در تهران قدیم چون خانهها و حیاطها بزرگ بودند، سفره افطار، به خصوص در فصل گرما در حیاط خانهها پهن میشد و ساعتی پیش از اذان مغرب، اهل خانه به آب و جاروی حیاط و آب دادن باغچه و گلدانها میپرداختند، فواره را باز میکردند، سماور روشن میکردند و متناسب با فصل، غذا و نوشیدنی تدارک میدیدند؛ مثلا در فصل تابستان انواع نوشیدنیهای خنک آن زمان مثل عرق بید مشک، خاکشیر، عرق بهار نارنج، تخم شربتی، سکنجبین، سرکه شیره و پالوده سیب یا پالوده طالبی درکاسههای بزرگ همدانی که با لعاب آبی زیبایی پوشانده شده بود، سر سفره گذاشته میشد. دور سفره، جاهایی که دیوار بود پشتی میگذاشتند و گاهی هم روفرشی یا پتو در کنار سفره میانداختند، بهخصوص جایی که بزرگترها مینشستند که در مجموع حس مهمانی و ضیافت بهوجود میآورد، ضمن اینکه آمادگی برای پذیرایی مهمان هم بود.
یکی دیگر از نشانههای زندگی شبانه رفت وآمد و دید و بازدیدها بود که مطلقا در ماه مبارک رمضان روزانه نبود چون امکان پذیرایی وجود نداشت ولی عموم شبها بعد از نماز مغرب و عشاء، در منزل یکی از فامیل و آشنایان این مهمانی برگزار میشد و با انواع شیرینیهای خانگی مثل نون پنجرهای که خیلی پخت آن در خانهها معمول بود و زولبیا و بامیه، به همراه میوه فصل پذیرایی صورت میگرفت. خانوادهها هم بزرگ بودند و امکان اعمال سلیقه و کدبانومنشی، مشارکت و همدلی نیز به همان نسبت بیشتر بود.
ماه رمضان که میشد زورخانهها تا سحر باز بودند و رفتوآمدوجود داشت وبه جز در ایام شب قدر ورزش، شعرخوانی و دمامی داشتند. درمیان جوانان ورزش گل کوچک خیلی رواج داشت. ساعتی بعد از افطار بچهها بهصورت خودجوش معبرها را یکطرفه میکردند و گل کوچک بازی میکردند. قهوهخانهها هم طرف افطار باز میشد و برنامههای خاصی اعم از پردهخوانی، شاهنامهخوانی، شعرخوانی یا ترنا بازی داشتند؛ البته بعضیها فالوده و یخ در بهشت و خرما هم به پذیراییهایشان اضافه میکردند و از دیزی خبری نبود. کبابیها هم بیشتر آش میفروختند و تقریبا فروش کباب تعطیل بود. حمامها هم که تا صبح باز بود از حالت شستوشوی صرف خارج میشد چون شبها فراغت بیشتری بود، مینشستند و مدتها صحبت میکردند؛ در مجموع، همین شرایط فضای کوچه و شهر را زنده میکرد.
در حوزه مراسم و آیینها نیز در گذشته در ماهمبارک رمضان توجه بیشتری به قرآن در محلهها میشد. رمضان بهطور خاص ماه قرآن و دعا بود. در خانههایی که ظرفیت و جای بیشتری داشتند جلسات مذهبی قرآنی محلی و صنفی بهمدت 30شب برگزار میشد و برای شبهای قدر خانههای بزرگتر را انتخاب میکردند. برنامه قطعی همه این جلسات، قرآنخوانی و تفسیر قرآن توسط روحانیون بود. برخی مساجد خیلی شلوغ بود و بزرگترها بچهها را میفرستادند تا در مسجد، بهخصوص برای نماز جماعت و شبهای قدر جا بگیرند و آنها هم با ذوق و شوق پیشقدم میشدند. پشت سر آنها هم خانوادهها بودند که کتاب دعا و قرآن و سجادهشان را زیر بغل زده و از کوچه و پسکوچهها به سمت مساجد و هیأتها میرفتند. آن وقتها در مساجد و هیأتها اینقدر قرآن نبود؛ بهخصوص در شبهای قدر که جمعیت بیشتر بود، هر کس قرآن و کتاب دعای خودش را به همراه میبرد. بهنظرم آن سالها مجالس محتواییتر بود و برنامه قرائت قرآن در عموم این محافل برگزار میشد.
برای خوردن سحری، همه دورسفره مینشستند حتی آنهایی که روزه نمیگرفتند. خانمها سحری را همان سحر میپختند؛ یعنی غذای قبلی را گرم نمیکردند. همهچیز در تناسب با زندگی شبانه تعریف میشد اما الان رسانههای جدید و سریالهای تلویزیونی که بسیاری از آنها هم سطحی هستند، مجالس جدید هم عموما آن حال و هوای سابق را ندارد. به هر حال شرایط عوض شده و اوضاع تغییر کرده است. الان رسانه جای مجالس قدیم را گرفته؛ البته ساختار زندگی و خانه و خانواده هم به این امر دامن میزند که مردم شبهای احیا بنشینند در خانه و پای رادیو و تلویزیون احیا بگیرند یا احکام و اخلاق بشنوند، درحالی این روش تأثیرگذاری، گرمی، معنا و معنویت مجالس دینی را ندارد. ما به رسانه رادیو و تلویزیون برای بیان این مفاهیم خیلی بها دادهایم، درحالیکه اینها از نوع رسانههای سرد هستند و تأثیر رسانههای گرم را ندارند. اما حضور رسانههای جدید ما را ذوقزده کرده و بهنظر میرسد بیشازحد برای انتقال مفاهیم دینی به آن اعتماد کردهایم، این در حالی است که از طریق رسانه رادیو و تلویزیون سواد دینی منتقل میشود اما برای انتقال فضا و تجربه دینی باید از ظرفیتهای دیگری بهره برد که در رسانههای جدید وجود ندارد. در هرحال نسبتهای زندگی شهری تفاوت کرده، ساختار بستهای ایجاد شده و ما باید برای استمرار تجربههای گذشته و رونق بخشیدن به فضای معنوی و پر نشاط ماه مبارک رمضان بازنگریهایی متناسب با ظرفیتها و امکانات جدید انجام دهیم و البته از همه آنها استفاده کنیم.
*عضو شورای شهر تهران