واشنگتن بهاتفاق همپیمانانش در سازمان «ناتو» گردهم آمدند و پیمانهایی چون «سنتو» و«سیتو»را شکل دادند. از آن سو مسکو با کشورهای اقماریش در پیمان «ورشو»گردهم آمدند ولی در این میان رهبران برخی از کشورهای مستقل که نمیخواستند وارد بلوکبندیهای شرق و غرب شوند و از سوی دیگر تمایلی به پیمانهای نظامی منطقهای چون سنتو و سیتو نداشتند، جنبشی نوین را در عرصه جهانی پایهگذاری کردند که به نام «عدمتعهد» معروف شد.
راهاندازی این جنبش به مذاق گردانندگان بلوک غرب خوش نیامد و آن را ساخته و پرداخته شوروی برای مقابله با هژمونی غرب در جهان میدانستند. البته این ادعا تا حدودی صحیح بود ولی هدف اصلی بنیانگذاران جنبش عدمتعهد در این خلاصه نمیشد. از اینرو غرب تلاش فراوان کرد تا با نفوذ برخی از کشورهای وابسته به درون جنبش عدمتعهد این جنبش را از کارایی لازم درصحنه جهانی تهی و به یک باشگاه سیاسی صرف تبدیل کند.
فروپاشی شوروی در نخستین سال آخرین دهه قرن بیستم میلادی و منحل شدن پیمان ورشو عملا ناتو فلسفه اولیه تاسیس خود را که مقابله با بلوک شرق بود از دست داد ولی از آنجا که فلسفه اصلی ناتو برای برتری آمریکا و غرب برجهان بود، لذا ناتو بهجای اعلام انحلال، استراتژی جدیدی را برای خود تعریف کرد. آمریکا در غیاب رقیب دیرینهاش بهفکر نظمی نوین در عرصه جهانی برآمد تا در این نظم واشنگتن حرف اول و آخر را بزند و ناتو ابزاری شد برای پیشبرد یکجانبهگرایی واشنگتن.
درعمل «نظم نوین جهانی» با موفقیت همراه نبود و آنچه را که استراتژیستهای آمریکایی از آن انتظار داشتند برآورده نکرد. درسالهای اخیر آمریکا و غرب و خصوصاً بعد ازحمله به افغانستان و عراق با چالشهای جدی در عرصه بینالمللی روبهروشدند و قدرتهای نوظهور که در زمینههای مختلف از جمله رشد اقتصادی با جهش روبهروشدند حاضر به قبولی نظم یکجانبه آمریکایی نیستند.
از اینرو در حال حاضر شرایط کنونی بهترین فرصت برای جنبش عدمتعهد است تا قدرت خود را درجامعه جهانی به اثبات رساند و با تحکیم همبستگی و تقویت قدرت سیاسی و اقتصادی به مقابله با بینظمی و یکجانبهگرایی برخیزد و به قدرتها نشان دهد که باید این جنبش را در معادلات بینالمللی بهطور جدی باور کنند. جنبشی که 120کشور یعنی دوسوم کشورهای جهان در آن عضویت دارند، جنبشی نیست که بهسادگی بتوان از کنار آن عبورکرد.