حضور تماشاگر است که به بازیگران انرژی برای اجرا میدهد. اما این روزها گفته میشود که تئاتر ایران با بحران مخاطب مواجه شدهاست؛ بحرانی که خیلی از هنرمندان به آن اعتقاد ندارند و برخی دیگر معتقدند که تئاتر ایران بهدلیل محدودیتها دچار ریزش مخاطب شدهاست.
امیررضا کوهستانی، کارگردان نمایشهای«رقص روی لیوانها»، «ایوانف» و «تجربههای اخیر» معتقد است که در مورد کمبود مخاطب در تئاتر به سختی میتوان نظر داد؛ «خیلی سخت است که تخمین بزنیم آیا تئاتر، مخاطب کمی دارد یا مخاطب زیادی؛ چرا که نسبت سالنها به ظرفیت تماشاگران خیلی پایین است و شاید برای هر یک میلیون نفر ما یک سالن 100نفره تئاتر داریم؛ در نتیجه این نسبت درست نیست. اما باید بگویم که برای تئاتر مخاطب وجود دارد و یک سالن 100نفره در هر صورت پر میشود چرا که تئاترهای زیادی وجود ندارد، در نتیجه رقابتی وجود ندارد. تعدادی محدود تئاتر و تعداد محدودی سالن داریم و در نهایت این سالنها پر میشود، به همین دلیل بحران مخاطب نداریم چرا که سالنهای ما پر میشود».
این کارگردان تئاتر مشکل دیگری را در مواجهه با تماشاگر مهم دانسته؛ مشکلی که به نظرسنجی مخاطب ارتباط دارد؛ «از طرفی نمیتوانیم معیار سنجش مخاطب را بررسی کنیم. بهعنوان مثال این چند کار اخیرم، سالنها پر بوده است اما نمیتوانم بفهمم که مخاطب این کار را بیشتر دوست داشت و آن کار را کمتر چرا که همیشه سالن پر بوده و برای من بهعنوان کارگردان، این معیار وجود ندارد که مخاطب با این کارم بیشتر ارتباط برقرار کرده و با آن کارم کمتر. این مشکل مخاطبسنجی برای ما اهالی تئاتر هست». شاید بتوان قیمت بلیت را مانعی برای مخاطب دانست. اما کوهستانی با این مورد با توجه به آمارهای فروش کارها مخالف است؛ «چطور میشود که مخاطبی با وجود مشکلات اقتصادی به دیدن یک کار میآید اما در همان زمان که فلان تئاتر پرمخاطب و پرفروش است، یا زمانهای دیگر، مخاطب به دیدن فلان کار نمیرود».
اما حمید پورآذری که کارگردانی نمایش «غلتشنها» با مخاطب گسترده را در کارنامه خود دارد به شناخت مخاطب اشاره دارد؛ «این موضوع به هنرمندان تئاتر برمیگردد که من تئاتری چقدر جامعه و مخاطبم را میشناسم. تئاتر همواره با شرایط روز جامعه، چه از نظر سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و اجتماعی مرتبط بوده است و اگر این موارد را نادیده بگیریم مخاطب به تماشای تئاتر نمیآید».
از سوی دیگر کوهستانی عدماستقبال مخاطب را با گروههای تئاتری مرتبط دانست؛ «بخشی از مشکل به گروههای تئاتر برمیگردد، از ابتدای سال تا به امروز چند نمایش در تماشاخانه ایرانشهر و مجموعه تئاتر شهر اجرا شده است که داستانش در تهران اتفاق افتاده باشد؟ بهعبارت دیگر چقدر انسانهای معاصر در این نمایشها نقش داشتند یا داستانهای این نمایشها ارتباطی با ایران و تهران معاصر داشتند؟ با وجود اینکه مدیران ما روی متون ایرانی و معاصر تبلیغ میکنند، باز هم میبینیم که متنهایی که در مورد ایران و تهران معاصر و آدمهای امروزی باشند، یا در بخش نظارت و ارزشیابی گیر میکنند و یا اصولا نویسندگان ما بهخاطر دردسردار بودنشان ترجیح میدهند سراغ آنها نروند. به همین دلیل مخاطب با تئاترهای انتزاعی و آبستره مواجه میشود که گروه تلاش دارد با نمادها و اشارهها به مسائل روز ایران بپردازد. معمولا هم این اشارهها به شکل سطحی و بیشتر متلکگونه است. متلکی منطبق بر شرایط روز وسط نمایش میاندازیم و تماشاگر هم میخندد و این میشود معاصرسازی نمایشهای ما.
نباید انتظار داشت که مخاطب به نمایشهایی که خودش را نمیبیند و آدمها و روابط اطرافش را پیدا نمیکند، اقبال نشان بدهد. بعضی از نمایشها بهخاطر جنس بازیها، داستان یا مسائل دیگر(مثل کارهای محمد یعقوبی و علیرضا نادری که درباره انسان امروز و ایران معاصر حرف میزنند) با اقبال مواجه میشوند». نکتهای که همه هنرمندان به آن اشاره دارند، شناخت هنرمندان از نیاز مخاطب برای جذب آنان به سمت تئاتر است؛ نکتهای که کوهستانی آن را نسبی میبیند؛ «خیلی وقتها که با دوستان تئاتری صحبت میکنم و در مورد کارهایشان میگویم که این موضوع را مخاطب دوست ندارد و با آن ارتباط برقرار نمیکند، آنها در پاسخ و دفاع میگویند که از کجا میدانی؟ تماشاگر در پایان نمایش دست زد و بعدش هم آمد پشت صحنه از من و گروه تشکر کرد. اصولا معیار کمی برای کارگردانها در ارتباط با کارشان وجود ندارد. زمانی که سالنهای تئاتری با 60 یا 70نفر پر میشود با بحران کمبود مخاطب مواجه نمیشود». با این حال حمید پورآذری، کارگردان تئاتر، معتقد است که تئاتر ایران با مشکل کمبود مخاطب مواجه است؛ «اگر بگویم تئاتر ما مخاطب ندارد، این حرف اغراقآمیز است اما اینکه تئاتر ما با ریزش مخاطب مواجه است واقعیت دارد. این موضوع، هم به اعمال سلیقه مدیران برمیگردد و هم به دقت نکردن از نیازهای مخاطب و جامعه. طبیعی است که این موارد روی جذب مخاطب تأثیر میگذارد. از سوی دیگر تماشاگری که به تئاتر پناه میآورد با یکسری کارهایی مواجه میشود که او را راضی نمیکند».
سفارسی بودن کارها نکتهای است که از نظر کوهستانی باعث فراری شدن مخاطب شدهاست؛ «اصولا در این چند سال اخیر تئاتر ما پر شده است از کارهای سفارشی که صرفا برای پرکردن بیلان کاری مسئولان ساخته شده است. بهنظرم نباید این موارد را وارد قضیه شناخت کارگردانهای تئاتری و بحث مخاطب کرد چرا که بهنظرم هنرمندان تئاتری ما مخاطب را میشناسند. کارگردانهای مطرح تئاتری ثابت کردهاند که اگر دستشان باز باشد و بتوانند کارهایی که تشخیص دادهاند را روی صحنه بیاورند، کارهایشان پرمخاطب خواهد بود. ولی الان بهدلیل اینکه بهدنبال این هستند که فقط مجوز بگیرند و کارهایشان را روی صحنه بیاورند بهسراغ متونی میروند که بیدردسر هستند. شما نمایشنامهنویسهای خارجی را میبینید که موج استقبال زیادی از آنها میشود و به همین دلیل ترجمههای زیادی از کارهای آنان در دسترس قرار میگیرد. بهعنوان نمونه نیل سایمون، یاسمینا رضا و اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویسهایی هستند که کارهایشان در ایران با استقبال مواجه شده است و موجی از ترجمه آثارشان ایجاد میشود. نمیخواهم بگویم که این افراد نمایشنامهنویسهای بدی هستند اما اینها نمایشنامهنویسهایی هستند که کمتر وارد مسائل سیاسی و روانشناسی تحلیلی روابط آدمها میشوند و کمتر ارجاعات نقد اجتماعی دارند و بیشتر به مسائل مرد و زن میپردازند که بیشتر هم در سطح است، به همین دلیل تئاتریهای ما به این نمایشنامهنویسها علاقهمند میشوند و مدت کوتاهی کارهای این نمایشنامهنویسها با فاصله کم اجرا میشود. بهنظرم در اصل این یک راهحل ناگزیر برای کارگردانهای ماست که نمایشنامهنویسی را پیدا میکنند که نمایشنامهنویس مطرح و معاصر باشد و از همه مهمتر آثارش خیلی دردسرساز نباشد و مخاطب هم به این اجرا بسنده میکند و به دیدن اجراهایی میرود که در حد تحلیل روابط سطحی زن و مرد و قابل اجراست. ما الان با بحران نمایشنامههای ایرانی مواجه هستیم که بتواند نقد معقولانه و درستی از شرایط حاکم انجام بدهیم و دور از ذهن است که این شرایط بهزودی فراهم شود».
