعی این نقطه نظر را تأیید می‌کند و می‌گوید: من در 6 سالگی فیلم 300 اسپارتی را دیدم و از پدرم پرسیدم که چرا انسان‌های خوب می‌میرند ولی‌ پدر جواب قانع کننده‌ای به من نداد و من با خودم عهد کردم که روزی این داستان را از نگاه شخصی‌ام همان‌طور که دوست دارم، روایت کنم.

 من می‌دانستم که سبعیت و بربریت اسپارتی‌ها در تاریخ مشهور است چرا که شما در عرف بین‌المللی هرگز فرستادگان پادشاه دیگری را به قتل نمی‌رسانید و اجساد آنها را در چاه نمی‌اندازید مگر این که از دیپلماسی و سیاست چیزی سر در نیاورید و به هیچ‌کدام از قواعد جاری پایبند نباشید. ولی چون اسپارتی‌ها قهرمان کتاب من بودند، تا حد امکان سعی کردم آنها را انسان‌های موجه و قابل قبول نشان دهم!!

ذکاوت حرفه‌ای میلر در خلق قهرمانان پوشالی، منجر به این شده که ایرانیان در کتاب‌های او  یک قوم بی‌فرهنگ باشند که حتی فاقد لباس‌های متحدالشکل هستند و عمده آنها تنها با یک تکه پارچه و یک نیزه  برابر لشکر یک میلیون نفری!! خشایارشاه حاضر شده‌اند.

چهره خشایار شاه نیز در این کتاب از نکات قابل توجه است و میلر به عمد کوچکترین توجهی به اسناد مصور در تخت‌جمشید و سایر مکان‌های باستانی ایران نداشته و خشایار شاه ایرانی را تا حد رئیس یک قبیله آفریقایی با پوستی سیاه و حلقه‌هایی طلایی در گوش و بینی خوار و ذلیل کرده است که علیرغم در اختیار داشتن سپاه یک میلیون نفری (به زعم میلر) لئونیداس  را به چادر شخصی‌اش دعوت می‌کند و سعی می‌کند او را با پول تطمیع کند چرا که از مبارزه با لشکر سیصد نفری او واهمه دارد!

اما هر چقدر سربازان ما در سپاه ایران بدوی و شبیه مردان عصر حجر هستند، سربازان گارد جاویدان خشایار شاه به عکس مجهز هستند. این نکته نیز گوشه‌ای دیگر از آگاهی کامل میلر به حقایق تاریخی و کتمان حرفه‌ای واقعیات تاریخی را نشان می‌دهد.

 طبق تصاویر موجود در بناهای باستانی ایران، سربازان گارد جاویدان به دلیل توانایی فوق‌العاده فیزیکی و آموزش‌های دشوار نظامی چندان احتیاجی به زره و کلاهخود و سایر ادوات رزم نداشته‌اند اما در کتاب میلر این سربازان تا دندان مسلح و مجهز به کلاهخود و زره‌های سنگی هستند و در مقابل این سربازان اسپارتی هستند که با حداقل ادوات رزمی آنها را شکست می‌دهند.

 این سربازان ویژه لشکر ایران با کتاب‌هایی که برای معرفی آنان به منظور پیام‌آوران مرگ بر روی صورت‌شان طراحی شد، بیشتر برای علاقه‌مندان یادآور قاتل فیلم جیغ و یا شخصیت‌های فستیوال‌  سالانه در چین هستند!!

جورج بوش کدام است
بدیهی است در صورت الگو قرار دادن چنین کتابی، فیلم اسنایدر چیزی فراتر از یک سری تصاویر مبهم و بی‌سروته نخواهد بود که قطعاً انتقاد افراد مطلع را در پی داشته است. ویکتور دیویس هانسون تاریخ نگار یونانی که در اکران ویژه این فیلم از پوشش سربازان ایرانی و اسپارتی شگفت‌زده شده بود، از اسنایدر دلیل این قضیه را سؤال کرد ولی اسنایدر به راحتی در پاسخ او گفت: تماشاگران به قدری تحت تأثیر فضای فیلم قرار می‌گیرند که به پوشش و ظاهر قهرمانان فیلم اهمیتی نمی‌دهند و البته پوشش آنها کاملاً مطابق کتاب میلر بوده است!

در کنار رسانه‌های آمریکایی، رویکرد منتقدان و تحلیلگران اروپایی نسبت به این فیلم قابل توجه است. چند هفته قبل در جریان اکران فیلم در جشنواره فیلم برلین، زک اسنایدر با یک سؤال غیرقابل پیش‌بینی روبه‌رو شد: آیا جرج بوش لئونیداس است یا خشاریارشاه؟

این مهم‌ترین سؤال کنفرانس مطبوعاتی این فیلم پس از  اکران بود، اکرانی که نیمی از حاضران سالن سینما به نشانه اعتراض به داستان غیرقابل قبول   آن، سالن نمایش فیلم را ترک کردند. نیمی دیگر نیز آن را دفاع نمادین اسپارتی‌ها از تمدن غربی در برابر بربریت ایرانی و تبلیغی برای موضع اخیر آمریکا در قبال ایران دانستند.

اما این سؤال مهم دو پاسخ داشت عده‌ای معتقد بودند که بوش خشایارشاه است چرا که قصد دارد کاری را که پدرش ناتمام گذاشته بود کامل کند و لشکری عظیم را راهی کشور کوچکی کرده که توسط عده‌ای ستیزه‌جوی پارتیزان مراقبت می‌شود. برخی دیگر نیز تأکید داشتند که بوش لئونیداسی است که قصد دارد به هر قیمت از آزادی دفاع کند حتی اگر ناچار به حمله به ایران باشد.

ولی اسنایدر سعی می‌کرد تا در پاسخ به این سؤال، پاسخی محکمه پسند را ارائه کند و ادعا می‌کرد در زمان ساخت این فیلم هرگز در اندیشه طرفداری از سیاست‌های جاری کاخ سفید نبوده و بوش را نمی‌تواند در جایگاه هیچ‌کدام از این دو شخصیت تاریخی ببیند.

اما اسنایدر هر چقدر در پاسخ دادن به این سؤال زیرکی به خرج داد، نتوانست پاسخی در خور سؤال بعدی داشته باشد؛ جالب نیست که فیلم شما به این سرعت و در این برهه زمانی آماده اکران شد؟ تنها توجیه این اتفاق حمایت مالی دولت آمریکاست!

کد خبر 17616

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز