واضح است که سینما با نفس تماشاگر معنا مییابد و فیلم بدون مخاطب اسمش هر چه باشد قطعاً سینما نیست اما آیا میتوان هر سهلانگاری و پیش پاافتادگی را به صرف اقبال عمومی توجیه کرد؟ آیا میشود پشت پسندی
عامه پنهان شد و سنگر گرفت و به پشت گرمی گیشه، تمام خطاها و کاستیها را وارونه جلوه داد و از آنها به عنوان نقاط قوت یاد کرد؟
سالها پیش منتقدی که پس از سالها نقدنویسی به فیلمسازی روی آورده بود و اتفاقاً اثری پیشپاافتادهای هم ساخته بود؛ ساخت فیلمی مبتذل را اقتضاء حرفهای بودن در سینمای ایران دانست. به این معنا که در این سینما اگر میخواهی به عنوان یک حرفهای که شناخت و تصور درستی هم از گیشه دارد شناخته شوی، چارهای جز پذیرش و رعایت نکاتی که به فتح گیشه منجر میشود نداری و خیلی از این موارد خواه ناخواه باعث میشود انگ فیلمفارسی به فیلمت بخورد.
سیوپنج سال پیش زندهیاد جلال مقدم حرفهای بودن در سینمای فارسی را این چنین تعریف میکرد: «کارگردان حرفهای در این سینما کسی است که بتواند با سرعت زیاد و بودجه کم فیلمی را سرهم بندی کند که گیشه داشته باشد... در این سینما فقط چنین کارگردانی حرفهای خوانده میشود، نه کسی که بازیگرش را درست هدایت میکند، دوربینش را جای درستی قرار میدهد و میزانسن دادن بلد است.»
و حالا که چند سالی است همه از زنده شدن مجدد مناسبات فیلمفارسی در سینمای ایران میگویند، میشود نشانههایی از این تعریف را در سینمای موسوم به بدنه مشاهده کرد.
سینمایی که بیش از70 درصد تولیدات سالانه را در برمیگیرد ولی به شهادت آمار اغلب محصولاتش حتی موفق به بازگرداندن سرمایهشان هم نمیشوند و تازه بخش قابل توجه فیلمهایی هم که در گیشه به توفیق نسبی میرسند، از حرفهای بودن تنها استفاده از بازیگر سرشناس و شاخص را دارند.
شاید کمی بدبینانه به نظر برسد ولی حرفی که جلالمقدم در سی و چند سال پیش زده، هنوز هم در سینمای ایران مصداق دارد.
بخشی از سینمایی که حالا حرفهای نامیده میشود چاه ویلی است که با استعدادترین کارگردانان را هم در خود میبلعد و آنها را به سادگی مبدل به کار چرخانان سینمای محقر بدنه میکند.
به همین خاطر است که بسیاری از فیلمها، صرفاً به نیت سوءاستفاده از علاقه عموم مردم به یک ژانر (که این روزها ژانر کمدی است) یا موضوع مقابل دوربین میروند. این همان سینمایی است که در آن فیلمساز تحصیلکردهاش که در دانشکده درس سینما میدهد، هنری جز ساخت فیلمفارسی از خود نشان نمیدهد.
سینمایی که در آن میشود در کمتر از سه هفته یک کمدی بنجل و پیش پاافتاده را تولید کرد و با آن گیشه را هم فتح کرد. چرا که تماشاگر خسته و دلزده این سالها، به خندیدن بیش از هر چیز دیگر اهمیت میدهد.
در چنین آشفته بازاری فیلمساز حرفهای کسی است که بتواند یک فیلمنامه بنجل و بیکیفیت را با حفظ و تقویت همین ویژگیها خیلی زود سرهمبندی کرده و روانه اکران کند.
میشود با تکرار مفاهیم و مؤلفههایی که سالها پیش و در زمانهای متفاوت مورد توجه مخاطب قرار گرفته بود، دوباره گیشه را فتح کرد اما چنین رویکردی در دراز مدت چیزی جز خسران برای سینما به ارمغان نخواهد آورد.
سینمایی که هدفش جلب اعتنای مخاطب است باید جذاب، خوش ساخت و حرفهای باشد. همچنان که بسیاری از تولیدات پر مخاطب سینما از این ویژگیها برخوردار بودهاند. فیلمهایی که سازندگانشان به شعور تماشاگر احترام گذاشته و برای جلب توجه مخاطب به هر تمهیدی متوسل نشده بودند. نتیجه هم آثاری استاندارد و خوش پرداخت بود که در عین برخورداری از گیشهای پررونق به ارتقاء سطح سلیقه تماشاگر هم میاندیشیدند یا دست کم ذوق مخاطب را تنزل نمیبخشیدند.
سینمای ایران برای اعتلاء، چارهای جز حرکت در این مسیر را ندارد و گرنه فتح گیشه از جاده فیلمفارسی؛ در نهایت به همان بنبستی ختم خواهد شد که سینمای فارسی در میانههای دهه پنجاه دچارش شد.