حال اگر رویکردی داستانی به زندگی یکی از این ستارههای مقبول طبع جامعه داشته باشیم و تنها همین فاکتور را بهعنوان عاملی بالقوه در جذب بینندگان درنظر آوریم و اثرمان را از دیگر فاکتورهای روایی همچون نقاط عطف زندگی وی یا تأثیرات فرهنگی اجتماعی محیط تربیتی بر اخلاق فردی و اجتماعی وی دورسازیم حاصل آن بی ستاره ها فیلم زندگی ستاره موسیقی پاپ رضا صادقی میشود.
فیلم اگرچه تلاش داشته تا با بررسی روند حرکت خیزشی این هنرمند به سمت شهرت و محبوبیت، رمزهای موفقیت وی را به مخاطب ارائه دهد اما درگیرسازی ظرفیتهای سناریو به تم کشف حقیقت مخفی زندگی این ستاره و توجه به راز پنهان یک ترانه محلی توسط خانم خبرنگار(پگاه آهنگرانی) سبب افت ریتم در حوزه روایت و کندی شکلگیری موقعیتهای داستانی شده است.
بهعنوان نمونه رویکرد کنارهای به علل رشد رضا صادقی و بررسی دلایل افت ناگهانی محبوبیتش (البته در بستر روایت فیلم) از طریق هم کلامی پگاه آهنگرانی با همه افرادی که به این رشد و افت کیفی حرکت صادقی مرتبط بودهاند اگرچه تمهیدی به جا جهت جا افتادن موضوع روایت در ذهن بینندگان است اما مکث بیش از حد بر این بستر روایی و تأکید بیش از اندازه در ارائه تصویری همدلبرانگیز و حتی قدیسگونه از رضا صادقی، باعث نزدیکنشدن بخشی از مخاطبان به شخصیت اصلی فیلم شده است. توجه به دیگر مسائل مهم چون تأثیرات روزنامهها بر القای محبوبیت عمومی یک خواننده یا تصمیم همان گروه بر کاهش محبوبیتش و البته توجه دوباره همان رسانهها به بیماری این ستاره موسیقی جهت بالا بردن تیراژ خود ازجمله موضوعات مهمی است که بهعنوان آسیبشناسی فرهنگ ژورنالیسم در ایران باید درنظر آید.
فیلم از طریق این کنایه تصویری به آشوب ایجادشده در نظام ژورنالیسم و بر سر کار بودن خبرنگاران منفعت طلب بدون پشتوانههای اخلاقی اشاره درستی دارد؛ شاید بدینگونه عرصه فعالیت مؤثرتر برای افرادی چون همان دختر جوان خبرنگار(پگاه آهنگرانی) ایجاد شود.
در یک جمله میتوان چنین نتیجه گرفت که ساخت فیلم زندگی ستارهها تنها نباید یک تاکتیک بالقوه گیشهای درنظر آید بلکه باید به بهترین وجه از ظرفیتهای محبوبیت اجتماعی آنها جهت خلق اثری درخور بهره برد؛کاری که در سینمای ایران تنها با فیلم هنرپیشه و زوم بر شرایط کاری اکبر عبدی و جذب خیرهکننده تماشاگران ممکن شده است و در نمونههایی چون توفیق اجباری تنها در وجه مطلوبیت اقتصادی، خود را نمایانده است.