پورآذری، هم نقش مسئولان و هم نقش فعالان تئاتری را در ریزش مخاطب مؤثر دانسته؛ «باید نگاه معتمدانهای به تئاتر داشت. بخش مهم این نگاه به بحث مدیریت این کار برمیگردد که چقدر میخواهد سطح سلیقه مردم را بالا ببرد. از طرفی هم از جانب ما هم مهم است که چطور به قضیه نگاه شود». با این شرایط کوهستانی معتقد است که تئاتر مخاطب دارد؛ «خیلی سخت است که بخواهیم به این حرف برسیم که تئاتر ما مخاطب ندارد، چرا که مثال نقضش زیاد است. سالنهای ایرانشهر مخاطب دارد. بهعنوان مثال نمایش «عجایب مخلوقات» با اینکه قبلا اجرا شده بود، داستانگونه نبود و بازیگر معروف هم نداشت و بهعبارت دیگر شرایط نداشتن مخاطب را داشت اما باز مخاطب داشت. چرا این طوری است؟ دلیلش به این برمیگردد که نمایش خوشساختی است». تعداد سالنهای تئاتری محدود است و به همین دلیل تعداد اجراهای تئاتری هم محدود میشود. اما این تنها منحصر به تئاتر نیست. شاید بتوان گفت که فضای هنری انتخاب محدودی را برای تماشاگر رقم میزند. حق انتخاب نکتهای است که کوهستانی آن را اینگونه شرح میدهد:«از سوی دیگر فراموش نکنید مگر تماشاگران ما چقدر حق انتخاب دارند؟ در ششماه اول سال چقدر فیلم خوب اکران شده است؟ چقدر نمایشگاههای خوب تجسمی برپا بوده است؟ چقدر کتابهای خوب ترجمه و تالیف شده است؟ تئاتر هم بخشی از این روند هنری میشود.
ما برای مخاطب انتخابهای ناگزیر گذاشتهایم. مخاطب ما میخواهد تئاتر ببیند و بین چند تئاتر یکی را انتخاب میکند. میخواهم بگویم که مخاطب ما مجبور است که بیاید این کارها را ببیند چون انتخاب دیگری ندارد و از سوی دیگر ما کارگردانها برای جذب مخاطب تنبل شدهایم چون رقابت زیادی برای جذب مخاطب وجود ندارد چون میدانیم که مخاطبها امکان انتخاب زیادی ندارند، پس میآیند تئاتر را میبینند و خیلی برای جذب آنان تلاش نمیکنیم. بهنظرم خیلی سخت است که به این قانون برسیم که بگوییم تماشاگر نداریم و تماشاگران ما با تئاتر قهر کردهاند چراکه در همین سه یا چهارماه اخیر چند نمایش ثابت کردند که مخاطب وجود دارد». یکی از اضلاع مهم تئاتر مخاطب است. به گفته پورآذری که نمایش «دور دوفرمان» که اثری محیطی بود و در پارکینگ دانشگاه امیرکبیر را طراحی و اجرا کردهاست، تئاتر به مخاطب وابسته است، شاید به دلیل جذب مخاطب است که کارگردان تئاتری به هر شرایطی تن میدهد تا مخاطب را جذب کند؛ «تئاتر اگر مخاطب نداشته باشد، تئاتر صورت نگرفته است. زمانی هست که ما به شرایطی تن میدهیم که با وجود میل باطنی ماست.
پذیرفتن این شرایط هم بهاین نکته برمیگردد که هم میخواهیم کارمان را داشته باشیم و هم سلایق مدیریتی را پاسخ بدهیم، درحالیکه در کار هنری نباید دوگانگی باشد و باید هرکاری را که انجام میدهیم با اعتقاد کامل باشد. نمیتوانیم به صرف اینکه کار اجرا بشود، به هر قیمتی به آن تن دهیم. این مسئله مهمی است که کارگردانی مدعی میشود که کارش دچار ممیزی شده و این ممیزی کیفیت کار را تحتالشعاع قرار میدهد چون کاری که 30درصدش حذف بشود لطمه میخورد و تبدیل به یک کار الکن میشود و مخاطب با یک شیر بییال و دم مواجه میشود و بخش مهمی از این موضوع به ما هنرمندان برمیگردد که به این شرایط تن دادهایم.» این نویسنده و کارگردان هم شرایط روز را در جذب مخاطب مهم تلقی کرده؛ «قطعا مهم است که یک نمایش در چه سالنی و براساس چه متنی اجرا میشود. این قدم اول، براساس جامعه آماری کوچکی از جامعه است. نمیشود شرایط روزی که در آن هستید را فراموش کنید. اگر نمایش «ادیپ» که در سال88 اجرا شد دو سال قبل اجرا میشد یک شکل دیگری داشت و اگر امسال اجرا میشد به شکل دیگری اجرا میشد. اینطور موارد را نمیتوان از هم تفکیک کرد چراکه به هم پیوسته هستند. تماشاگر باید خودش را در کار ببیند. زمانی به روز شدن کارها، مبتذل شده بود و گروه به تکهپراکنی روی میآوردند و جملات شبیه پیامکهای طنز بود. بهنظرم این موضوع به نشناختن شرایط جامعه و مخاطب برمیگردد».
تبلیغات نیز در جذب مخاطب موفق عمل کند. ولی تبلیغات هم مشکلاتی دارد. کوهستانی به قانون جدید شورای نظارت اشاره دارد؛ «به تازگی شورای نظارت قانونی را گذاشته است که گروههای تئاتری اجازه تبلیغات ندارند تا زمانی که مجوز نمایش صادر شده باشد. حتی اجازه انتشار خبر نمایش را نداریم تا زمانی که مجوز صادر بشود. معمولا زمانی مجوز داده میشود که دو روز قبل از اجرا است. حداقل در مورد کارهای من اینطوری بوده است که سهساعت قبل از اجرا مجوز دادهاند؛ یعنی تنها سه ساعت اجازه داشتم که برای کارم تبلیغات کنم. زمانی که امکانات تبلیغات را در اختیار کارگردانها نمیگذاریم، طبیعی است که تئاترها بعد از یک مدت مخاطب خودش را پیدا کند؛ یعنی یک گروه، 10 اجرا را از دست داده است تا مخاطب متوجه اجرا شود. این بهنظرم خیلی فعل و انفعال درستی است که مخاطب بهخاطر شنیدههایش به دیدن نمایش میآید و جذب تئاتر میشود اما مشکل اینجاست که تا یک کار میآید مخاطب خودش را پیدا و جذب کند زمان اجرا تمامشده است».
رضا حداد که کارهای پرمخاطبی همچون «آمدیم، نبودید و رفتیم» و «مکاشفه یک مهمانی خاموش» را در کارنامه خود دارد علاوه بر تبلیغات، به ساخت و ایجاد سالن در جذب مخاطب اشاره دارد؛ «ما نیازمندیم برای جذب مخاطب بیشتر به ساخت سالنهای تخصصی تئاتر که گروههای حرفهای در آنجا به فعالیت بپردازند بپردازیم و این تنها راهکار برای جذب مخاطب تئاتر است». او در ادامه به تبلیغات و نقش آن در جذب مخاطب هم اعتقاد دارد؛ «مهمترین بحث، تاسیس سالن است، سپس باید در این سالنها کارهایی با کیفیت برای جذب بیشتر مخاطب اجرا شود. همچنین تبلیغات نیز در این بحث بهعنوان کمک موقت و موضعی مطرح است و نیاز است این مسئله بهصورت حرفهای شکل گیرد و حل شود».
حداد، ساخت سالنهای تخصصی را مورد نیاز جامعه هنری و تئاتری دانسته تا ژانرهای مختلف در آن اجرا؛ «در این صورت است که مخاطب شناخت درستی از شکلهای مختلف اجرا و نمایشها پیدا میکند و نباید نگران حضور مخاطب باشیم چرا که قطعا این سالنها مخاطب خود را پیدا خواهند کرد». «ادیپ» و «دایره گچی قفقازی» دو نمایشی هستند که به کارگردانی حمید پورآذری در فرهنگسرای بهمن اجرا شدهاست. از سوی دیگر او در خارج از کشور در مکانهایی مانند لابی برج ساعت، خیابان، مراکز خرید، ترن و حتی در خرابهای که قبلا سالن تئاتر بوده به اجرای نمایش پرداخته و از همه مهمتر توانسته مخاطب را جلب کند. اجرای او در پارکینگ دانشگاه امیرکبیر هم یکی از اتفاقات خوب در حوزه تئاتر بود؛ «در حال حاضر کعبه آمال همه تئاتریها یا تئاتر شهر است یا تماشاخانه ایرانشهر. اما بشخصه فکر میکنم همه جا میتوان تئاتر اجرا کرد. پیتر بروک در کتاب «فضای خالی» نوشته است یکی نشسته است و یکی از جلویش رد میشود و در این لحظه تئاتر اتفاق افتاده است. زمانی که به این نگاه توجه کنیم به این نتیجه میرسیم که تمام قواعدی که در ذهن ماست نقض میشود و برهمین اساس در هرجایی تئاتر میتواند اتفاق بیفتد.
