شاید در وهله نخست اینگونه بهنظر برسد که کشف و بهکارگیری ماحاصل این ارتباطات، تنها در عرصه آکادمیک جوامع بود و دارای صفت انتزاعی است. اما وقتی پای نگاه جامعهشناسانه به میان آید و قرار باشد یکایک پدیدههای اجتماعی از دیدگاه علمی بررسی شود، دیگر نمیتوان به رخدادهای اجتماعی تنها از یک منظر خاص نگریست و نگاه نقاد ملزم به آن میشود که دیدی جامع و چندجانبه به حوادث و رویدادها داشته باشد تا ضمن تحلیل دقیق مناسبات پیرامون خود بهنوعی قانون علیت در عرصه اجتماعی نایل شود.
یکی از مباحث مهم در جامعهشناسی ادبیات، مصرف سرانه کاغذ در کشورهاست که تفاوت فاحش آن در جوامع پیشرفته با کشورهای در حال توسعه، در واقع شاخصی برای بررسی رشد یا عدمرشد فرهنگی ملتهاست. دکتر فریدون وحیدا در کتاب جامعهشناسی در ادبیات فارسی، با ارائه آماری یادآور شده است که؛ «میزان مصرف سرانه کاغذ در کشورهای مختلف دنیا با تعداد روزنامهها و با شمار کتابهایی که در طول یک سال در هر کشور انتشار مییابد در ارتباط است».
آشناترین تحلیلی که میتوان در این میان ارائه داد آن است که پایینبودن مصرف سرانه کاغذ در جوامعی مانند ایران را ناشی از عدم رشد متناسب فرهنگی اقشار مختلف بدانیم و با اضافه کردن بنمایه اقتصادی به این داستان بگوییم مشکلات اقتصادی و بهتبع آن روزمرگیهایی که گریبان جامعه را میفشرد آمار مطالعه را پایین آورده و طی آن مصرف سرانه کاغذ نیز کاهش مییابد. این تحلیل زمانی درست بهنظر میرسد که جامعهای از سطح فرهنگی نسبتا پایینی برخوردار بوده و فرهنگ کتاب و کتابخوانی در افراد درونی نشده باشد.
اما صورت دیگر این داستان که امروزه با آن روبهرو هستیم، بروز نوعی بحران اقتصادی در جامعه است که با وجود تمایل به خرید کتاب و روزنامه، بالارفتن نرخ تورم و کاهش قدرت خرید، سبب حذف این کالاهای فرهنگی از سبد مصرفی خانوار شده،چون کاهش سرانه مطالعه به دلیل بالارفتن قیمت کاغذ در کشور بودهاست.
نکته قابل تامل اینجاست کاهش قدرت خرید روزنامه در کشور مختص به قشر ضعیف جامعه نبوده، بلکه رفتهرفته گریبانگیر قشر متوسط نیز میشود. نباید از نظر دور داشت که منظور از قشر متوسط، قشری است که عمدتا با فرهنگ و آموزش در تعامل خاص است و اکثر تحولات و پیشرفتهای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی از آبشخور این قشر به دیگر اقشار اجتماعی جاری و ساری میشود.
حال درنظر بگیریم که مطبوعات از سبد خرید قشر متوسط جامعه حذف شود. یعنی طبقه تحصیلکرده و دانشگاهی که قرار است منشا تحولات و پیشرفتهای کشور باشد بهواسطه بالارفتن نرخ کاغذ و بهتبع آن افزایش هزینه چاپ و در نهایت هزینه روزنامه و کتاب از خرید این دو محروم شده یا دستکم در تهیه این ملزومات فرهنگی با محدودیت مواجه شود. در این حالت مغزمتفکر جامعه از تغذیه مقتضی بازمانده و ویژگی بهروز بودن و سرآمدبودن علمی خود را از دست میدهد.
اینجاست که بحران اقتصادی بهمرور به یک بحران اجتماعی و فرهنگی نیز بدل شده و امکان رشد و پیشرفت را از جامعه میگیرد. یعنی یک بحران زمینهساز بحرانها و چهبسا فجایع دیگری نیز میشود. باید دانست که اینجا با بحث شدت و ضعف بحرانها مواجهیم و ناگفته پیداست که بحرانهای اقتصادی، چهبسا قابل کنترلتر و گذراتر از بحرانهای فرهنگی و اجتماعی که ممکن است درصورت ظهور، دههها از یک جامعه بخت برنبندد و لطمات جبرانناپذیری را به همراه داشته باشد، است.
در چنین شرایطی اقدام اساسی برای کاهش نرخ کاغذ و پایینآمدن قیمت مطبوعات، برای پیشگیری از بحرانهای فرهنگی و اجتماعی از ضرورت غیرقابل انکاری برخوردار است و همکلام شدن با متفکر و معلم بزرگ شیرازی میهنمان سعدی سزاوار بهنظر میرسد:
سرچشمه باید گرفتن به بیل
چو پرشد نشاید گرفتن به پیل.