اینبار هم همینطور است با این تفاوت که این «یکی بود، یکی نبود» نام برنامهای رادیویی است که برای نسلهای قدیمیتر مملو از خاطره است و بازسازی و پخش آن در رادیو نمایش، یکی بود یکی نبود مدرنتری را در ذهن نسل جدید حک میکند.
این برنامه که از اواسط آبانماه و هر روز ساعت شش بعدازظهر از شبکه رادیویی نمایش پخش میشود بازسازی داستانهای برنامهای به همین نام است که سالها قبل، در دهه40 پخش میشد و بعدها به نام «داستان شب» ادامه پیدا کرد و شهرت بیشتری یافت. آرش پارساخو تهیهکننده این برنامه است. او درباره هدف از شروع این برنامه میگوید: «نمایشهای رادیویی نقش مهمی در تاریخ هنر نمایشنامه نویسی ایران داشتند.
در واقع تا زمانی که سینمای داستانگرا در ایران متولد شد بار نمایش و داستاننویسی بر دوش نمایشهای رادیویی بود و حتی بعد از آن هم بسیاری از فیلمها براساس همین داستانها ساخته شدند. از سال گذشته این امکان برای ما فراهم شد که بتوانیم نمایشهای قدیمی را به فایلهای دیجیتال تبدیل کنیم و همزمان با همین امکان، ایده این کار هم در ذهنمان نقش بست که با کمی تغییر و ترکیب عناصر داستانی کنونی و گذشته و به روز کردن داستانها میتوانیم برنامه جالبی داشته باشیم. پخش روزانه این برنامه بهصورتی است که بهطور میانگین هر 6-5 روز یک داستان پخش شده و پس از آن داستان بعدی آغاز میشود.»
او در ادامه میگوید: «این برنامه برای نسلهای گذشته خاطرات زیادی را به همراه دارد و پخش مجدد این داستانها میتواند روزگار گذشته را برای آنها زنده کند و از طرفی صدای این نمایشها را به گوش نسلهای جوانتری که فقط نامی از برنامههای قدیمی شنیدهاند، برساند.»
از مهمترین اقداماتی که برای ساخت این برنامه باید انجام میشد انتخاب داستان از میان تعداد زیادی از نمایشهای نوشته شده طی آن سالها بود. پارساخو معتقد است که یکی از مهمترین ارکانی که باید برای پخش یک برنامه روزانه درنظر گرفته شود جدا از مشهور بودن آن نمایش و یا بازیگران آن، تطابق موضوعات با تقویم و رویدادهای آن است. برای مثال در ایام سوگواری برنامهها باید براساس همان ایام تنظیم شده باشند که به گفته تهیهکننده این برنامه تمام جزئیات دریکی بود یکی نبود درنظر گرفته شده است و در ایام محرم داستانهایی مناسب با همان ایام پخش شد. البته او میگوید که نمایشهای این برنامه در زمانهای گذشته هم مطابقت نسبتا زیادی با رویدادهای مهم تاریخی داشتهاند.
اما انتخاب داستانها برای این برنامه نکته مهمی است. پارساخو از معیارهای دیگر انتخاب داستان میگوید: «سعی ما بر این است که داستانهایی را انتخاب کنیم که فضای ایرانی داشته باشند. در واقع شنیدن داستانها و تجسم فضاهایی که مدتهاست از آنها نشانی نیست برای شنونده بسیار جذاب است. به همین دلیل است که پخش داستانهایی مثل «ارثیه ایرانی»، «آتشی در دل» و یا «آرزوهای طلایی» برای مخاطبان جالب است.»
با توجه به قدیمی بودن نمایشنامهها ممکن است ممانعتهایی ازجمله تغییر ممیزی در طول سال بر سر راه پخش این برنامه بهوجود بیاید که آرش پارساخو این موضوع را اینگونه ارزیابی میکند: «در تمامی رسانهها بحث کنترل بر مطالب منتشر شده مطرح است و این کار بهدلیل رسالت مطبوعات و رسانهها امر مهمی است. برای پخش این برنامهها با درنظر گرفتن ساخت آنها در سالهای بسیار دور ارزیابیهای زیادی انجام میشود، اما این نمایشها زمانی پخش میشدند که رادیو وسیلهای بود که در بیشتر خانهها وجود داشت و هنوز نظرها به سمت تلویزیون نرفته بود و ساعت پخش آن هم طوری بود که تمامی اعضای خانواده برای شنیدن داستانها جمع بودند؛ به همین دلیل نکات اخلاقی در آنها رعایت شده و معمولا از این لحاظ مشکلی نداریم.»
اما در نهایت مخاطبهای یک برنامه و واکنشهای آنهاست که میزان موفقیت آن برنامه را بیان میکند. پارساخو این برنامه را با توجه به واکنش مخاطب موفق میداند: «با توجه به اینکه برنامههای رادیویی تبلیغات گستردهای ندارند معمولا زمانی بین ششماه یا حتی یک سال بعد از اجرا بین مردم جایگاه خود را پیدا میکنند، اما یکی بود یکی نبود تقریبا بعد از یک یا دو هفته واکنشهای مثبتی دریافت کرد. شاید یکی از دلایل آن ساعت پخش برنامه باشد. ساعت شش بعدازظهر معمولا ساعت پرترافیکی است و این نکته هم شانس مورد توجه قرار گرفتن این برنامه را بالاتر میبرد.»