در این مورد از زاویه دیدهای گوناگون، فیلمهای مختلفی ساخته شده، از جمله «نان و گلهای رز» ساخته کنکوچ. اما در سالهای اخیر، دولت آمریکا تمهید تازهای برای جلوگیری از ورود بیرویه مهاجران مکزیکی به کشورش اندیشید که با کمک دولت مکزیک در برخی از شهرهای مرزی کارخانههایی تاسیس کرده تا مهاجران مشتاق کار در آمریکا را با همان شرایط جذب نماید و از طرف دیگر سرمایههای آمریکایی را با نیروی کار ارزان مکزیکیها چند برابر کند.
یکی از این شهرها که در فیلم «شهر مرزی» محل وقوع داستان است، «خوارز» نام دارد که در کنار کارخانههای آن و اشتغال مکزیکیها، جنایتهای بیشماری هم رخ میدهد و قربانیان اغلب این جنایات، دختران و زنان جوان هستند.
دولت مکزیک از ترس به خطر افتادن روابطش با آمریکا و تعطیل شدن کارخانهها، از درج اخبار این جنایات جلوگیری مینماید اما خبرنگاری به نام لارن فردریکس (جنیفر لوپز) که مکزیکیالاصل است و پدرش را در حادثهای مانند همین قتلهای مشکوک از دست داده است، از سوی یک نشریه شیکاگویی وارد ماجرا شده و به دنبال سرنخ قتلها، به رؤسای کارخانهها و حتی سناتوری آمریکایی که از سهامداران این کارخانههاست، میرسد.
در این ماجرا دوست قدیمیاش «دیاز» (آنتونیو باندراس) که یک مؤسسه انتشاراتی را در مکزیک اداره میکند، به کمکش میشتابد و همین باعث قتلش نیز میگردد. لارن بالاخره متوجه میشود به دلیل دست داشتن سناتور آمریکایی در این ماجراها، نمیتواند بالاتر از این برود و حتی شغلش در نشریه شیکاگویی معلق میگردد.
شاید بتوان جملهای که یکی از رؤسای کارخانه تلویزیونسازی شهر «خوارز» به وی میگوید را کلید این ماجرا دانست که: «در هر دو کشور مکزیک و آمریکا، پول و سرمایه، سیاستمداران را تعیین میکند...» و به این ترتیب نقش با اهمیت مجموعه کارخانههایش را در جهتگیریهای سیاسی آمریکا و مکزیک بیان مینماید و اینکه لارن با توسل به دولت آمریکا، هیچ کاری از پیش نخواهد برد.