مسئله اول این است که تکلیف هنرمند با آن فضا مشخص بشود و ببینیم از آن فضا چه میخواهیم و نکته بعدی این است که چیزی که ما مطرح میکنیم چقدر با فضا همخوانی دارد. تماشاگر ما عادت کرده است که به ایرانشهر و تئاتر شهر بیاید شاید تغییر فضای تئاتری و استفاده از هر مکان برای تئاتر یک جور ریسک باشد چرا که عادت ندارد در پارکینگ طبقاتی دانشگاه امیرکبیر و فرهنگسرای بهمن تئاتر ببیند اما او اعتماد میکند و به دیدن این نمایشها میآید. بخشی از مخاطب گریزی ما به این عدمارتباط و اعتماد ما با مخاطب برمیگردد که دیگر در این مرحله چهره و بازیگر دیگر وجود ندارد. آوردن چهره یک جور مسکن است. زمانی که مخاطب به دیدن چهره روی صحنه تئاتر عادت کرد، اگر هنرمندان کارشان را درست انجام ندهند باز مخاطب اعتمادش را از دست میدهد. زمانی که کارگردان و گروه نداند که برای چه کار میکنند طبیعی است که مخاطب کار را پس میزند».
به گفته پورآذری مخاطب نمیخواهد بلاتکلیف باشد؛ «زمانی که تکلیف گروه با کار روشن نیست، مخاطب کار را پس میزند چرا که او هم نمیخواهد بلاتکلیف باشد. با توجه به اینکه برای دیدن تئاتر زمان و هزینه صرف میکند زمانی که چیزی دستگیرش نشود ترجیح میدهد که شکل دیگری هزینه کند و چیزی را که دوست دارند بهدست آورند. خیلی مهم است که مخاطب به ما اعتماد کند و ما بهعنوان گروه اجرایی که مسئول هستیم به این اعتماد احترام بگذاریم». از نظر او هنرمندان وظایفی در جذب مخاطب دارند، با این حال این موضوع به این معنی نیست که مسئولان در این بین وظیفهای ندارند؛ «مدیریت باید اعمال سلیقههایش را کمتر کند. سؤال اینجاست که در جشنواره تئاتر فجر سال90 تا امروز چه اتفاقی میافتد که کارهایی که در جشنواره اجرا شده است، برای اجرا دچار مشکل میشود. مگر در فاصله زمانی به این کوتاهی چه تغییری ایجاد شده است. تنها اتفاقی که افتاده این است که یک مسئول رفته و یک مسئول دیگر آمده است و آییننامهها با یک نفر دستخوش تغییر میشود. میخواهم بگویم در مورد مخاطب اگر تمام تقصیرها را به گردن مدیریت بیندازیم بیانصافی کردهایم. ماهم بهعنوان هنرمند مقصریم و نخستین تقصیر ما این است که به این شرایط تن میدهیم. شترسواری دولادولا نمیشود، به این شرایط تن دادهایم و قبول کردهایم. پس باید در این شرایط به بهترین شکل ممکن کار کنیم و تقصیر را به گردن دیگران نیندازیم».
