در سالهای اخیر، ماجراهای مشابهی در شهرهای مختلف کشور رخ داده که عاملان آنها درست مثل عامل جنایت نظامآباد در اقدامی جنونآمیز به مردم حمله کرده و دست به قتل و مجروح کردن آنها زده بودند. با این تفاوت که در پروندههای قبلی، قاتلان به جای چاقو از اسلحه استفاده کرده و همین مسئله باعث شده بود که آمار قربانیان آنها بیشتر از قربانیان نظامآباد باشد.
یکی از حوادث مشابه حادثه اخیر در نظامآباد در منطقه قلعهحسنخان در اطراف پایتخت رخ داد. شلیکهای بیهدف مرد 65ساله در این منطقه، یکی از مرگبارترین جنایات سال 88 را رقم زد. مرد جنایتکار که مدتی بود با خانواده و یکی از همسایههایش دچار اختلاف شده بود در یک تصمیم جنونآمیز، با کلاشینکف و دو اسلحه کمری از خانه خارج شد و همسایهها و اعضای خانوادهاش را به گلوله بست. در این حادثه خونین مرد مسلح صدها گلوله شلیک کرد که باعث مرگ شش نفر و مجروح شدن 12انسان بیگناه شد.
این حادثه ساعت شش عصر نخستین روز شهریور سال 88رخ داد. صدای شلیک چندین گلوله سکوت خیابان عالمی شهر قدس (قلعه حسنخان)را درهم شکست و مرد سالخوردهای که کاملا مسلح بود از بالای آپارتمان پنجطبقه خیابان، بیهدف شلیک میکرد. اهالی خیابان که از دیدن این صحنه شوکه شده بودند ماجرا را به مأموران پلیس اطلاع دادند. بعد از چند دقیقه پلیس به محل حادثه رسید. آنها بعد از تحقیق از شاهدان حادثه، متوجه شدند که ضارب یکی از ساکنان قدیمی شهر قدس به نام محمد است که با یکی از همسایهها درگیر شده و شروع به تیراندازی کرده است.
دستگیری روی پشت بام
ماموران وقتی متوجه شلیکهای بیهدف محمد شدند بلافاصله ساختمانی که او در آنجا مخفی شده بود را محاصره کردند. در نهایت، بعد از سه ساعت درگیری، نیروهای پلیس در عملیاتی غافلگیرانه، قاتل را دستگیر و او را به اداره آگاهی شهریار منتقل کردند. مأموران همچنین 800گلوله و یک اسلحه کلاشینکف و دو سلاح کمری کشف و ضبط کردند.اما انگیزه این جنایت خونین چه بود؟ مرد سالخورده بعد از دستگیری در اداره پلیس لب به اعتراف گشود و درباره جنایتی که مرتکب شده بود گفت: «مدتی بود متوجه رفتار» مشکوک همسر و دخترم شده بودم و فکرمیکردم آنها با پسر همسایهام پنهانی ارتباط دارند. این ماجرا مرا خیلی کلافه کرده بود. چندماه به این طریق گذشت تا اینکه شنبه گذشته جلوی پارکینگ خانه نشسته بودم که متوجه شدم پسر همسایه به همراه پدر و یکی از دوستانش دارند به خانه میروند به پدرش تذکر دادم که هرکسی را به مجتمع مسکونی نیاورد اما او در جوابم گفت که خانهاش است و اختیارش را دارد. من هم که عصبانی بودم به خانه رفتم و اسلحه را برداشتم و سراغ آنها رفتم و اول به پسر همسایهمان شلیک کردم».
او ادامه داد: «بهخاطر سرو صدای ایجاد شده یکی دیگر از همسایهها از خانهاش بیرون آمد. وقتی او را دیدم به سمت او و دخترش هم شلیک کردم. بعد به خانه خودم رفتم و چند گلوله هم به سمت همسر و دخترم شلیک کردم. در همین هنگام متوجه دو نفر شدم که برای کمک به همسایهها به داخل آپارتمان آمده بودند. به یکی از آنها هم شلیک کردم. حسابی عصبانی بودم. وقتی پلیس آمد رفتم روی پشت بام. در آنجا به تیراندازی ادامه دادم اما بعد از چند ساعت آنها دستگیرم کردند».
