گروه ادب وهنر-حسین کلهر: عباس نعمتی در کارنامه‌اش سریال‌های پرمخاطبی مثل «نخستین شب آرامش» و «تاصبح» را دارد. نویسندگی را با «چراغ جادو» (همایون اسعدیان) شروع کرد و آخرین کارش سرپرست نویسندگان «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» تا قبل از رمضان امسال بوده است.

سریال تکیه برباد

 او معتقد است که ویژگی بارز فیلمنامه «تکیه برباد» زمینه اجتماعی پررنگ اثر و دغذغه‌های واقعی مردم کوچه و بازار است. تکیه برباد به کارگردانی محمود معظمی، این شب‌ها از شبکه تهران با یک ویترین پر از بازیگران شناخته شده روی آنتن می‌رود.

  • به‌نظر شما اساسی‌ترین عامل برای دیده شدن یک سریال یا فیلم چیست؟یک کار باید چه ویژگی‌ای داشته باشد تادیده شود؟ویترین بازیگران؟یک قصه خوب؟یک خط قرمز یا موقعیت‌های خاص؟کارگردانی خوب؟ریتم و ضرباهنگ؟الان مثلا درکار شما کدام مؤثر‌تر بوده؟

همه اینها در کنار هم مؤثر است اما به‌نظرم همه اینها به تنهایی می‌تواند نباشد و کار هم خوب دیده شود. یک کار می‌تواند کارگردانی فوق‌العاده نداشته باشد و به همت متن یا بازیگران دیده شود. می‌تواند به‌خاطر کارگردانی‌ای که هوشمندانه است حتی ضعف‌های متن پوشش داده شود. کار می‌تواند موضوعات حساس یا خط قرمزی نداشته باشد و آنقدر متن منسجم و اجرا خوب باشد که کار دیده شود. اما به‌نظرم هیچ اثری نیست که دیده شود و یک عنصر اساسی را نداشته باشد؛ آن‌هم کهن‌الگوست. آنچه یک فیلم یا در حقیقت داستان را شایسته پیگیری می‌کند، کهن‌الگویی است که شالوده قصه را تشکیل می‌دهد؛ مثلا کهن‌الگوی تقابل عشق و انتقام که هزاران قصه براساس آنها ساخته شده است اما هنوز برای بشر جذاب است و در مدرن‌ترین سناریو‌ها هم از آنها استفاده می‌شود. قصه این سریال از یک کهن‌الگوی قدیمی که همیشه دوستش داشتم نشأت می‌گیرد؛کهن‌الگوی کشمکش بین عشق پدر و فرزند و وظیفه اجتماعی یا ارزشی اخلاقی. قصه‌هایی که یک طرف کشمکش بین پدر و فرزند از جنس عشق است و در طرف دیگر وظیفه یا ارزش قرار دارد مثل قصه حضرت ابراهیم و ذبح جناب اسماعیل، مسئله و کشمکش همیشگی مخاطب از زمان تراژدی‌های باستانی دنیا و حتی شاهنامه خودمان تا امروز بوده؛ فقط کافی است برای این کهن‌الگو مصداق جدیدی بیابی.

  • داستانی که بر پایه این کهن‌الگو بنا کردید، چه ویژگی‌های نوینی دارد؟

تلاش کردیم این کهن‌الگو را در دغدغه‌های روزمره امروز مردم پیدا کنیم. موقعیت یک دختر دانشجوی شهرستانی در تهران، علاقه دختری کم سن و سال به ازدواج با مردی متمول و چندین خرده داستان دیگری که با خانم معتضدی نهایی کردیم، مواردی است که الان در جامعه ما دیده می‌شود.

  • براساس روال فیلمنامه‌نویسی برای تلویزیون و محدودیت‌ها، مخاطب از شب اول انتظار دارد نقش عاطفه با بازی خانم پاکرو، درنهایت یا به مسیر صحیح برگردد یا به بدترین شکل توسط مه و خورشید و فلک مجازات شود. این قابل پیش‌بینی بودن ماجرا، جذابیت قصه را کم نمی‌کند؟

اساسا در ذات تراژدی این هست که می‌دانیم دو نفر دارند به مسلخ می‌روند و سرنوشتی محتوم دارند. نکته، اتفاقاتی است که اینها را وادار می‌کند به مسلخ بروند و سیر اتفاق‌ها برای مخاطب دلچسب و دیدنی است. ذات تراژدی‌ها همیشه غم‌انگیز است. تراژدی سرانجام محتوم دارد که نویسنده گریزی از پایان قصه به آن صورت ندارد.

  • درست است، ولی در تلویزیون این سرنوشت محتوم باید طوری اتفاق بیفتد که پیام داشته باشد.

اساسا هر قصه‌ای که درست نوشته شود پیام دارد. شما یک داستان خوب و قوی در کل تاریخ بشریت بگویید که پیام نداشته باشد. حتی رمان نوها مثل رپ گریه یا دادائیست‌ها و سوررئالیست‌ها ممکن است تعهد اجتماعی و نگاه مصلحانه نداشته باشند اما برمبنای جهان بینی‌شان آن شکلی می‌نوشتند. وقتی قصه غلط تعریف شود و همه‌‌چیز به قول خودمان سَمبَل شود، آنوقت است که یا کار پیام ندارد یا پیام تو ذوق می‌زند و می‌گویند شعاری از کار درآمده.

  • تلویزیون محوریت برنامه‌های نمایشی را امید معرفی کرده و در چشم‌اندازهای مختلف گفته از ساخت مجموعه‌های تلخ و گزنده خودداری شود اما سریال شما به قول خودتان عناصر تراژدی دارد. این دوگانگی را چطور مدیریت کردید؟

عناصر تراژدی را دارد اما خود تراژدی هم کاملا با ناامیدی و یاس تفاوت دارد و اتفاقا در عمق تراژدی امید نهفته است. غم با غصه فرق دارد. یک وقت من غصه دارم که چرا فلان ماشین را ندارم یا فلان امکان مادی را ندارم و یک‌بار من غم نبود یک آرمان مثل عدالت یا آزادگی در جهان را می‌خورم. به قول سعدی به جز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم/که شادی در همه عالم از این خوش‌تر نمی‌دانم؛ یعنی غم عشق خوش‌ترین شادی است. تماشاچی در تراژدی با غم سروکار دارد، برای همین مخاطب از عدالت، ازخودگذشتگی، انسانیت، دگرخواهی یا مرگ هدفمندی که اتفاق می‌افتد احساس سرزندگی و بهجت می‌کند. انتهای یک تراژدی، انسان مأیوس نمی‌شود، می‌گوید کاش من هم اینگونه باشم. شما حتی می‌توانی مثل داستان‌های اگزیستانسیالیستی یا ابزورد، مثل دکتر ریو در طاعون کامو دغدغه نجات بشر را هم داشته باشی اما داستان این احساس را القا کند که زندگی چیزی بیش از یک لجنزار نیست و هیچ راه نجاتی هم نیست. اینجا کاتارسیسی رخ نمی‌دهد و مأیوس‌کننده و نا امید‌کننده است اما اگر هم به غم، به‌معنای درد کشیدن از نبودن یک آرمان والای بشری توجه شود، کار برعکس امیدآفرین است. این نگاه ساده‌انگارانه‌ای است که متأسفانه وجود هم دارد البته در تکیه برباد تلاش شده روایت غمگینانه نباشد. اضافه‌کردن بعد‌های معمایی، خانوادگی، روابط پیچیده و حتی گهگاه اضافه‌کردن شوخی‌ها باعث‌شده فضای داستان سنگین و غمگین نشود.

کد خبر 186382

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز