مهر نوشت: مرحوم علامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در ضمن مواعظی پیرامون تفسیر آیه: وَ أَقِمِ الصَّلاة طَرَفَىِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ، تاثیر نماز در آمرزش گناهان را چنین بر شمرده و که عینا بخشی از سخنان ایشان ذیلا تقدیم میگردد:
نماز مکفر گناهان
در این آیه مبارکه خدا مىفرماید: «اى پیغمبر! نماز را به پاى دار در دو طرف روز، صبح و عصر، تا مقدارى که از شب مىگذرد پاسى که از شب میگذرد براى اقامه نماز برخیز! چرا؟ براى اینکه حسنات و نیکیها گناهان را از بین مىبرد، میشُوید، آب مىکند، و دیگر با وجود حسنه گناهى نیست.» یعنى نماز حکم یک حسنهاىدارد که وقتى انسان خواند مُکفِّر گناهان سابق اوست؛ معنى آیه این است.
حالا چگونه نماز مکفّر گناه انسان است؟ چون نماز توجّه به خداست، نماز رجوع به خداست؛ چون اگر بگوئیم توبه رجوع است، نماز هم رجوع است. شخصى که میخواهد توبه کند، لازم نیست بگوید: أتُوبُ إِلَى الله، أرْجِعُ إِلى الله، تُبْتُإِلَى الله، أسْتَغْفِرُ الله، نه، همین قلبش که حال رجوع پیدا میکند و متوجّه پروردگار است نفس این، توبه است....
یک روز پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله و سلّم به من فرمود: «یا على! هر کدام از مؤمنینى که ایمان به خدا داشته باشد و ایمان به من داشته باشد و از روى صدق وضو بگیرد براى نماز، همین طورى که این آب و قطرات وضو از صورت و دست او میریزد، گناهان از او میریزد! عیناً مانند شاخه درخت در زمان خزان پائیز که برگهاى او زرد شده، چگونه یک دست انسان به آن شاخه بکشد همه برگها به آسانى میریزد، همین طور قطرات آب وضو که از صورت مرد نمازگزار و از دستهاى او میریزد؛ با آن، گناهانش ریخته مى شود.
بعد که برمىخیزد و دو رکعت نماز میخواند و در آن دو رکعت میفهمد با خدا چه بگوید، خدا او را از گناهان پاک میکند کَیومٍ وَلَدَتْهُ امُّهُ! مثل روزى که مادر او را زائیده، گناهى ندارد، از این به بعد باید حساب گناهانش را بکند! و زمانى که نمازهاى پنجگانه را انجام میدهد در سویداى دل او ذرّهاى از گناه نمیماند، و ملائکه بهشتى او را بشارت بهشت میدهند و دعوت به بهشت میکنند.
آن وقت فرمود پیغمبر به من: «یا على! میدانى مثَلِ نماز مثَل چیست؟» گفتم: براى من بیان فرمائید!
پیغمبر فرمود: مانند نهرى است که جلوى خانههاى شما جاری است؛ بگو ببینم اگر یکى از شما جلوى خانهاش یک نهرى جارى باشد و این شخص در اوقات شبانهروز، پنج مرتبه از خانهاش بیاید بیرون، برود در این نهر خود را شستشو بدهد و خالص بشود، آیا در بدن او چرکى کثافتى مىماند؟
گفتم: أبدا أبدا! در شبانه روز پنج مرتبه انسان خودش را مرتّب بشوید!!
حضرت فرمود که: مثَل نماز مانند همان نهر جاری است در جلوى خانههاى شما؛ پنج مرتبه در این نهر وارد مىشوید و از فیوضات پروردگار و از رحمت پروردگار سر و پاى شما را فرا میگیرد، دل هاى شما را شستشو مىدهد، صفا میدهد، رقّت میدهد، توجّه به مقام ابدیّت و ازلیّت پروردگار مىدهد، و با وجود این نهر، گناه دیگر براى امّت من نخواهد بود.
این فرمایش حضرت رسول است؛ و این روایت را در سه جا من دیدم: یکى در «مجمعُ البحرین»، و یکى در کتاب «عَوَالى اللئَالى»، و یکى در «تفسیرعیّاشى»؛ که تفسیر عیّاشى از کتب بسیار معتبر شیعه است، که بسیارى از علماء میگویند که از «کافى» مهمّتر و سندش قوىتر است.
افسوس که این کتاب شریف بیش از نصفى از آن امروز در دست نیست، و نصف دیگرش یا به کلّى اصلًا نسخهاش در دنیا نیست یا اگر احیاناً نسخهاى هم در دنیا داشته باشد کسى اطّلاع ندارد....
خُب، تمام این حرفها براى این است که انسان نماز خوان بشود، اقامه نماز کند. شخصى که نماز خوان بشود از وجود او حسنات مى آید؛ شخصى که نماز نمىخواند از دل او تاریکى مىآید؛ آن تاریکى مىزند بیرون، این نور مىزند بیرون، و نور خوب است نه تاریکى! اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض [سوره النّور (24) صدر آیه 35.]، نماز خوب است نه ترک نماز؛ نماز توجّه به خداست! ضدِّ نماز، ترک نماز، توجّه به امور فانیه دنیاست! شخص نمازگذار، با خدا توجّه دارد، تارکُ الصّلاة به غیر خدا،وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى [سوره القصص (28) قسمتى از آیه 60].
مکتب سید الشهدا برای بشریت درس است
أشْهَدُ أنَّکُمْ قَدْ أقَمْتُمُ الصَّلاة وَآتَیْتُمْ الزَّکَاة وَأمَرْتُمْبِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتُمْ عَنِ المُنْکَر
خیلى عجیب است! واقعاً نظام سیّدالشّهداء علیهالسّلام این مکتبى است که تا روز قیامت براى بشریّت درس است.
معاویه، یزید، عُبیدالله بن زیاد، عمربنسعد، شمر، سنان بن أنس، آن سرلشکران، اینها همه براى دنیا بودند دیگر، اسمى از آنها در دنیا نیست! رسمى نیست، تشویقى نیست، مکتبى نیست که آنها را تقویت کند، در مجلسى نیست که یاد از آنها بتوانند به عظمت بکنند، حتّى در میان خودشان نمىتوانند اسم آنها را به عظمت ببرند، سرشکستهاند.
قبر معاویه در شام است؛ شام پایتخت حکومت معاویه بود که بین مشرق و مغرب عالم بود دیگر (از اندُلس تا سمرقند و خاور و بخارا و پیوه و بلخ و آنجاها حکومت بنیامیّه بود دیگر!) قبرش در مرکز پایتخت خودش در شهر دمشق است؛ تا انسان نرود و نبیند، باور نمیکند قبرش به این صورت باشد؛ باور نمىکند!
مزبله دانى مىدانید چیه که اگر شما چند دقیقه در آنجا باشید، بینىتان را باید بگیرید و زود خارج بشوید، این قسم است قبر او؛ در مرکز حکومت خودش!
امّا سیّدالشّهداء را آوردند توى یک زمین بى آب و علفِ خشک سربریدند که اسم او در دنیا نماند؛ بعد هم یزید به حکّام و عمّال خود نوشت که: حسین بن على (ع) با مرگ خدائى از دار دنیا رفته، و اعلام کنند که حسین از دار دنیا رفته تمام بشود دیگر؛ یک قضیّهاى شخصیّه است اتّفاق افتاده و رویش را هم مىپوشانند و کسى هم خبر پیدا نمىکند.
آن زمین خشک و بیآب و علف، حالا ببینید چه شهرى است! نجف ببینید چه شهرى است! نجف که شهر نبود قبر امیرالمؤمنین(ع) بالاى تپّه بود، بیرون شهر، دو فرسخ با شهر فاصله، حالا کوفه خراب شده، شده نجف!
کاظمین مقابر قریش بود (مقبره اهل بیت(ع)، مقبره قریش) بیرون شهر، حالا شده مرکز! مرکز تبلیغ، مرکز ترویج، مرکز تحصیل، مرکز ابّهت و جلال، مرکز علم و ادب، مرکز اخلاق و انسانیّت.
کربلا مرکز انسانیت
کربلا مرکز انسانیّت است؛ یعنى مکتب امام حسین(ع) به انسان درس انسانیّت میدهد و این مکتب از بین نمىرود، روز به روز روشن مىشود دیگر؛ همین طورى که پیغمبر به حضرت امام حسین(ع) فرمود (مطابق آن روایت امّ ایمن) روز به روز روشنتر مى شود و ظاهرتر مىشود.
از لشکریان عمر بن سعد بسیار زیادتر کشته شدند تا از لشکریان أباعبدالله(ع)؛ لشکریان أباعبدالله(ع) افراد معدودى که بیشتر نبودنند امّا هر یک از آنها صد، دویست، سیصد، پانصد نفر از آنها کشتند، اسمى از آنها هست؟ رسمى هست؟! نه! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون [سوره القصص (8) ذیل آیه 75.] گم شدند و رفتند، گم شدند! در عالم حقیقت وجود ندارند! امّا اینها که یک اصحابى بودند، اینها هِىْ نموّ کردند، نموّ کردند.
حبیب بن مظاهر خودش را به عالم نشان داد، مسلم بن عَوْسَجَه نشان داد؛ عجیب دارد نشان مىدهد. این پیرمرد مثل اینکه همین الآن زنده است و دارد خودش را نشان میدهد، در دلها و افکار جا مىگیرد؛ در هر مجلسى در دنیا درمیان سال کجاست که ذکرى از حبیب بن مظاهر نیاید؟! از زهیر نیاید؟! از هلال بن نافع نیاید؟! از مسلم بن عَوْسَجَه نیاید؟!
