خبر و موسیقی را بیش از هرچیز دوست داشت؛ کافی بود تصنیف مورد علاقهاش را بشنود یا گوینده از اوضاع اقتصادی و شرایط اجتماعی و وضعیت آب و هوایی چیزی بگوید؛ آن وقت بود که رادیویی که با باتری کار میکرد و هر روز«قوهاش تمام میشد» را بر زمین میگذاشت و دوباره بر تخت خود آرام میگرفت؛ پدربزرگ، یار وفادار رادیو بود؛ شاید هم رادیو به او و همنسلانش وفادار مانده بود، خلاصه اینکه از صبح تا شب، رادیوی جیبیاش روشن بود و او کتاب میخواند؛ رادیو روشن بود و او حیاط پرگلش را آب و جارو میکرد؛ رادیو روشن بود و او لباسهایش را اتو میکشید و مهمتر از همه رادیو روشن بود و او در گوش مادربزرگ، قصه عشق میخواند. پدربزرگ میگفت: من و مادربزرگت، ماندگارترین و خاطرهبرانگیزترین ترانههای زندگی خود را از رادیو شنیدهایم؛ بعد هم از روزگاری حکایت میکرد که پدرش رادیو خریده بود تا اهل فامیل دورهم جمع شوند و به صدای جعبهای جادویی دل خوش کنند که هم ترانه میخواند و تار و سه تار و بربط مینواخت و هم دانای کل بود و میدانست در گوشه و کنار مملکت چه اتفاقی افتاده است.
- رادیو، رسانهای قابل دسترس
رادیو در جامعه امروز که رسانههای تصویری، ماهواره و اینترنت در آن، حضور بسیار پررنگی دارند، چه نقشی دارد و تا چه اندازه توانسته با نسل نوجوان و جوان ارتباط برقرار کند؟ بهروزرضوی، گوینده، معتقد است: از آنجا که رادیو به موسیقی و مسائل روز توجه میکند در هر دورهای میتواند مخاطبان خاص خود را داشته باشد؛ به شرط آنکه مدیران شبکههای مختلف رادیویی، جدای از هرگونه تنگنظری بهگونههای مختلف موسیقی توجه کنند و با شنونده خود صادق و صمیمی باشند. رادیو، رسانهای سهلالوصول است؛ به این معنی که شنونده میتواند رانندگی کند، غذا بپزد، بیمار خود را معاینه کند و به رادیو هم گوش دهد؛ شاید تنها نویسندگان نتوانند موقع انجام دادن کارشان، رادیو هم بشنوند. از سوی دیگر، رادیو تخیل شنونده را بهکار میاندازد. مخاطب براساس صدای گوینده، چهره، قد و سن و سال او را در ذهن خود مجسم میکند؛ تصویری که دلخواه او و گاه از واقعیت، زیباتر است؛ حتی در نمایشهای رادیویی همچنین است؛ به این معنی که صدا، مخاطب را جذب میکند و لحن گفتار، این امکان را به او میدهد تا نشستن، ایستادن و غم و شادی بازیگر را تصور کند؛ اینجا صداست که کارگردانی میکند، چهره میآراید و اگر ساده و یکرنگ باشد، شنونده را به تماشای خود مینشاند.
یوسف رحیمی از گویندگان جوان رادیو است. او نیز چون بهروز رضوی، رادیو را «دمدستیترین رسانه» میداند که مزاحمتی برای مخاطب خود ایجاد نمیکند و باری بر دوشاش نمیگذارد؛ خبررسانی میکند و با پخش موسیقی، لحظات خوشی را برای او بهوجود میآورد؛ از اینرو هنوز هم رادیو، یار قدیمی مردم است و مخاطبان خاص خود را دارد و گواه این گفته، وجود شبکههای گوناگون رادیویی از ایران و پیام و آوا و سلامت و ورزش و جوان و معارف و قرآن است. رادیو، رسانهای شنیداری است؛ بیرنگ و لعاب و جاذبههای تصویر. صدا تنها عاملیاست که مخاطب را پای رادیو مینشاند؛ صدایی که تا از دل برنخیزد بر دل شنونده نمینشیند. به گفته رحیمی، تهیهکننده، سردبیر، نویسنده و گوینده، چهارضلع مربعی هستند که یک برنامه رادیویی را میسازند؛ تهیهکننده رادیو به کارگردان سینما میماند و همه عوامل را کنار هم میچیند، سردبیر خط فکری برنامه را مشخص میکند؛ نویسنده موفق کسی است که نیاز مخاطب را میشناسد و «حرفی از جنس زمان» میگوید و گوینده با صدایی که ساده و صمیمی است او را به شنیدن برنامه تشویق میکند.
