این در حالی بود که چرچیل به عنوان نخست وزیر پیروز جنگ و کسی که بریتانیا را در یک جنگ فرسایشی سخت رهبری کرده بود و از یک موقعیت هزیمت قطعی به پیروزی نمایان در نبرد با نیروی نظامی قدرتمند هیتلر رسانده بود در اوج محبوبیت قرار داشت.
هر چند چرچیل اکنون در بر ابر این سؤال تاریخی قرار دارد که آیا جنگ با آلمان نازی گریزناپذیر بود؟ جنگی که بیش از دو میلیون قربانی گرفت؟! با این وجود، رهبری چرچیل در گذر بریتانیا از دو راهی تاریک جنگ جهانی دوم مورد توافق تمامی جناحهای سیاسی بریتانیا بود.
فراست کم نظیر، دیپلماسی چابک جنگی، طراحی ائتلافهای بین المللی در جنگ جهانی دوم وی را به یک اسطورهی دستنیافتنی در جهان سیاست تبدیل کرده بود. در کنار این، در سیاست داخلی بیان سحرآمیز وی که به روانی کلمات را به استخدام میگرفت و تا عمق جان مردمان نفوذ میکرد، از وی یک رهبر فرهمند ملی برساخته بود. گواه بر این آنکه در یک نظر سنجی که درماه مه ۱۹۴۵ در بریتانیا انجام شد میزان محبوبیت چرچیل را به عنوان رهبر نجات بخش بریتانیا ۸۳% ثبت کرد. طرفه آنکه این میزان هیچگاه به زیر ۷۸% سقوط نکرد. با این پشتوانه، باور عمومی سیاستمداران و فعالان سیاسی این بود که چرچیل بی چون و چرا پیروز انتخابات است و آرا را به سادگی جاروب خواهد کرد. همچنانکه لوید جورج[۱]رهبر پیروز جنگ جهانی اول پیروز انتخابات پارلمانی ۱۹۱۸ این موفقیت را به دست آورد.
سؤال اساسی این است که چگونه شد رهبری با این سطح از محبوبیت و این اندازه از هوشمندی سیاسی در انتخابات بلافصلی که پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ صورت گرفت از معاون خود که با تمام معیارهای سیاسی فردی متوسط ارزیابی میشد و از حزب رقیب کم توان بود شکست خورد؟
شکست چرچیل از آتلی یکی از نمونههای تاریخی است که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است و هنوز هم ارزش واکاوی فراوان دارد. در این یادداشت ابتدا گزارشی روایتگونه از فرایند تصمیم چرچیل به انتخاب زودرس و اعلام پایان دولت ائتلافی دوران جنگ خواهیم داشت. سپس شعارهای اصلی هریک از دو حزب محافظه کار و کارگر [احزاب سیاسی و پارلمان بریتانیا] مرور خواهد شد. پس از این، به ارزیابی انتخابات خواهیم پرداخت.
رویکردهای اساسی در این یادداشت بر سه پایه استوار است. یکی آنکه محور اصلی تبلیغی محافظهکاران، چرچیل و افتخارات رهبری او در دوران جنگ بود. تاکید بیش از حد بر شخصیت فرهمند چرچیل از یک سوی موجب آن میشد که تمام خوب و بد رفتار آن شخص به حساب حزب گذاشته شود و از سوی دیگر مایهی تحقیر دیگران میگشت و این به نوبه خود موجب عکسالعمل شدید در مردم و گرایش آنان به مخالف چرچیل میشد. دیگر آنکه، آنچه در دستور کار چرچیل بود ایجاد نظم نوین جهانی، ساماندهی مجدد اروپا و مشخص نمودن جایگاه بریتانیا در آن و پایه گذاری سیاستهای امنیتی پایدار برای بریتانیا بود. در واقع چرچیل همچنان گفتمان جنگ را پی میگرفت. این روحیه در جایجای گفتههای وی مشهود بود.
پر واضح است که علیرغم اهمیت عناوین فوقالذکر، به نظر میرسید که مردم در جستجوی صلح بودند و این مسائل دغدغه ی فوری آنان نبود. مردم جنگ زده مسئله معیشت و رفاه داشتند که چرچیل اساسا به آنها نمیپرداخت. سوم آنکه در پایان جنگهای طولانی و فرسایشی جنگ جهانی دوم، سربازان و نیروهای جنگی به ویژه نیروهای غیر کادر که در جریان جنگ تحت عناوین مختلف سازماندهی شده بودند و نقش مؤثری در تامین پیاده نظام بریتانیا ایفا کرده بودند، بلافاصله پس از جنگ تبدیل به اصلیترین چالش سیستم سیاسی اقتصادی بریتانیا شدند. پاسخگویی به جایگاه سیاسی و اجتماعی درخواستی نیروهای شرکت کننده در جنگ و درک مسایل مرتبط با منزلت اجتماعی آنان، و همچنین مسائل معیشتی، اقتصادی و رفاهی آنان مواردی بود که بهخوبی در برنامه حزب کارگر در چارچوب شکلدهی دولت رفاه انعکاس یافته بود و حزب محافظه کار اساسا آنها را مورد غفلت قرارداده بود.
- از تشکیل دولت ائتلافی در ۱۹۴۱ تا برگزاری انتخابات در ۱۹۴۵
زمانی که آرامش موقت جبهههای جنگ در بهار ۱۹۴۰ به پایان رسید و جنگ وارد مرحلهی عملیاتی شد و نیروهای بریتانیا در کشورهای اسکاندیناوی؛ و مشخصا در نروژ از نیروهای نازی شکست خوردند. چمبرلین[۲] رهبر حزب محافظه کار و نخستوزیر وقت انگلستان در ماه می ۱۹۴۰ از سمت خود استعفا نمود و چرچیل به نخست وزیری انتخاب شد. چمبرلین در اکتبر همان سال از رهبری حزب نیز استعفا کرد و حزب با توجه به عدم تعهد چرچیل به چارچوبهای حزب محافظه کار و رفت و برگشتهای پیشین وی بین حزب لیبرال و حزب محافظه کار با اکراه وی را به رهبری انتخاب کرد. چرچیل پس از انتخاب به سمت نخست وزیری علیرغم داشتن اکثریت پارلمان از سران احزاب لیبرال و کارگر به ترتیب سینکلر[۳]و کلمنت آتلی[۴] برای تشکیل یک دولت ائتلافی دعوت به عمل آورد. منظور وی از این اقدام پرهیز از اختلافات داخلی و حفظ یکپارچگی در برابر تهدیدات خارجی بود. حزب کارگر که دعوت پیشین چمبرلین را در سال ۱۹۳۹ در آغاز جنگ جهانی دوم نپذیرفته بود، این بار از این دعوت استقبال به عمل آورد و آتلی رهبر حزب سمت معاونت نحست وزیر را برعهده گرفت. دولت ائتلافی نهایتا در روز ۸ ماه می ۱۹۴۱ از پارلمان رای اعتماد گرفت. در این جریان تنها ۳ تن با این ائتلاف مخالفت کردند. در طول دوران جنگ، چرچیل تمام مسئولیتهای جنگ، اداره کابینهی جنگی و تصمیمگیریهای مربوط به جنگ را برعهده داشت و آتلی بیشتر به رتق و فتق امور داخلی و حضور در پارلمان و پاسخگویی به نمایندگان اشتغال داشت. دولت ائتلافی روزهای سختی را در سالهای ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ سپری کرد. شکستهای پیدرپی نیروهای بریتانیا از آلمان نازی حتی پس از شکلگیری جبهه نیروهای متحد موجب تضعیف روحیهی جدی مردم گشته بود. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه نیروهای شوروی توانستند المان نازی را در جبهههای شرقی متوقف کنند و جبهی نیروهای متحد روحیه پیدا کردند. از این به بعد به تدریج موقعیت چرچیل هم در درون حزب و هم در سطح ملی تثبیت شد. چرچیل میدانست که در چنین شرایطی بحث پیرامون مسائل داخلی اختلاف برانگیز است لذا از هرگونه در گیری جدی در سیاست داخلی بریتانیا احتراز میکرد.
در پایان ماه می ۱۹۴۵ و پس از تکمیل حلقههای شکست آلمان نازی، بسیاری از فعالان و وزرای حزب محافظهکار زمان را برای پایان دادن به دولت ائتلافی و تشکیل دولت حزبی مناسب میدانستند. آنها بر این باور بودند که با پایان یافتن جنگ، فضای عمومی سیاست داخلی به حالت طبیعی باز خواهد گشت و مسائل داخلی نسبت به مسائل بینالمللی تفوق خواهد یافت بنابراین، بازگشت به منطق دولتهای حزبی امرِ گزیرناپذیری است. مضافا آنکه آنان بر این باور بودند که با توجه به تبدیل یک شکست حتمی در جنگ با گشتاپو به یک پیروزی نمایان توسط حزب محافظهکار به رهبری چرچیل تمام زمینهها را برای یک پیروزی بزرگ داخلی نیز برای آنان فراهم آورده است. بنابراین، اکثریت حزب محافظهکار اصرار بر خاتمه دادن به دولت ائتلافی و برگزاری انتخابات زودرس داشتند. اما شخص چرچیل حس خوبی از برگزاری انتخابات در تابستان ۱۹۴۵ نداشت. او بر این باور بود که تا شکست قطعی ژاپن و تسلیم وی به نیروهای متحد مناسب است که دولت ائتلافی به فعالیت خود ادامه دهد. با توجه به اطلاعاتی که وی از برنامهی سلاحهای هستهای آمریکا داشت شکست ژاپن در نظر وی قطعی بود. لذا وی به آتلی پیشنهاد کرد که دولت ائتلافی تا اکتبر سال ۱۹۴۵ ادامه یابد. آتلی که از سفر آمریکا بازگشته بود ضمن موافقت کلی خود با این موضوع از چرچیل زمان خواست تا موضوع را با سایر تصمیمگیران حزب کارگر در میان بگذارد. ضمنا از وی خواست که همین مضمون را ضمن یک یادداشت به وی پیشنهاد کند تا او مطلب را در کنگره حزب کارگر که در بلکپول[۵] دو روز بعد برگزار میشد طرح نماید.
در این حزب دو رویکرد بود. عدهای بر این باور بودند که چنانچه انتخابات به تاخیر بیفتد زمان به نفع حزب کارگر خواهد بود و از محبوبیت چرچیل کاسته خواهد شد. عدهای دیگر تمایلی به تداوم دولت ائتلافی نداشتند و معتقد بودند که با پایان جنگ دلیل وجودی دولت ملی پایان یافته است و حزب کارگر خود را باید برای تشکیل یک دولت سوسیالیستی آماده نماید. وقتی آتلی موضوع را در کنگره حزب مطرح کرد موریسون[۶] که همواره نسبت به دولت ائتلافی نظر خوشی نداشت به سخت با آن مخالفت کرد. دو تن دیگر از رهبران حزب؛ بوین[۷] و دالتون[۸] که پیش از این با ائتلاف موافق بودند به صف مخالفان پیوستند. آتلی دریافت که فضای عمومی حزب تغییر یافته و پیشنهادِ تداوم ائتلاف با محافظهکاران زمینهای برای موافقت ندارد. نهایتا کنگره حزب کارگر در تاریخ ۲۱ ماه می ۱۹۴۵ به خروج این حزب از دولت ائتلافی رای داد. چرچیل این موضوع را بر نارو زدن و دغلکاری آتلی حمل کرد. اساسا درک آن دو از رهبری متفاوت بود. چرچیل بر این باور بود که رهبری باید نظریه خود را در حزب پیش ببرد و آتلی رهبری حزب را با نمایندگی آن برابر میدانست. بنابراین، اصراری بر به کرسی نشاندن نظر شخصی خود نداشت. بههرروی، چرچیل با توجه به اطمینانی که از موقعیت خویش در افکار عمومی داشت بلا فاصله پایان دولت ائتلافی را اعلام کرد و تاریخ ۵ جولای را برای انتخابات زودرس پارلمان تعیین کرد.
- محورهای تبلیغاتی احزاب محافظهکارو کارگر
محور اصلی تبلیغی حزب محافظهکار، رهبری فرهمند وینستون چرچیل بود. پوستر اصلی تبلیغی انان عبارت بود از تصویری از چهرهی مصمم چرچیل به همراه عبارتی که بر فراز آن نوشته بود "اجازه دهید او ماموریتش را به پایان برساند". در پایین پوستر نوشته بود "به ملی رای دهید" که ناظر بر موقعیت فراحزبی وی بود. در برابر این، حزب کارگر پوستری چاپ کرده بود. در یکی سه سرباز از نیروهای زمینی، دریایی و هوایی را به تصویر کشیده بود و بر فراز آن نوشته بود که "اجازه دهید آنان ماموریتشان را به پایان برسانند. برای آنان خانه و کار فراهم کنید". و در پایین آن نوشته بود که به "[حزب] کارگر رای دهید". همچنانکه ملاحظه میشود برای محافظه کاران چرچیل برابر با همه چیز بود. از این رو، تمام تلاششان این بود که تمام سرمایهگذاریهای پیشینی که بر روی چرچیل انجام دادهاند به یکباره نقد کنند.
چرچیل با تمام ذکاوتی که داشت مرد جنگ بود. مسائل داخلی برای او اموری فرومایه بودند لذا هیچگاه توجه او را جلب نمیکردند. افزون بر این، شرایط پس از جنگ و امنیت ناپایدار جهانی توجه فزونتر به حوزهی بینالملل را نیز ایجاب میکرد.
به هم خوردن تعادلهای پیش از جنگ، متلاشی قدرتهای نظامی شدن ماشینهای جنگی ملتهای اروپایی از جمله بریتانیا، بیوزنی اروپا، ظهور قدرت بلا منازع امریکا که در جنگ کمترین آسیب را دیده بود، افول قدرت استعماری انگلستان، قدرت رو به رشد روسیه سوسیالیستی و مسائلی از این دست تمام ذهن رهبران جهان را اشغال کرده بود. امنیت جهانی دستورِ کارِ اصلی رهبران سیاسی بود. به نظر میرسد، چرچیل زمانی که به این دست مسائل میاندیشیده، دست و پنجه نرم کردن با معاون کم وزنش در انتخابات پارلمانی برایش امری حقیر جلوه میکرده است. از سوی دیگر، منطق جنگ بر ذهن چرچیل حکومت داشت. این موضوع را میشد در تمام گفتگوهای سیاسی و نطقهای وی دید. تمام جهانیان از منظر وی یا دوستان وی بودند و یا اینکه در ردیف همپالکیهای گشتاپو قرار میگرفتند. در نهایت چرچیل مغلوب همین طرز تفکر شد.
در اینکه میدان بازی چرچیل سطح جهان بود تردیدی نیست. او به خوبی تحولات جهانی را درک میکرد و در این میدان نقش بازی میکرد. قدرت تحرک وی و بازی در گوشههای مختلف زمینِ سیاست بینالملل هنر کمنظیر وی بود. اتحاد یک اشرافیزاده لیبرال مغرور انگلیسی که به برتری قوم خویش در سطح جهان ایمان داشت و یا حد اقل بر آن اصرار میورزید با استالین سوسیالیست در آغاز دور از ذهن به نظر میرسید. لیکن چرچیل نه تنها این اتحاد را برقرار ساخت بلکه تا پایان جنگ آن را پاس داشت. و حتی پس از مرگ وی در سال ۱۹۵۳ از وی به عنوان یکی از رهبران دورهی جنگ به نیکی یاد کرد. به بازی آوردن آیزنهاور و طرحریزی اتحاد استراتژیک ایالات متحده امریکا با بریتانیا در سالهای پایانی جنگ که هنوز پس از حدود هفتاد سال ادامه دارد، یکی دیگر از اقدامات راهبردی تاریخی وی بود. هنوز که هنوز است بریتانیا در سطح جهان و به ویژه در اروپا متحد وفادار آمریکا است. طرفه آنکه این چرچیل بود که در سال ۱۹۴۶ اندیشه ی شکلگیری ایالات متحده اروپا را برای پرهیز از درگیری جنگهای ملل اروپا طرح کرد. البته وی در همان زمان با تصویری که از هویت شوالیه انگلیسی در ذهن داشت اعلام کرد در صورت شکلگیری چنین اتحادی بریتانیا نباید به آن بپیوندد. همهی این فرهمندیها مایهی جدایی بیشتر وی از همگنانش شده بود. فاصلهی ذهنی بین چرچیل و دوستان حزبیاش و همچنین بین وی و وزرای کابینهاش زیاد بود.