در این حادثه 12نفر مجروح شدند که همان روز به بیمارستان انتقال یافتند. شش نفر از آنها بهصورت سرپایی همان شب درمان و مرخص شدند اما شش مجروح دیگر که تیر مستقیم به بدنشان اصابت کرده بود در بیمارستان بستری شدند. یکی از آنها جوانی به اسم محمد بود. او در تشریح ماجرا گفت: «محمد(قاتل) را همه توی محل میشناختند. از هر کسی که بدش میآمد به مرگ تهدیدش میکرد. چندبار برای همسایهها اسلحه کشیده بود اما فکر نمیکردیم اینقدر دیوانه باشد که از اسلحه استفاده کند و مردم را به رگبار ببندد. آن روز ما مهمان داشتیم. من تازه رسیده بودم خانه، جلوی آسانسور بودم که مادرم زنگ زد و گفت صاحب خانه باز هم عصبانی شده. تا گوشی را قطع کردم در آسانسور باز شد و محمد با یک اسلحه کلاش تاشو پیدایش شد. با دیدن او در را بستم و فرار کردم داخل آپارتمانمان اما او هم دنبالم وارد خانه شد. گلنگدن را کشیده بود و همینطور شلیک میکرد. مادرم توی آشپز خانه پناه گرفته بود. من و خواهرم فاطمه هم داخل اتاق بودیم. 12تا تیر به من و فاطمه شلیک کرد که سه تای آن به من خورد و یکی هم به پهلوی فاطمه. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که از خانه بیرون رفت. فقط یادم میآید که توی خون خودم دست و پا میزدم. مادرم هم در را قفل کرده بود که دوباره وارد خانه نشود. صدای شلیکها را میشنیدم اما کسی جرأت نمیکرد برای کمک به ما وارد مجتمع بشود. بعدا شنیدم که او به افرادی که داخل کوچه بودهاند هم رحم نکرده و آنها را نیز با شلیک گلوله مجروح کرده است».
انگیزه مبهم
گرچه پس از این تیراندازی هولناک عامل جنایت دستگیر شد و در بازجوییها اختلاف و درگیری با یکی از همسایههاش را بهعنوان دلیل تیراندازی به سوی مردم عنوان کرد اما هنوز هم مشخص نیست که انگیزه اصلی این مرد برای ارتکاب جنایت چه بوده است. پرونده این جنایت در حال حاضر در اختیار دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفته است تا بعد از تعیین وقت محاکمه، عامل جنایت درمقابل پنجقاضی دادگاه از خودش دفاع کند.
جنایت مشابه در ساوه
تیراندازی مرگبار مرد مسلح در قلعهحسنخان یک سال بعد در شهرستان ساوه تکرار شد و مردم این شهر را شوکه کرد. در جریان این جنایت که یکی از هولناکترین حوادث شهر ساوه لقب گرفت، مرد تیراندازی که سر تا پا مشکی پوشیده بود، عصر یکی از روزهای بهمنماه سال 89، بعد از اینکه خشاب سلاحش را پر از فشنگ کرد، قدم به بیرون از خانه گذاشت و هر کسی را که سر راه خود دید، هدف گلوله قرار داد. تیراندازیهای وحشیانه او باعث کشته شدن سهنفر و مجروح شدن پنج نفر از همسایهها شد، اما هنوز کسی نمیداند که انگیزه این مرد از تیراندازی مرگبار چه بوده است.
مرد تیرانداز درست مثل عامل جنایت قلعهحسنخان، یکی از ساکنان محلی بود که حادثه در آنجا رخ داد. روز حادثه، او لباسی مشکی به تن داشت و یک کلاه کشی سرش گذاشته بود. این مرد بدون ترس به طرف مردم شلیک میکرد و بعد از اینکه هشتنفر را هدف گلوله قرار داد، خودروی پراید سفید رنگ یکی از همسایهها را دزدید و پا به فرار گذاشت. وقتی پلیس وارد عمل شد، مشخص شد که متهم مردی 40ساله به نام مهرداد است. او مدتی بود که تنها زندگی میکرد و همسرش پس از هشت سال زندگی مشترک، وقتی فهمیده بود مهرداد معتاد شده و حاضر به ترک اعتیاد نیست، از او جدا شده بود. طبق گفتههای همسایهها، مرد تیرانداز، فرد بداخلاقی بود که گاهی برای مردم ایجاد مزاحمت هم میکرد. وقتی او به موادمخدر روی آورد، همسرش هر کاری از دستش بر میآمد برای ترک دادن او انجام داد اما تلاشهایش فایدهای نداشت و بالاخره وی تصمیم خود را گرفت و یک روز برای همیشه شوهرش را ترک کرد.
ماموران پلیس در تحقیقات اولیه متوجه شدند که تیراندازی خونین وقتی رخ داده که هنوز مدت زیادی از رفتن همسر مهرداد از خانه نگذشته بود. مرد جوان به شیشه اعتیاد داشت و به بهانه محافظت از خودش، علاوه بر یک قبضه کلاش، کلت کمری و اسلحه شکاری هم در خانه نگهداری میکرد. طبق گفتههای شاهدان، او حدود ساعت پنج عصر 21بهمنماه درحالیکه کاپشن و شلواری مشکی به تن و یک کلاه کشی مشکی به سر داشت، اسلحه کلاشینکفش را خشابگذاری کرد و از خانه خارج شد. نخستین هدف او همسایه کناری و دیوار به دیوار خانهاش بود. همزمان صدای چند زن از پشت دیوار خانه کناری به گوش میرسید که انگار مشغول اختلاط بودند. مهرداد وقتی قدم به داخل کوچه گذاشت، مرد همسایه را دید که غرق در افکارش، مشغول شستن ماشینش بود. قدمزنان به طرف او حرکت کرد تا نقشه مرگبار خود را عملی کند.
مرد شیشهای دو گلوله به مراد شلیک کرد و در همین هنگام متوجه همسر او شد که با شنیدن صدای شلیک گلوله، از خانه خارج شده بود. زن با دیدن اسلحهای که در دست مرد جنایتکار بود و پیکر نیمهجان شوهرش، از ترس خشکش زده بود. حتی جرأت نمیکرد فرار کند. پیش از اینکه چیزی بگوید، مرد تیرانداز سه گلوله به طرف او شلیک کرد که همه آنها به دستهایش اصابت کردند و او هم نقش زمین شد. مهرداد که خون جلوی چشمهایش را گرفته بود، با دیدن پسر این زوج که روی بالکن ایستاده و به او خیره شده بود، لوله سلاحش را به طرف او نشانه گرفت و تیراندازی ادامه یافت. نخستین گلولهای که او شلیک کرد، به پیشانی نوجوان 18ساله اصابت کرد و گلوله دیگر هم درست به قلبش خورد تا دفتر زندگی او برای همیشه بسته شود. مرد مسلح بعد از شلیک به اعضای این خانواده، به سمت خانهای رفت که صدای چندزن از داخل آن به گوش میرسید. با حضور او در خانه همسایه، پروین، یکی از زنانی که در خانه حضور داشت، کودک 18ماههاش را بغل گرفت و دوان دوان از حیاط به طرف خانه دوید.