صدا و موسیقی تنها ابزاری هستند که دستاندرکاران برنامههای رادیویی در اختیار دارند تا با شنونده خود ارتباط بگیرند. حتی بازیگران نمایش هم فقط و فقط با صدا، لحن، افکت و موسیقی میتوانند احساس خود را منتقل کنند. مخاطبشناسی یکی دیگر از موارد مهمی است که باید به آن توجه کرد؛ هرچند شناخت مخاطب به باور بهروز رضوی، نسبی است و هرکدام از شبکههای رادیویی، میانگینی از مخاطبان خود را درنظر میگیرند و برنامه میسازند.
رادیو به زبان معیار آسیب نمیزند
قرن معاصر را عصر ارتباطات میدانند. آیا میتوان در روزگاری که همه انسانها در ارتباط نزدیک با یکدیگرند و چه بخواهند و چه نخواهند در یک کافینت جهانی بهسرمیبرند، نقش رسانهها را بر زبان و فکر آنها نادیده گرفت؟! کورشصفوی، زبانشناس، تأثیر رسانهها بر فرهنگ و زبان مردم را مقطعی و گذرا میداند و براینباور است که برنامههای رادیو و تلویزیون، زبان معیار را تخریب نمیکنند. اما زبان معیار کدام است؟ به گفته کورش صفوی، هر زبانی که بهصورت طبیعی در میان سخنگویان یک جامعه بهعنوان ابزار ایجاد ارتباط بهکار میرود و زبان طبیعی نامیده میشود، به لحاظ نظری، دارای بینهایت گونه کاربردی است؛ برای مثال گونه جغرافیایی، یکی از گونههای زبانی است؛ فارسیای که در تهران صحبت میشود با فارسی مشهدی و یزدی و شیرازی، تفاوتهای بسیار دارد.
زبان فارسی، گونه شغلی هم دارد. کسی که در بانک کار میکند از اصطلاحاتی بهره میبرد که قرار نیست یک راننده کامیون از آنها سر در بیاورد. گونه سنی نیز یکی دیگر از گونههای زبان است؛ به این معنی که زبان فارسی یک جوان 17ساله همانی نیست که یک مرد 40ساله یا پیرمرد 80ساله بهکار میبرد و در این میان «گونه معیار»، گونهای بینشان است؛ یعنی آن نوعی از فارسی که نشود معلوم کرد متعلق به کدام ناحیه کشور است و به چه زبان، جنس و سن و سالی تعلق دارد.
بهروز رضوی، فرهنگسازی و استفاده از زبان معیار را یکی از نقشهای عمده رادیو میداند و میگوید: حرفی که از رادیو شنیده میشد برای مردم، حجت بود و مجریان تلاش میکردند از زبان معیار بهره ببرند؛ زبانی که ساده، روان و قابل درک بود و بیبهره از اصطلاحات سخیف کوچه و بازار؛ واژههایی چون «خفن»، «دودرهکردن» و... که امروز، بهویژه میان نوجوانان و جوانان، رواج پیدا کرده، عباراتی است که خلافکاران از آن استفاده میکنند و متأسفانه بعضی شبکهها و مجریان رادیویی هم چنین کلماتی را به بهانه نزدیک شدن به ذهن و زبان نسل جوان بهکار میبرند. یوسف رحیمی نیز فرهنگسازی را یکی از رسالتهای رادیو میداند و آن را در تضاد با شناخت نسل جوان و نزدیک شدن به ذهن و زبان او نمیداند. او به دورههایی اشاره میکند که برای مجریان رادیو برگزار میشود تا با شیوههای درست خواندن شعر، متون ادبی قدیم و جدید و اعراب درست کلام آشنا شوند و میگوید: مشکلی که در این کلاسها وجود دارد این است که بین علما اختلاف افتاده؛ پس بهتر است کتاب معیاری وجود داشته باشد تا همه گویندگان از آن استفاده کنند؛ شاید زبان جامعه ترمیم شود. آوای خوش، پدربزرگ را جادو میکرد و رادیو این فرصت را به او میداد تا چهره گوینده را در ذهن مجسم و تصور کند، کسی کنارش نشسته و با او درد دل میکند؛ مهمان عزیزی که هر روز به خانهاش میآید، بیاینکه با حضورش برای پدربزرگ مزاحمتی ایجاد کند و او را به دردسر بیندازد. ماههاست رادیوی جیبی پدربزرگ، آرام و غمگین و بیصدا، گوشه تاقچه، منتظر نشسته تا دست مهربانی، غبار از تنش بتکاند و پیچش را بچرخاند تا او دوباره ماندگارترین ترانهها را بخواند.