در این میان ذکر دو نمونه خالی از لطف نیست. در دورهی دولت ائتلافی بارها پیش میآمد که دولت کمیته و یا تعدادی از وزرا را مامور رسیدگی به مساله خاصی میکرد. این کمیتهها تشکیل میشدند و ماموریتشان را انجام میدادند و مطالب را جهت طرح در کابینه به چرچیل گزارش میکردند. چرچیل معمولا به خود زحمت نمیداد که حتی خلاصه گزارش تهیه شده توسط آنان را مطالعه کند. لذا هنگام طرح موضوع در کابینه بر اساس برداشت خویش اقدام به تصمیمگیری میکرد. این رفتار موضوع گلایه وزرای کابینه بود، لیکن کسی را یارای آن نبود تا موضوع را با چرچیل در میان بگذارد. یکبار آتلی تصمیم گرفت که به نحوی موضوع را طی یادداشتی به چرچیل متذکر شود. با چه سختی اقدام به تهیه و تایپ یادداشتی گلایهآمیز با بیش از ۲۰۰۰ کلمه در دفتر خویش کرد. به منظور اینکه این موضوع موجب نگرانی و بدگمانی چرچیل را فراهم نیاورد و به منظور آنکه حتی کارمندان دفتر شخصیاش نیز از محتوای چنین یادداشتی مطلع نشوند او تصمیم گرفت از یک ماشیننویس غیرحرفهای لیکن مطمئن استفاده کند. لذا متن را خارج از روال جاری و بدون استفاده از تشریفات معمول و در دفتر خویش و صرفا در یک نسخه تهیه کرد. از همین رو و به دلیل آنکه یادداشت توسط ماشیننویسهای حرفهای دفتر نخست وزیری تهیه نشدهبود پر از غلطهای تایپی بود. این یادداشت ناظر بر ذکر نمونههایی بود از بیتوجهیهای چرچیل به آرای همکاران و مواردی که موجب دلسردی آنان فراهم آورده بود. به هر روی آتلی شخصا این یادداشت را به چرچیل تسلیم کرد و از وی خواست که شخصا آن را مطالعه و با وی مذاکره کند. چرچیل به محض قرائت متن برآشفت و آنرا حمل بر یک دسیسهی سوسیالیستی کرد. ابتدا تصمیم به ارسال یک یادداشت تند و طعنهآمیز گرفت. لیکن پس از آنکه تمام متن نامه را پشت تلفن برای مشاور خود بیوربروک[۹] خواند به این نتیجه رسید که محتوای نامه تا حد زیادی درست بود. مشکل چرچیل این بود که تقریبا تمامی نزدیکان وی با آنچه آتلی نوشته بود موافق بودند هرچند یارای آنرا نداشتند که به وی متذکر شوند.
غرور و حس برتری جویی همزاد چرچیل بود. حتی پس از شکست ۱۹۴۵ که بر اساس سنت حزبی در انگلستان رهبر حزب شکست خورده از اینکه نتوانسته برای حزب خویش پیروزی بیافریند استعفا میکند، او به این سنت معمول عمل نکرد. لذا هیچ تغییری در رفتار خود نداد و همچنان به رهبری خود ادامه داد. حال آنکه تمایل شدیدی در عناصر فعال و مؤثر حزب وجود داشت که وی از رهبری حزب استعفا کند. این افراد سیاههی بلند وبالایی را شکل میدادند، از جمله میتوان از افرادی چون آنتونی ایدن[۱۰]، هرولد مک میلان[۱۱]، الس داگلاس هوم[۱۲]، ادوارد هیث[۱۳]، مارگرت تاچر[۱۴] نام برد. با این وجود کسی را یارای آن نبود که این موضوع را با چرچیل در میان بگذارد. دو تن از بزرگان و پیشکسوتان و وزرای حزب محافظهکار یعنی هری کروکشنک[۱۵] و جیمز استوارت[۱۶] دو سال پس از شکست درصدد برآمدند که به منظور حفظ حرمت چرچیل و امکان بازسازی حزب از وی بخواهند که داوطلبانه خویش را بازنشست کند. این دو ملاقاتی در منزل کروکشنک به دور از چشم اغیار با هم داشتند و قرار گذاشتند که با چرچیل ملاقات کنند و جیمز استوارت بحث را آغاز کنند. لیکن به محض آنکه او خواست لب تر کند، چرچیل مقصود آنان را دریافت و با تندی با آنان برخورد کرد و آنان نتواستند سخن خود را به پایان برسانند. بههرروی، فاصلهی بین چرچیل و همکارانش در درون حزب محافظهکار در دوران انتخابات اثر منفی خود را بجای گذاشت و آنان نتوانستند هیچگاه یک ستاد منسجم تبلغاتی را تدارک ببینند.
در آن زمان بر اساس تجربهای که مردم در زمان جنگ داشتند استفاده از رادیوهای ترانزیستوری رایجترین وسیلهی ارتباطی به حساب میآمد. لذا رهبران احزاب با استفاده از این وسیلهی ارتباطی پرشنونده پیامهای خود را به مردم میرساندند. بیبیسی نیز این فرصت را برای رهبران احزاب فراهم آوردهبود که بتوانند مطالب خود را با مردم درمیان بگذارند. در پخش آغازین مبازات انتخاباتی، در ۴ ژوئن، چرچیل بر اساس همان گفتمان جنگ و پرهیز دادن مردم از ترفندهای گشتاپو از معاون پیشین خود یعنی آتلی به عنوان گشتاپو یاد کرد و گفت: هیچ دولت سوسیالیستی توانایی راهبری زندگی مردم و صنعت کشور را ندارد. آنان به مردم آزادی نخواهند داد و تحمل شنیدن سخنان تند مخالفان را ندارند. اندیشه های سوسیالیستی به نوعی از گشتاپو نیاز دارد، که در ابتدای کار، بسیار انساندوست بنظر میرسد، لیکن هرحرکتی در نطفه خفه خواهد شد؛ به محض آنکه هر انتقادی سرداده شود متوقف خواهد گشت، تمام قدرت در رهبری حزب متمرکز خواهد شد... دوستان من، باید به شما بگویم که دولت سوسیالیستی نفرت انگیز است و با اندیشه ی بنیادین آزادی بریتانیایی در تضاد است... پارلمان آزاد با اندیشه ی سوسیالیسم در تنافر است. به نظر می رسید که چرچیل اسیر گفتمان جنگی بود. هرچند، مدرکی در دست نیست که اثبات کند که این رفتار وی سبب از دست دادن تعداد زیادی از آرای او بود اما، میتوان عنوان کرد که به هرروی، مخالف را در ردیف دشمن قراردادن برای وی گران تمام شد.
آتلی در پاسخ با استفاده از همان برنامه ی بی بی سی گفت: وقتی دیشب به نطق نخست وزیر گوش کردم و آن تصویر مضحکی که وی از سیاست های حزب کارگر ارائه کرد، در همان آغاز هدف وی را دریافتم. او خواست رای دهندگان بدانند که تفاوت بین وینستون چرچیل، آن رهبر بزرگ جنگ که ملت را یکپارچه ساخت و آقای وینستون چرچیل رهبر حزب محافظ هکار تا چه اندازه است. او نگران بود از اینکه آنانی که رهبری او را در دورهی جنگ پذیرفته بودند به پاس آن رهبری همچنان از او پیروی کنند. من از او سپاسگزارم که این چنین آشکارا مردم را از این توهم خارج ساخت. صدایی که ما دیشب شنیدیم به واقع صدای آقای چرچیل بود، لیکن اندیشه ی آن متعلق به لرد بیوربروک بود. آتلی فردی کم سخن بود. با این وجود آرامش وی در این گفتگوها، توجه عموم مردم را به وی جلب کرد. حتی هم حزبی های وی باورنداشتند که وی چنین استادانه و آرام بتواند از معرکه بیرون آید.
در جریان مبارزات انتخاباتی، در یک حرکت سیاستمدارانه، چرچیل از آتلی دعوت کرد تا در کنفرانس پستدام[۱۷]، او را همراهی کند. کنفرانسی که در جهت تبیین سیاست های جهانی بعد از سقوط آلمان، تشکیل شده بود ودقیقا با زمان مبارزات انتخابات پارلمانی بریتانیا همزمان شده بود. آتلی این دعوت را پذیرفت تا نشان دهد سیاست بریتانیا علیرغم تغییر احتمالی دولت پیوسته خواهد بود. اما دبیر کل حزب کارگر، هرولد لسکی[۱۸] در یک سخرانی اظهار داشت که حضور آتلی در پستدام حزب را مقید به تصمیم های اتخاذ شده در آن کنفرانس نمی کند. در همین حیص و بیص لسکی گاف دیگری نیز داد و از ضرورت هدایت امور سیاسی بریتانیا توسط کمیته مرکزی حزب کارگر در صورت پیروزی این حزب یاد کرد. ستاد انتخاباتی چرچیل که در پی پرونده سازی برای حزب کارگر بودند، از این اظهارات و شکاف بوجود آمده در حزب کارگر به وجد آمدند. آنان با چیره دستی در پی ایجاد اختلاف بین لسکی و آتلی برآمدند و تلاش کردند آنها را در برابر هم قرار دهند. ستاد انتخاباتی چرچیل همچنین عنوان کرد که حزب کارگر بوسیله یک هیئت بدخواه اداره می شود که بخود اجازه می دهد تا مسائل را آنطور که می خواهد به پارلمان دیکته کند. محافظه کاران همین را بهانه کردند و در باب مغایرت این اندیشه با ساختارحکومت در بریتانیا داد سخن دادند.
افزون برفوق، چرچیل نیز به استراتژی تهاجمی خود همچنان ادامه می داد. سیاست وی بی اعتبار ساختن آتلی و حزب کارگر هر دو بود. لیکن مردم نمی توانستند درکِ صحیحی از آنچه وی بیان می کرد بدست آورند. سیاست های تبلیغی حزب محافظه کار فقط موجب سردرگمی بیشتر مخاطبان می شد. آنها با خود می اندیشیدند که چگونه این حزب و رهبر آن که تا چندی پیش مؤتلفِ چرچیل بودند یکشبه تبدیل به چنین عناصر پلیدی شده اند. در برابر، اتلی هیچگاه اسیر منطق چرچیل نشد و دچار عصبانیت نگشت. او هم در درون حزب، لسکی را اداره کرد و هم در سطح عموم، تلاش می کرد بین چرچیلِ نخست وزیر و چرچیلِ رهبر حزب تمایز قائل شود. حزب کارگر تصمیم گرفت تا در حوزهی انتخابیه ی چرچیل با وی رقابت نکند. در این میان شعار این حزب بسیارجالب است. آنها در تجمع های عمومی شعار می دادند "درود بر چرچیل، رأی به کارگر[۱۹]". و بدینترتیب آتلی توانست هدایت افکار عمومی را به دست آورد و آرای آنها را از آنِ خود کند.
