محمدرضا کاتب البته یک تفاوت اساسی هم با بنیعامری دارد؛ او خوشخنده و آرام است و هیچ وقت گله نمیکند؛هرچند شاید این روحیه کاتب به وجه دیگر کار و زندگیاش بازمیگردد. کاتب، کارگردانی تلویزیونی خوانده و استخدام صداوسیماست. درواقع شغل اصلی و منبع درآمد کاتب، هیچ وقت نویسندگی یا مثل خیلی از نویسندگان، کار با مطبوعات نبوده، بلکه سریالسازی و فیلمنامهنویسی و ساخت کلیپ و... در تلویزیون زندگی او را پیش میبرد. او هم مثل بنیعامری از سالهای نوجوانی کارش را شروع کرده، اما بسیار پرکارتر و مثل همه بچههای مسجد جوادالائمه، بیشتر در حوزه کودکان و نوجوانان. 9کتاب «اولین قدم»، «شب چراغی در دست»، «قطرههای بارانی»، «نگاه زرد پاییز»، «ختم ارباب والا»، «جای شما خالی»، «بلاهای زمینی»، «عبور از پیراهن» و «پری در آبگینه» تنها حاصل فعالیت او در دهه 60است. بچههای مسجد جوادالائمه که امیرحسین فردی، بزرگترینشان بود و کاتب، جوانترینشان، همانهایی هستند که از بینشان «حبیب غنیپور» شهید شد و باقی، بعدها جایزهای را به نامش راه انداختند.
«همسایه مسیح»، «دستها پشت گردن»، «فقط به زمین نگاه کنید»، «یک حرف قشنگتر بزن» و «دوشنبههای آبی ماه»، کتابهای بعدی کاتب هستند. پس از اینها بود که رمان «هیس» در سال۷۸ منتشر شد و نام کاتب سرزبانها افتاد. این کتاب جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات را برد. کاتب بعد از آن نسبت به سالهای پرکارش، کمی کمکار شد و مسیر هیس را بهعنوان یکی از رمانهای پستمدرن موفق ایرانی ادامه داد؛ مسیری که سبب شد کارهای بعدیاش همگی رمان باشند و همگی سختخوان و غیرمعمول. «پستی»، «وقت تقصیر»، «رامکننده» و «آفتابپرست نازنین» از کارهای بعدی او هستند.