بسیاری از صاحبنظران، منتقدان و حتی هنرمندان تئاتر معتقدند که نهتنها این ادعا اغراقآمیز نیست بلکه اساسا پیوند فرهنگی - فلسفی و اجرایی تماشاگر با یک واقعه تئاتری چنان مستحکم و جداناشدنی است که نمیتوان به تئاتر بدون تماشاگر اندیشید یا در مورد آن سخنی گفت.
پرداختن به نقش و اهمیت تماشاگر در تئاتر مختص به نگرشهای معاصر در نظریهپردازی تئاتر نیست. شواهد موجود از نخستین فعالیتهای تئاتری در تمدنهای مختلف نشانگر این واقعیت است که از گذشته دور، این نقش مورد توجه نمایشگران بوده و میزان توفیق یا عدمتوفیق یک اثر نمایشی، تا حد بسیار بالایی متاثر از تعامل و رابطه تماشاگر با آن اثر خاص بوده است. بهعبارت دیگر، تماشاگر از آغاز، رکنی از اجرای تئاتر بوده و مستقیما در سرنوشت اجرا دخالت داشته است.
با وجود این باید اذعان کرد که مطالعات علمی، همهجانبه و گسترده در حوزه مخاطبشناسی تئاتر، در چند دهه اخیر از سرعت، وسعت و اهمیت چشمگیری برخوردار شده است. این موضوع ازعلاقه روزافزون کارگردانان و گروههای تئاتر- عمدتاغیر سنتی-برای تقسیم تجربه اجرا با تماشاگر و مشارکت دادن او (تماشاگر) در نمایش سرچشمه میگیرد.
در سالهای اخیر تحقیقات ارزشمندی در این حوزه - که البته حوزهای فراگیر بوده و علومی چون جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ، فلسفه و حتی علومطبیعی را به خدمت میگیرد- انجام شده اما متأسفانه بخش اندکی از این نهضت اندیشه در قلمرو مخاطبشناسی تئاتر، به جامعه علمی و فرهنگی ما معرفی شده است.
در نوشتار حاضر کوشیده شده است به اجمال نقش تماشاگر در شکلگیری و ارائه یک رخداد تئاتری تبیین و تشریح شود. در سال 1386فرصتی دست داد تا بتوانم یکی از بهترین کتابهای مربوط به رابطه تئاتر و تماشاگران را ترجمه کنم. این کتاب متعلق به پژوهشگر برجسته تئاتر، سوزان بنت است که تحت عنوان «تماشاگران تئاتر» در سال1995 بهرشته تحریر درآمده.
این کتاب بهصورتی جامع نقش تماشاگران تئاتر را در دورههای مختلف تاریخی تئاتر بررسی میکند. خود سوزان بنت در مورد هدف کتاب یادشده میگوید: «...هدف از این تحقیق، نه تجویز نقشی برای مخاطب تئاتر است و نه مهیا کردن راهبردهای جدید برای تفسیر متن دراماتیک بلکه گواهی است بر آزادی تماشاگر معاصر». نگاه واقع بینانه، دایره گسترده مثالها و روش عملگرای نویسنده در این کتاب، موقعیتی را برای خواننده فراهم میکند تا بتواند تصویری علمی و صحیح از نقش تماشاگر تئاتر در سه مرحله- پیش از اجرا، در طول اجرا و پس از اجرا- دریافت کند.مطالعه این کتاب را به علاقهمندان کندوکاو در حوزه مخاطبان تئاتر توصیه میکنم و امیدوارم این نوشته کوتاه نیز بتواند به برخی از پرسشهای مرتبط با این موضوع پاسخ گوید.
وجوه مختلف نقش تماشاگر در تئاتر
در بسیاری از کتابها و مقالاتی که خواندهام، مولفان نقش تماشاگر را در تئاتر بیشتر معطوف به رابطه تماشاگر و اجرا دانستهاند. به این معنا که تماشاگر رکنی اساسی در اجرای یک تئاتر است و میتواند تأثیری مستقیم بر کیفیت اجرا بگذارد. هرچند این نکته کاملا صحیح و پذیرفتنی است اما بهنظر من نقش مخاطبان تئاتر یا تماشاگران بیش از آن چیزی است که گفته شد.
بهدلیل ضرورت کوتاه بودن این نوشتار و نبودن مجال کافی، من تنها به یکی از مولفههای نقش تماشاگر در تئاتر میپردازم و الباقی مولفهها را (که از اهمیت نیز برخوردارند) به فرصتی دیگر موکول میکنم؛ مولفههایی چون تأثیر تماشاگر حین اجرا و نیز نقش او پس از اجرا. در مطلب ذیل تمرکز بر تأثیر تماشاگر بر تئاتر از منظر فرهنگی و پیش از خلق یا اجرای تئاتر خواهد بود؛ نکتهای مهم و سرنوشتساز در یک فرایند تئاتری که شاید مورد غفلت یا کم توجهی واقع شده است.
بودن یا نبودن؛ ما تصمیم میگیریم!
با نگاهی به سیر تحول تئاتر غرب، به مثالهای متعددی میتوان اشاره کرد که میل و سلیقه تماشاگر (در جایگاه جامعه) توانسته است روی شکلگیری انواع تئاتر تأثیر گذارد و این قاعده که توجه به رویکرد مردمی شکلدهنده اشکال تئاتری است، بلا استثنا از دوره یونان باستان تا دوران معاصر تئاتر غرب قابل مشاهده است. بهطور مثال، نمایش رمانتیک در پاریس با رهبری اوژن اسکرایب و جانشین بلافصلش ویکتورین ساردو که هر دو از مردان توانمند تئاتر بودند، بر پایه قواعد رایج و مردمپسند بنا شد، با گفتاری مطنطن شاخ و برگ و تزیین پیدا کرد، با تهرنگی از عقاید انقلابی جذابیت متناسب زمان را بهدست آورد و بهویژه داستان را طوری تنظیم میکرد که علاقه و توجه مخاطب عام را جذب و حفظ کند. در دورانی که نام ایبسن در سراسر اروپا شناخته شده بود، تعدادی از نمایشنامههای او سالهای مدیدی در بریتانیا و فرانسه امکان اجرا نیافت.
علت این امر چیزی نبود جز مقاومت مردم در برابر اجرای نمایشهایی که برپایه درونمایههای فردی استوار بود. همچنین، نمایشنامههای شاخص ناتورالیستی استریندبرگ با برخورد خصمانهای از سوی مردم و تماشاگران آن دوران مواجه شد. «پدر» در سوئد روی صحنه نرفت و «میس ژولی» 16سال برای نخستین اجرا در انتظار ماند. اما شاید بهترین نمونه و مثال اینگونه رویکرد فرهنگی تماشاگران نسبت به اجرای تئاتر، در کشور خود ما قابل مصداق باشد. برای سالهای متمادی این فرضیه میان محققان تئاتری کشور مرسوم بوده است که علت اصلی عدمتوفیق تئاتر در توسعه کمی بین جامعه ایرانی، نگاه شکاکانه مردم نسبت به این پدیده وارداتی از کشورهای دیگر- وبهویژه کشورهای غربی- بوده است. البته جامعه ایرانی از دیرباز با هنر نمایش آشنا و مانوس بوده است.
اجرای نمایشهای آیینی و سنتی مانند سیاهبازی، تعزیه و خیمهشببازی، در کنار آیینهای نمایشی قومی و مذهبی، همواره یک تنیدگی فرهنگی بین جامعه ایرانی و اینگونه اجراها پدید آورده است. اما با ورود تئاتر به شیوه غیرایرانی و عمدتا غربی، نوع نگاه مردم نسبت به نمایش و تئاتر نیز تغییر یافت. تماشاگر ایرانی که تاکنون نمایش را در قالب نگرش مذهبی یا حماسی مرتبط با غرور ملی پذیرفته بود، ناگهان با پدیدهای روبهرو شد که سنتها و اعتقادات او را به چالش میکشید. هرچند بسیاری از نویسندگان و کارگردانان دوران اولیه ورود تئاتر به ایران کوشیدند با تطابق آثار و بخشیدن رنگ و بوی ایرانی به آنها از بدبینی مردم نسبت به اینگونه آثار بکاهند اما همچنان تماشاگر سنتی ایرانی نسبت به موضوعات و اشکال جدید و حتی نکاتی چون حضور شخصیت و بازیگر زن در تئاترهای جدید، نگاهی خصمانه داشت. نتیجه این عدمانطباق فرهنگی بین نمایشگران (تئاتریها) و مردم آن بود که از ابتدا پایههای تئاتر مدرن در ایران با لرزش و نااستواری همراه شد. این نکته مهم باعث شد تا تئاتر در ایران نتواند همپای نمونههای مشابهخود در غرب و حتی دیگر کشورهای شرقی و خاورمیانه رشد یافته و به توسعهیافتگی برسد.
*دانشیار گروه آموزش هنرهای نمایشی دانشگاه تهران و مدیرعامل خانه هنرمندان