او میخواست هرطور شده جایی پنهان شود که مرد تیرانداز سد راهش شد. زن محکم دخترش را گرفته بود و التماسکنان از مرد تیرانداز میخواست که کاری به او و دخترش نداشته باشد. مهرداد اما گوشاش به این حرفها بدهکار نبود. او لوله اسلحهاش را به طرف زن نشانه رفت و سکوت همه جا را پر کرد. چندثانیه بعد صدای شلیک گلوله، سکوت خانه را شکست و زن جوان با چشمانی بهتزده، روی زمین افتاد. گلوله شلیکشده به کمر دختربچهای که در آغوش مادرش بود، اصابت کرده و بعد از عبور از بدن دختربچه، وارد قلب مادرش شده و زندگی او را گرفته بود. طولی نکشید که پروین روی زمین افتاد و خون روی زمین جاری شد. مهرداد بعد از تیراندازی به سوی همسایهها به طرف در خروجی بهراه افتاد و از خانه خارج شد. وارد کوچه که شد، چند نفر را دید که با صدای شلیک گلوله از خانههایشان خارج شده بودند. هیچچیز و هیچکس جلودار مرد جوان نبود. تفنگش را به سمت مردم گرفت و شروع به تیراندازی کرد. هرکدام از همسایهها به طرفی میدویدند و همه سعی میکردند هرطور شده از تیررس مهرداد خارج شوند. مرد تیرانداز که ایستادن را جایز نمیدید و میدانست هر لحظه امکان دارد مأموران پلیس سربرسند و او را دستگیر کنند، سوار پراید سفید رنگ مراد (نخستین مجروح حادثه) که بیهوش در کوچه افتاده بود، شد و با سرعت تمام پابه فرار گذاشت. دقایقی بعد از فرار مرد تیرانداز، خودروهای اورژانس و پلیس آژیرکشان وارد کوچه کارگر در شهرک هدایت شدند. مجروحان به بیمارستان انتقال یافتند و اجساد دو قربانی حادثه نیز در اختیار پزشکی قانونی قرار گرفت.
بعد از انتقال مجروحان به بیمارستان، مأموران که جزئیات کاملی از حادثه و مشخصات مرد تیرانداز بهدست آورده بودند، جستوجوی گستردهای را برای دستگیری او شروع کردند. تمامی تیمهای گشت پلیس برای پیدا کردن ردی از جانی خطرناک بسیج شدند و هنوز دو ساعت از تیراندازی مرگبار نگذشته بود که پراید سفیدی که متهم با آن فرار کرده بود، در انتهای منطقه «حاجیبلوک» پیدا شد. بررسیها نشان میداد که مرد جنایتکار خودرو را در این محل رها کرده و پا به فرار گذاشته است. فردای آن روز بین مردم شهر پیچید که مهرداد بعد از فرار از محل جنایت، به خانه یکی از اقوامش رفته و بعد از گرفتن 700هزار تومان پول بهعنوان قرض از آنها، بدون اینکه چیزی از ماجرا بگوید، متواری شده و این آخرین باری بود که این مرد در شهر دیده شده بود. چند روز بعد از حادثه، مأموران، جنایتکار فراری را در خانه یکی از آشنایانش در کرج ردگیری کردند و راهی آنجا شدند. مأموران با اطمینان از حضور متهم فراری در آن خانه پس از هماهنگی قضایی با دادسرای جنایی کرج، وارد مخفیگاه متهم شدند و مرد مسلح را دستگیر کردند. در بازرسی مخفیگاه متهم، یک قبضه سلاح کلاشینکف کشف شد و متهم برای ادامه تحقیقات به اداره جنایی آگاهی شهرستان ساوه منتقل و بازجویی شد. مهرداد با اعتراف به جنایت گفت:«من با مرد همسایه (مراد) از مدتی پیش اختلاف و درگیری داشتم. عصر روز حادثه پس از مصرف موادمخدر (شیشه) دچار توهم شدم و گمان میکردم مرد همسایه قصد جانم را دارد. با برداشتن سلاح از خانه بیرون آمدم وی را که سرگرم شستن ماشینش بود، هدف گلوله قرار دادم. بعد از آن هم به سراغ بقیه رفتم و آنها را هم به گلوله بستم. سپس به گمان اینکه همه آنها مردهاند، سراسیمه محل حادثه را ترک کردم و پا به فرار گذاشتم».بعد از اعترافات این مرد جنایتکار، پرونده او به دادسرا فرستاده شد و هنوز از سرنوشت این پرونده خبری نیست.