- جنگ و صلح در برنامهی تبلیغی چرچیل و آتلی
هر چند جنگ در اروپا به اتمام رسیده بود، لیکن سایه آن همچنان بر اندیشه و جان چرچیل سنگینی می کرد. تاکید او بر از سرگیری جنگ با ژاپن و اتمام جنگ نیمه تمام با آن کشور، این نکته را القا می کرد که او جز به جنگ به مساله دیگری علاقه ندارد. شهرت چرچیل به عنوان یک فرمانروای جنگی، زمینه ی پذیرش چنین تصویری از وی را فراهم می آورد. قسمت شرقی لندن، از این شایعه پر شده بود که چرچیل می خواهد جنگی را علیه شوروی آغاز کند.
بهنظر می رسید که چرچیل در رؤیای شکست ژاپن و طراحی نظم نوین جهانی با جایگاه ویژه ای برای بریتانیا بود. او در اندیشهی احیای قدرت استعماری بریتانیا در دوران ویکتوریا بود. سیاست چرچیل آن بود که فضای جنگی حاکم بر بریتانیا را همچنان حفظ کند و با ادبیات جنگی مردم را در صحنه ی سیاست به نفع خود حفظ کند. این مضمون در برنامه های تبلیغی و در پوسترهایی که حزب محافظه کار در آن زمان تهیه کرده بود قابل مشاهده است. در برنامه های تبلیغی آنان شعار اقتدار بخشی به چرچیل به منظور اتمام ماموریتش بسیار برجسته است. در پوستر دیگری که محافظه کاران در همین انتخابات تهیه کرده بودند درج شده بود که "آنان نگذاشتند ما شکست بخوریم، ما نگذاریم آنان شکست بخورند". ادبیات تبلیغی ستاد انتخاباتی چرچیل ادبیات جنگ بود. علیرغم آنکه چرچیل در سال ۱۹۴۲ سیر ویلیام بوریج[۲۰] را مامور کرده بود تا در باره ی بازسازی بریتانیای پس از جنگ مطالعه کند. و او نیز پس از مطالعه ی فراوان گزارشی را تهیه کرده بود که بعدها نه تنها در انگلستان که در بسیاری از کشورهای اروپایی مبنای تشکیل دولت های رفاه گردید. حزب محافظه کار از این برنامه در سیاست های تبلیغی خود هیچ بهره نبرد. او پنج مساله اصلی اجتماعی که عبارت بودند از فقر، بیکاری، جهل (بیسوادی)، بیماری، بدمسکنی را به عنوان محوریترین مشکلات اجتماعی شناسایی کرده بود و برای چاره جویی هرکدام راهحل هایی ارائه کرده بود که به تایید دولت چرچیل رسیده بود و هنوز هم به عنوان مایه های اولیه ی سیاستگذاری اجتماعی در جهان غرب جریان دارند.
جالب آنکه بوریج لیبرال بود و عضو حزب کارگر نبود. بنابراین، این اتهام که وی در پی سیاست های سوسیالیستی است در باره ی وی صادق نبود. فزونتر آنکه گزارش بوریج را می شد تفسیری از بسط اصلاحاتی دانست که چرچیل در بین سال های ۱۹۰۸ و ۱۹۱۱ مطرح کرده بود. هرچند این گزارش توجه کابینه ی چرچیل را در سال ۱۹۴۲ به خود جلب کرده بود و به عنوان یک گزارش رسمی انتشار یافته بود، لیکن در سال ۱۹۴۵ نه تنها به عنوان بخشی از برنامه ی حزب محافظه کار قرار نگرفت بلکه بسیاری از فعالان حزبی با آن به مخالفت برخواستند. گزارش بوریج به نخست وزیر این فرصت طلایی را می داد تا خود را به عنوان رهبر حزبی معرفی کند که به طور جدی علاقه مند به مسائل اجتماعی است و اصلاحات را دردوره ی جنگ بنیان گذاشته است. بجای آنکه چرچیل این گزارش را به انضمام یک برنامه ی راهبردی به عنوان سند بازسازی کشور اعلان کند، از بوریج به عنوان فردی خیالپرداز و پرگو یاد کرد. به نظر می رسد که چرچیل چنان درگیر هدایت جنگ بود که از هرچه که موجب تشویش ذهنش می شد، بیزار بود. فراتر انکه، او از روزگاری که طرفدار اصلاحات سیاسی و اجتماعی بود، فاصله گرفته بود. او هیچ تصویر روشنی از نحوه ی بازسازی اقتصاد جنگزده انگلستان ارائه نکرد وبالعکس اثبات کرد که وی همچنان رهبر باند قدیمیها[۲۱]
و آدمهای جنگ[۲۲] است. اصطلاحی که آن زمان در جامعه ی انگلستان رایج شده بود. در مقابل حزب کارگر تماما گزارش بوریج را به عنوان محور برنامههای اصلاحی و توسعه ای خود به مردم معرفی کرد. حزب کارگر در برابر مارش های نظامی که محافظه کاران در برنامه های تبلیغی خود می نواختند سیاست ضرورت بازگشت به صلح را طرح کرد و گفت و اینک برنده ی صلح باشید.
آنان شکل دهی دولتِ رفاه را در برابر دولتِ جنگ[۲۳] طرح کردند و سعی کردند آینده ای روشنتر را فرارویِ مردم قرار دهند. مردمی که از جنگ خسته شده بودند از این پیام استقبال کردند و به سمت این حزب گرایش پیدا کردند.
- نظامیان و انتخابات ۱۹۴۵
نه تنها نظامیان و مردم بریتانیا در جنگ جهانی دوم درگیر شده بودند که چرچیل تمام صنعت این کشور را نیز درگیرِ جنگ کرده بود.
