این سریال نیز همانند سریال پیشین این کارگردان (کیف انگلیسی) میکوشد که برگ دیگری از تاریخ معاصر کشورمان را به روایت ضیاءالدین دری ورق بزند. تم اصلی این سریال اصلاحات فرهنگی و سیاسی کشور به روش رضاخانی است. در واقع مقوله کشف حجاب بخشی از این تغییرات است که بهطور مشخص این سریال به آن میپردازد. انتخاب نام این سریال بهعنوان کلاه پهلوی هم نگاه کلیتر فیلمساز به این تغییرات و متحدالشکل کردن مردم با زندگی به سبک و سیاق رضاخان را مدنظر دارد.
در این داستان نیز ضیاءالدین دری به روال سریال پیشینش به سراغ شخصیتهایی میرود که مابازای خارجیشان افرادی هستند که در آن دوره نقشی پررنگ در جریانهای تاریخی داشتند؛ به این ترتیب سریال کلاهپهلوی نیز مانند سریال کیف انگلیسی از یک الگوی مشخص پیروی میکند. شخصیتهای مذهبی، افراد تجددخواه و افرادی که در سایه ایستادهاند و روابط و نزاعهای این دو را به نظاره مینشینند یا عامل بروز این نزاع هستند. افرادی مانند روحانی، مسعود ادیبان و پیرایش این گروه را در کیف انگلیس تشکیل میدادند. از نگاه ضیاءالدین دری این سه ضلع در سریال کلاهپهلوی نیز شامل تدین، فرخ باستانی و گروههای پشت پرده در خارج از کشور و شخصیت تقیزاده میشوند.
رمزگشایی تاریخ به روایت درّی
ضیاءالدین دری همواره میکوشد در کنار وقایع تاریخی داستانی حاشیهای خلق کند و قصههایش را در کنار اتفاقهای تاریخی پیش ببرد. به این ترتیب نگاه تحلیلی خود را نیز از تاریخ بیان میکند. او در انتهای سریال قبلیاش، کیف انگلیسی را بهدست منصور ادیبانی میدهد که منتقد حکومت پهلوی بود و با داعیه دفاع از مردم به مجلس شورای ملی راه یافته؛ از اینرو او تنها تاریخ را روایت نمیکند بلکه میکوشد به روایت خالق اثر بطن ماجراهای تاریخی را رمزگشایی کند.
به این ترتیب روی شخصیتهای مطرح تاریخی چندان مانور نمیدهد، زیرا امکان تغییر در روند تاریخیشان وجود ندارد. اگر هم در روایت تاریخ مواردی را نادیده بگیرد، محکوم به نقل به مضمون کردن وقایع تاریخی میشود. از اینرو تبعات زیادی برای او به همراه میآورد. پس شخصیت فرخ باستانی و منصور ادیبان را جایگزین آنها میکند.
او در این سریال شخصیت فرخ را در کنار تقیزاده آورده است. فرخ جوانی است که داعیه حمایت از ملت، کشور و وطن پرستی دارد. تقیزاده نیز در تبریز کتابفروشی تربیت را برای آشنایی مردم با اصول حکومت ملی و آزادی طلبی تاسیس کرد. او از آزادیخواهان آذربایجانی بود. فرخ و تقیزاده هر دو از اهالی آذربایجان هستند. پدر فرخ مانند تقیزاده در مبارزات ضداستبدادی و جنبش مشروطه حضور داشت. پدرفرخ در این مقطع تاریخی ناجی جان تقیزاده نیز بود. از آنجا که ضیاءالدین دری نمیتوانست روی شخصیتی چندوجهی و پیچیده کسی چون تقیزاده مانورکند نشانههایی از او را در شخصیت دیگری تعریف میکند و شخصیتی از فرخ خلق میکند که وجوهی از تقیزاده در آن باشد. اکنون او فرخی را با المانهایی به روایت خود از تقیزاده خلق و وارد قصهاش کرده است. این شگرد جدید، خوب یا بد، روشی است که او در این سریال در پیش گرفته است، زیرا در سریال کیف انگلیسی منصور ادیبان تنها نمادی از افراد و اقشار خاص جامعه در دورهای از تاریخ معاصر بود، زیرا دری در سریال کیف انگلیسی هیچگاه به سراغ مصادیق و شخصیتهای تاریخی نرفته بود.
زمانی که کارگردان به مستقیمگویی میافتد
دری در این سریال سنت شکنی دیگری نیز انجام داده است. او ورودی هرچند گذرا بر شخصیتهای تاریخی داشت و سعی کرد برخی از آنها را معرفی کند. متأسفانه این ورود چندان عمیق نبود. تقیزاده تنها در یک سخنرانی و اظهارنظرهای چند جوان دانشجو مورد بحث و نظر و نتیجهگیری قرار گرفت. دربخشهای نخست سریال شاهد سخنرانیهای تقیزاده و نقدهایی تاریخی از این شخصیت درباره قتل سیدعبدالله بهبهانی، حمایتهای او از حکومت دیکتاتوری رضاخان و سیاستهای دوپهلویش بهعنوان یک دمکرات هستیم؛ یک مستقیمگویی که جای آن در یک سریال الف ویژه نیست. بهنظر میرسد کارگردان یک مستقیمگویی ناشیانه را در آغاز به سریالش سنجاق کرده تا نکات خاصی را به مخاطبانش گوشزد کند.
مصونیت از ورود به وقایع تاریخی
پرداختن به داستانهایی که وقایع اصلی آنها در دل تاریخ معاصر میگذرد مشکلات فراوانی را با خود به همراه دارد. شاید به همین دلیل است که ضیاءالدین دری هیچگاه مستقیم به شخصیتهای تأثیرگذار تاریخی در برهههای زمانی خاص داستان نمیپردازد، زیرا پرداختن به زندگی این افراد همواره حساسیتهایی را با خود به همراه دارد. پس شخصیتهای ساختگی را با المانها و نشانهای یک شخصیت تاریخی وارد داستانش میکند تا به این طریق از عواقب پرداختن به شخصیتها و داستانهای واقعی و حقیقی آنها مصون بماند.