او چنان دلباخته وی شده بود که بهرغم داشتن خانوادهای مرفه، تصمیم به فرار از خانه گرفت اما خیلی زود فهمید مرد موردعلاقهاش فردی معتاد است که برای دست یافتن به ثروت خانواده آنها، دام سیاهی برایش پهن کرده است.
فرار ساناز از خانه 31آبانماه امسال رقم خورد. آن روز او و خواهرش برای خرید به پاساژی در شرق تهران رفته بودند که ناگهان ساناز ناپدید شد و خواهرش هر چه گشت ردی از او بهدست نیاورد. چند ساعت گذشت و وقتی خبری از دختر 18ساله نشد، خانوادهاش که بهشدت نگران بودند نزد مأموران پلیس رفتند و ماجرا را خبر دادند. پس از آن بود که تیمی از مأموران پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند و از آنجا که احتمال میرفت ساناز از سوی افرادی ربوده شده باشد، بررسیها برای یافتن ردی از او آغاز شد.
فرار خودخواسته
در تحقیق از خانواده وی مشخص شد که آنها وضع مالی خوبی دارند و ساناز به غیراز تعدادی از همکلاسی هایش دوستان دیگری نداشته و بیشتر وقت خود را در اینترنت میگذرانده است. مأموران که در پرس و جو از خانواده دختر گمشدهای سرنخی بهدست نیاورده بودند راهی پاساژ مورد نظر شدند و به بررسی فیلمهای ضبط شده در دوربینهای مداربسته پرداختند.
آنها متوجه شدند ساناز و خواهرش هنگام ورود به پاساژ برای چند دقیقه در کنار هم بودند اما بعد ساناز به بهانهای از خواهرش فاصله گرفته و سپس با تلفن همراهش شروع به حرف زدن کرده است. پس از آن هم به سرعت به طرف در خروجی پاساژ رفته و بعد از سوار شدن به یک خودروی پراید، از محل دور شده است.
با این اطلاعات، فرضیه آدم ربایی رنگ باخت و مأموران که حدس میزدند دختر جوان از خانه فرار کرده است، به ردیابیهای خود برای پیدا کردن او ادامه دادند. مأموران با بررسی مشخصات پرایدی که دختر جوان سوار آن شده بود دریافتنند صاحب خودرو مردی به اسم مرتضی است. محل زندگی این مرد در شرق تهران شناسایی شد اما همسایهها گفتند که مرتضی و خانوادهاش چند سال پیش در این محل مستأجر بودند و از دوسال قبل آنجا را ترک کردهاند. کارآگاهان با شناسایی محل زندگی جدید خانواده مرتضی راهی آنجا شدند اما خانوادهاش گفتند که مرتضی مدتی قبل که از همسرش جدا شد، با خانوادهاش نیز دچار اختلاف شد و آنها را ترک کرد و حدود دو سال است که تنها زندگی میکند.
مأموران که حالا به یک قدمی تنها مظنون پرونده رسیده بودند، محل زندگی مرد جوان را که اتاقی اجارهای در خیابان پیروزی بود شناسایی کردند و وقتی وارد آنجا شدند ساناز را در آنجا دیدند. با دستگیری مرتضی، او و دختر جوان به اداره آگاهی انتقال یافتند و تحقیقات از آنها آغاز شد.
حقیقت تلخ
ساناز که پشیمانی در چشمانش موج میزد در تحقیقات گفت: مدتی قبل بود که از طریق شبکه اجتماعی با مرتضی آشنا شدم. او در آن زمان خودش را بابک معرفی میکرد و میگفت که خانواده پولدار و ثروتمندی دارد اما بهدلیل اختلافاتی که با آنها داشته، جدا زندگی میکند. وی ادامه داد:
او خودش را مجرد معرفی میکرد و با حرفهای عاشقانه مرا فریب داد و گفت که میخواهد با من ازدواج کند. من که در این مدت به او علاقهمند شده بودم، چون میدانستم خانوادهام با ازدواج ما مخالف خواهند بود، پیشنهاد مرتضی برای فرار از خانه را پذیرفتم و یک روز به بهانه خرید همراه خواهرم به پاساژ رفتیم و آنجا بود که توانستم فرار کنم. من فکر میکردم در کنار مرد مورد علاقهام خوشبخت میشوم اما وقتی به خانه او رفتم، تازه فهمیدم که چه اشتباهی کردهام. یک روز که مرتضی در خانه نبود، شناسنامهاش را دیدم و فهمیدم که او پیش از این یکبار ازدواج کرده اما همسرش را طلاق داده بود. میدانستم که فریب خوردهام اما دیگر روی بازگشت به خانه را نداشتم تا اینکه مأموران رسیدند و ما را دستگیر کردند.
نقشهای برای پولدار شدن
مأموران که میدانستند مرتضی مدتها بهعنوان راننده در یک آژانس کار میکرده راهی محل کار او شدند و به تحقیق از همکاران سابقش پرداختند. یکی از آنها گفت: این اواخر مرتضی دائما درخصوص دختری صحبت میکرد که از طریق شبکه اجتماعی(اینترنت) با او آشنا شده بود و میگفت که پدر این دختر خیلی پولدار است و بهزودی وضعیت زندگی او نیز تغییر خواهد کرد. او معتاد بود و میگفت که با ازدواج با این دختر، او هم ثروتمند میشود تا اینکه مدیر آژانس بهخاطر اعتیاد وی را اخراج کرد.
با این اطلاعات، مرتضی که چارهای جز اعتراف نداشت به فریب ساناز و اغفال او اقرار کرد و گفت که قصد داشته با فراری دادن وی از خانه، با او ازدواج کند و از این طریق به ثروت پدرش برسد. وی همچنین به برداشت سه میلیون تومان از حساب دختر جوان به بهانههای مختلف اعتراف کرد و با دستور قضایی راهی بازداشتگاه شد.