بنابراین، آینده ی سربازان بازگشته از جنگ و هم چنین صنایع درگیر جنگ در دوران پس از جنگ سؤال بزرگی بود که در ذهن مردم و فعالان اقتصادی بریتانیا جریان داشت. به نظر میرسید که چرچیل چنانچه برای این دغدغه پاسخی نیز داشت، آنرا در فراسوی دریاها جستجو میکرد. پاسخ او در چارچوب حفظ قدرت بینالمللی بریتانیا قابل تفسیر بود. حال آنکه مردم و مدیران بنگاههای اقتصادی با مسائل روزمره دست و پنجه نرم میکردند و در پی تصویری از یک زندگی برتر در درون مرزها بودند. در مقابل حزب کارگر با شعار تامین رفاه سربازان به میان آمده بود. پوستر زیر جای تامل فراوان دارد.
به نظر میرسد جامعه شناسی پس از جنگ بسیار پیچیده باشد. در جنگهای طولانی که شمار زیادی از مردم اعم از نیروهای نظامی و نیروهای داوطلب درگیر آن میشوند، افزون بر مسائل اقتصادی، مسأله ی جایگاه اجتماعی نیروهای رزمنده موضوعی است که شایسته ی تعمق فراوان است. در کنار این، سهم شرکت کنندگان در جنگ از قدرت سیاسی از چالشی ترین مسائلی است که در برنامه ی بازسازی کشور باید به آن توجه شود. در این ارتباط، با توجه به اینکه جنگ از منظر چرچیل به اتمام نرسیده بود، به نظر طبیعی میرسد که وی اندیشه ی روشنی را در این باره به مردم ارائه نکند. به نظر میرسد یکی از عوامل شکست وی نیز همین بوده است. اما از دیگ سو، چون حزب کارگر جنگ را پایان یافته تلقی کرده بود، شعار محوری آن بازسازی ملی پس از جنگ بود. فراتر آنکه این حزب به این ظرافت جامعه شناختی مبنی بر ضرورتِ توجه ویژه به مسأله رزمندگان پی برده بود. با این وصف، موفقیت آنان در عمل همواره مورد تردید بوده است.
- نتیجهگیری
پس از برگزاری انتخابات در ۵ جولای، چرچیل و آتلی باز به پستدام برگشتند و تا شروع شمارش آرا در ۲۵ جولای به بریتانیا باز نگشتند. از صبح ۲۶ جولای، آهسته آهسته نتایج انتخابات مشخص میشد و در عصر آن روز مسلم شد که حزب کارگر با کسب اکثریت آرا برنده ی انتخابات بود. ۳۹۳ کرسی از کل کرسیها و اکثریت قاطع ۱۸۳ در مجلس عوام، نتیجه انتخابات بود. این نتیجه نشان داد که چرچیل حزب محافظه کار را به سمت یکی از بزرگترین شکستهای تاریخی سوق داده است. البته میتوان چنین نیز عنوان کرد که او تنها بخشی از مسئولیت شکست را برعهده داشته است زیرا که حزب نیز مستقل از وی دارای تصویرِ صحیحی از جامعه ی بریتانیا نبوده است. البته به گمان عده ای نتیجه انتخابات عمومی سال ۱۹۴۵، از مدتها قبل از این تاریخ قابل پیش بینی بوده است. در اولین ماههای شروع جنگ، نظر سنجیهای عمومی چنان نشان میدادند که حزب محافظه کار، پیشرو است. اما هنگامی که نظر سنجیها دوباره در ژوئن ۱۹۴۳ از سر گرفته شد، حزب کارگر از حزب محافظه کار در حدود ۱۰% جلو تر بود. در فوریه ۱۹۴۵، این برتری به ۱۸% افزایش یافت. اما نظرسنجیها در آن زمان تازگی داشتند و هنوز برای اثبات ارزششان به گذر زمان نیاز بود و کسی به آنها اعتماد نمیکرد. به همین دلیل باور عمومی بر این مبنا بود که چرچیل، قهرمان جنگ شکست ناپذیر است.
انتخابات نشان داد آن خصوصیاتی که از چرچیل یک رهبر توانمند در جنگ ساخته بود، برای سیاستهای داخلی در زمان صلح نا کارآمد بود. میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که سیاستمداران معمولا هنگامی در انتخابات شکست میخورند که نتوانند تصویر صحیحی از جامعه خود داشته باشند و وظایف و مسئولیتهایشان را به درستی تشخیص و انجام دهند. در مورد چرچیل ذکر این نکته حائز اهمیت است که هدایت جنگ، برجسته ترین علاقه ی وی و پیروزی نظامی مهمترین هدفش بود. به همین سبب، سایر عناوین به ویژه سیاستهای حزبی برای وی در درجه دوم اهمیت قرار میگرفتند. در نتیجه پس از پایان جنگ و زمانی که رقابتهای حزبی از سر گرفته شد، چرچیل خود را فردی یافت که جهت و هدف مشخصی در سیاست نداشت و وجودش در دنیای سیاست، اضافی قلمداد شد.
هنگامی که چرچیل رهبری حزب محافظه کار را پس از چمبرلین در اکتبر ۱۹۴۰ در دست گرفت، دلیل این کار، تعهد وی به حزب نبود. بلکه محکمتر ساختن نفوذش به عنوان یک رهبر جنگی بود. نگاه او به حزبش، همانند نگاه یک شوالیه در قرون وسطی به اسبش بود. مرکوبی که با آن بتواند به جنگ رود. این نگاه تک بعدی، البته میتوانست به عنوان یک امتیاز در زمان وضعیت فوق العاده در کشور، قلمداد شود. تردیدی نیست که در زمان جنگ، چرچیل منافع حزب محافظه کار را در نظر نمیگرفت. یکی از نمایندگان مجلس از حزب محافظه کار در این زمان چنین نوشت: "هیچگاه حزبی چنین بی رهبر، مثل حزب محافظه کار امروز نبوده است".
در جریان تبلیغات انتخاباتی، حزب کارگر و متحدانش در رسانهها جنگ تبلیغاتی گستردهای را در کشور به راه انداختند. آنها اعضای سابق حزب محافظه کار در دوره قبل از جنگ را متهم به دلجویی از هیتلر کردند و همچنین مسئولیت عدم کفایت تسلیح مجدد بریتانیا پس از جنگ جهانی اول را برعهده ی آنان گذاشتند. حزب کارگر دهه ۱۹۳۰ را دهه ی فقر و بیکاری بریتانیا نامگذاری کرد و در عین حال، دورنمای تاسیس یک نظام اجتماعی جدید را ارائه کرد که در آن اشتغال کامل، ایجاد مسکن، خدمات رایگان پزشکی و تامین اجتماعی تضمین میشد.
به نظر میرسد حزب کارگردر آن زمان شناخت دقیقی از وضعیت جامعه و خواستههای گروههای مختلف اجتماعی داشت. این حزب نبرد انتخاباتی را بر مبنای بیزاری از جنگ و بر پایه ی ارائه ی یک تصویر مثبت ملی بنا نهاد. اما در برابر چرچیل مارش جنگ مینواخت و از روش های تخریبی و زهر چشم گیرنده استفاده میکرد. او بر این باور بود که این نوع روشها موثرتر هستند. لذا همچنان از خود در افکار عمومی تصویر یک فرمانروای جنگی موفق را نقش میزد. با این وجود، چرچیل هیچگاه نتوانست در انتخابات حتی بیانگر آرای نظامیان باشد. به نظر میرسد که انان خسته تر از دیگران بودند و آنان بیشتر مشتاق بودند که از مخاطره ی وقوع یک جنگ دیگر در امان باشند. به نظر میرسد که تعادل جامعه ی جنگزده بریتانیا بسیار ناپایدار بود. از یک سوی رزمندگان در پی دریافت سهمی از قدرت بودند؛ اعم از قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی! مردم نیز در جستجوی آسودگی روانی از مخاطرات جنگ و پیآمدهای ویرانگرِ آن بودند. و از سوی دیگر، هیچ تصویر روشنی از جامعه ی ایمن بعدی در اذهان وجود نداشت. نیروهای اجتماعی به تعادل نرسیده بودند و هر لحظه ممکن بود که تعادلهای اجتماعی به سمت و سوی دیگری بغلطد، همچنانکه چنین نیز شد و حزب پیروز انتخابات در سال ۱۹۵۱ مجبور به برگزاری انتخابات پیش از موقع شد و قدرت را مجددا به چرچیل واگذار کرد.
چرچیل علیرغم شکست، روحیه خود را به سرعت پیدا کرد. او خود را به عنوان یک سیاستمدار جهانی به دنیا شناساند. سرسختانه رهبری حزب محافظه کار را بر خلاف سنت مرسوم کناره گیری رهبر حزب شکست خورده دوباره بر عهده گرفت و با اطمینان خاطر، به انتظار واکنشی نشست که از نظر وی، واکنشی اجتناب ناپذیر در مقابل تفکرات سوسیالیستی بود و نهایتا در انتخابات ۱۹۵۱ مجددا پیروز گشت.
* عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان، دانشگاه تهران
aakhoundi@ut.ac.ir
منابع و مآخذ:
Addison, P. (۲۰۱۱). Why Churchill Lost in ۱۹۴۵. Retrieved November ۱۴, ۲۰۱۱ from http://www.bbc.co.uk/history/worldwars/wwtwo/election_۰۱.shtml.
Ball, S. (۲۰۱۱). The Legacy of Coalition: Fear and Loathing in Conservative Politics, ۱۹۲۲-۱۹۳۱. Contemporary British History, ۲۵:۰۱, ۶۵-۸۲. Retrieved November ۱۶, ۲۰۱۱, from Taylor & Francis database.
Jackson, I. (۲۰۰۱). Rival Desirabilities: Britain, East-West Trade and the Cold War, ۱۹۴۸-۵۱. European History Quarterly, ۳۱(۲), ۲۶۵-۲۸۷. Retrieved November ۱۶, ۲۰۱۱, from Sage database.
Jefferys, K. (۱۹۹۸). Winston Churchill and the Wartime Coalition, ۱۹۴۰-۴۵. History Review, Dec ۱۹۹۸, ۴۴-۴۹. Retrieved November ۲۶, ۲۰۰۱, from History Today database.
Jenkins, Roy (۲۰۰۲). Churchill. Macmillan, London.
Pugh, M. (۲۰۱۱). Churchill's Strange Brew. History Today, ۶۱(۵), ۳۳-۳۶. Retrieved November ۱۴, ۲۰۱۱, from EBSCO database.
Raico, R. (۲۰۰۸). Rethinking Churchill. Retrieved November ۱۴, ۲۰۱۱, from http://mises.org/daily/۲۹۷۳.
Seldon, Anthony (۱۹۸۲). Churchill's Indian Summer. History Today, ۳۲ (۲), ۵-۱۰. Retrieved November ۱۲, ۲۰۱۱, from History Today database.
- Lloyd George
- Chamberlain
- Sinclair
- Clement Attlee
- Blackpool
- Morrison
- Bevin
- Dalton
- Beaverbrook
- Anthony Eden
- Harold Macmillan
- Alec Douglas-Home
- Edward Heath
- Margaret Thatcher
- Harry Crookshank
- James Stuart
- The Potsdam Conference
- Harold Laski
- Cheer Churchill, Vote Labour
- Sir William Beveridge
- Old gang
- People's War
- Welfare State against Warfare State
منبع: دنیای اقتصاد