راهکاری به نام تئاتر خصوصی
تئاتر بدون حمایت مراکز دولتی و تئاتر با حمایت مراکز دولتی، مسئلهای است که هنرمندان در شکلهای گوناگون آن را مطرح کردهاند. کوهستانی در مقام کارگردان تئاتر سالهاست که ترجیح دادهاست دور حمایتهای دولتی را خط بکشد؛ «در چند کار اخیر خصوصا نمایش اخیرم به نام «دیوار چهارم» ترجیح دادیم که کمکهای دولتی را قبول نکنیم. با اینکه خیلی هم برای تئاتر خصوصی سمینار میگذاریم اما هیچ امکاناتی را برای تئاتر خصوصی قائل نیستیم.» رضا حداد که این روزها درگیر ساخت تماشاخانه سه ایرانشهر است، رونق تئاتر خصوصی را در ساخت تماشاخانه دانسته و البته در این بین معتقد است که تفاهمنامهای بین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شهرداری بابت زمین امضا شود؛ «اگر شهرداری زمین در اختیار گروههای نمایشی قرار دهد و دولت هم با دادن وام از گروههای نمایشی حمایت کند تا سالنهای بیشتری ساخته شود در این صورت تئاتر خصوصی رونق میگیرد و گروهها مکان مستقر شده و به اجرای حرفهای تئاتر بپردازند». پورآذری تئاتر خصوصی را با تعریف واقعی تئاتر خصوصی یک راهحل برای جذاب مخاطب دانست؛ «با تئاتر خصوصی بخش زیادی از مشکلات ما حل میشود. اما تئاتر دولتی است و تئاتر خصوصی که در این شرایط تعریف میشود، این است که ما به تو پول نمیدهیم و این کار را هم نکن و این را هم نگو اما پولت را خودت دربیاور و این شکل از تئاتر خصوصی درست نیست. وقتی که فضا قابل اعتماد باشد و مسئولان باید بدانند که برای هنرمندان، حفظ جامعه و سربلندی مملکت مهم است پس میدانیم که چکار باید بکنیم تا باعث سرشکستی نظام و مملکت نشویم و به هنرمندان اعتماد بشود. این اتفاق باید بیفتد و اعتمادسازی بشود اما این شرایط تئاتر خصوصی با این محور که هنرمندان به موارد و مسائل آشنا هستند اتفاق بیفتد در این صورت هر هنرمندی عیار خودش را در مواجهه با مخاطب میسنجد که آیا بهانههایی که میآوریم مرتبط با ممیزی است یا خیر و مخاطبان خودمان را براساس توانایی جذب میکنیم چون مخاطب بهترین داور است».
مانعی برای تئاتر
خط قرمز، مسئلهای است که تئاتریها با آن درگیرند؛ خط قرمزی که باعث شده هنرمندان درگیر شوند. نمونه مسلم این قضیه در اجرای نمایش «آنتیگونه» به کارگردانی همایون غنیزاده رخ داد که سرانجام پس از کشمکشهای فراوان با شورای نظارت توانست برای پنج روز اجرا بگیرد. پورآذری نگاه متفاوتی به مسئله ممیزی دارد؛ «مسئله اینجاست که باید قاعدهای در بخش ممیزی وجود داشته باشد و خیلی شفاف به موارد ممیزی اشاره بشود و هنرمندان بدانند که خارج از ممیزی هرکاری که انجام بشود مردود است. اما بخش دیگر قضیه سلیقهای برخورد کردن با نمایشهاست. بهعنوان مثال دو سال پیش کاری اجرا شد اما امروز این کار نمیتواند اجرا شود و فلان کلمه و فلان جمله در سال گذشته گفتنش مجاز بود و امسال نیست و سلیقهها با تغییر مسئولان عوض میشوند. این موارد باعث شده که نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر دچار چندگانگی بشوند و این سردرگمی به تماشاگر منتقل میشود و تماشاگر به جای لذتبردن از دیدن نمایش، دچار سردرگمی میشود و به همین دلیل ترجیح میدهد که نه وقت بگذارد و نه پولش را هدر بدهد. برای همین سالنهای تئاتری خالی میشود. باید قبول کرد که تماشاگر تئاتر، تماشاگر فهیمی است و معتقدم که هر کسی که به دیدن تماشای تئاتر میآید تماشاگر خاص میشود». کوهستانی این نکته را هم یکی از موانع کار برای اهالی تئاتر ذکر کرد: «چندی پیش با یکی از اعضای شورای نظارت صحبت میکردم و به او گفتم که من 10تا تئاتر توی این مملکت کار کردهام و خطوط قرمز را میشناسم و میدانم این خطوط چیست، اما شورای نظارت این روزها خطوط قرمزی را تعریف میکند که جزو تلقی من از خط قرمزها نیست و نمیدانم چیست. زمانی که میبینیم در مورد نمایش من یا نمایش همکارهای من خطوط قرمز جدیدی تعریف میشود، این موارد باعث سردرگمی اهالی تئاتر میشود و حتی باعث میشود که خیلی چیزها را نگویم که مبادا خط قرمز باشد. ولو جملات خیلی سادهای که الان در رادیو و تلویزیون هم گفته میشود. به همین دلیل در تئاتر تا جایی پیش میرویم که نمایش خالی از هرگونه معاصرسازی شده و از هر ارجاعی به زمان معاصر طفره رفته و تبدیل به نمایشی آبسترهای خالی از مکان، زمان و بدون شخصیت شده است».