کار آنها، طریق عمل آنها، امر به معروف آنها، نهى از منکر آنها، اقامه نماز آنها مثل یک ذرّهاى است که خورشید بر او تابیده و او را بزرگ کرده و در افکار جلوه داده و این مکتب را مکتب اصیلِ انسانیّت در عالم انسانیّت به مرحله اثبات رسانده و امضاء کرده.
قدر و ارزش اصحاب سید الشهدا
خیلى قیمت دارند اینها که سیّد الشّهداء علیهالسّلام مىفرماید: قَدْأقَمْتُمُالصَّلاة! «شما اقامه نماز کردید.» پرچم توحید و نماز را که خوابانده بودند بنىامیّه، شما این پرچم را افراشتید؛ یعنى نمازى که ما امروز مىخوانیم در اثر مجاهده شماست، اگر نبود اسمى از دین در هیچ جایى از دنیا نبود.
چقدر در نزد سیّدالشّهداء علیهالسّلام اینها قیمت دارند! اینها افرادى هستند که حضرت سجّاد(ع)، حضرت امام جعفر صادق(ع) اینها که براى زیارت قبرشان رفتند، امام زمان(عج) مىرود مقابل قبر آنها مىایستد و مىگوید: بِأبِى أنْتُمْ وَ امِّى! یعنى «پدر و مادرم فداى شما!»
این کلمه شوخى نیست! ما مىرویم در زیارتنامه آن حضرت چه مىخوانیم؟ هر زیارتنامهاى که سیّدالشّهداء(ع)دارد، یا دنبال زیارتنامه یا در همان زیارتنامه خطاب است به اصحاب آن حضرت: أشْهَدُ أنَّکُمْ قَدْ أقَمْتُم الصَّلاة وَ آتَیْتُمْ الزَّکَاة وَ أمَرْتُمْبِالْمَعْرُوف وَنَهَیْتُمْ عَنِ المُنْکَر
خود سیّد الشّهداء علیهالسّلام یاد کرده از آنها، در چه مواقع حسّاسى! در وقتى که همه از دار دنیا رفتند و یک نفر دیگر باقى نمانده، هیچ کس دیگر نیست؛ نه حضرت ابوالفضل(ع) نه حضرت على اکبر(ع)، نه بُرَیْر، نهزُهَیْر، همان وقتى که شنیده اید مىگویند: تکیه به نیزه غریبى کرد، (در عنوان روایت نیزه غریبى نیست، امّا تکیه به نیزهاى کرد که در آن حال هیچ کس را نداشت؛ این معنى نیزه غریبى است) هیچ کس نبود!
ایستاده بین دو لشکر یک خطبه مفصّلى خواند و یک رجزى خواند؛ همیشه آقا خطبه مىخواند فوراً اطرافش را مىگرفتند، رجز مىخواند اطرافش را مىگرفتند، حالا یک خطبه مفصّل خوانده، یک رجز خوانده، نگاه مىکند اطراف خودش را مىبیند یک نفر نیست! صدا زد:
یا مُسْلِمَ بنَ عَقیل! یا هانىَ بنَ عُروَة! یا حبیبَ بنَ مَظاهر! یا هِلالَ بنَ نَافِع! یابُرَیْر! یا زُهَیْر! یَا أخِى، أبَاالفَضل! مَا لِى انَادِیکُمْ فَلَا تُجِیبُونِى؟! وَ أدْعُوکُمْ فَلَاتَسْمَعُونى؟!
"اى مسلم بن عقیل! اى یگانه یاور فداکار! اى هانى بن عروة! (اینها کجا بود؟ اینها کوفه شهید شدند، اوّلین شهدایى است که سیّدالشّهداء در کوفه داده!) اى پیرمرد، قارى قرآن، اى فقیه اهل بیت، اى حبیب بن مظاهر! اى مسلم بن عَوْسَجَه! اى هلال بن نافع! اى بُریر! اى زهیر! کجائید؟! اى برادرم عباس کجایى؟! مَا لِى انَادِیکُمْ فَلَا تُجِیبُونِى؟! «چه شده هرچه من صدا مىزنم شما جواب نمىدهید؟!» وأدْعُوکُمْ فَلَاتَسْمَعُونى؟! «شما را مىخوانم، به اسم صدا مىزنم، امّا صداى من به گوش شما نمىرسد؟»
أنْتُمْ نِیَامٌ أرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُون؟! أمْ حالَت مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إمَامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَه؟!
نمىدانم خواب سنگینى شما را گرفته امید داشته باشم که از این خواب برمىخیزید، یا اینکه نه رشته محبت و ولایت و مودّت خود را با امامتان ترک کردهاید و هر چه صدا مىزنم جواب مرا نمىدهید.
وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون؛ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون.