من همیشه از بلبلها و قناریها خوشم میآمده که. از این که صدای خوبی دارند و هر وقت عشقشان کشید میزنند زیر آواز که. دیروز واسه خودم میچرخیدم و داشتم فکر میکردم که خیلی وقت است نه سینما رفتم، نه تئاتر، نه کنسرت. زمانی که نامزدم زنده بود، یادش به خیر هر هفته میرفتیم که مکانهای هنری و روحمان تازه میشد که. یادم است آخرین کنسرتی که رفتیم خیلی خوش گذشت. خواننده داشت با صدای قشنگش میخواند که:
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون...
آن موقع نمیدانستم که تا چند روز دیگر گلدون منم میمیرد که. خلاصه دیروز داشتم به آن خاطره فکر میکردم و در خیابانها ویژژژژژژژژژ... ویراژ میدادم که رسیدم به یک سیدی فروشی. جای نامزدم خالیکه. همان ترانه را شنیدم و یک مرتبه بالهایم شل شد و نتوانستم به رفتن ادامه بدهم. حیف که ما خونآشامها دستگاه پخش دیویدیپلیر نداریم وگرنه آلبومش را میخریدم که. سپس با کولهباری از رنج و اندوه رفتم طرف آبمیوه فروشی که این بار انتقام خونآلودم را بگیرم.
تصویرگری: مجید مهجور
جان خودم خیلی انگیز پیدا کرده بودم که. دیدم با یک ساک از مغازه زد بیرون. میخواست از چنگال قانون فرار کند که خبر نداشت از نیشگال من نمیتواند فرار کند که. میخواست با ساکی که لابد پر از پول بود برود فرودگاه و از کشور خارج شود که.
همانطور که دنبالش میکردم دیدم رفت یک جایی که بدجوری بوی صابون میداد. بعد دیدم لخت شد و یک پارچهی بزرگ و سرخ دورش پیچید که. گمانم اسم آن پارچه لنگ بود. تازه فهمیدم به آنجا میگویند حمام عمومیکه. عجب جای باحالی! یادم به فیلمی افتاد که با نامزدم دیده بودم. در آن فیلم هنرپیشه رفت توی حمام و انتقام گرفتکه. همهجا را بخار گرفته بود و من به درستی جلویم را نمیدیدم که. به غیر از خودم که قاتل بودم و مقتول چند نفر دیگر آنجا بودند که.
لحظههای حساس و نفسگیری بود. طرف رفت توی یک اتاقک که دوش داشتکه. در را از پشت چفت کرد. به خیالش من از در وارد میشوم. اوج گرفتم و از بالای در او را زیرنظر گرفتمکه. داشتم ناحیهی نیش را انتخاب میکردم که دیدم اول آب گرم را باز کرد، بعد آب سرد. ای بابا! این چهکاری است؟ حالا من چطوری او را بنیشم؟
در همینفکرها بودم که دیدم کلهی کچلش پر از کف شد. چشمهایش بسته بود و مرا نمیدید که. نمیدانم چرا چشمهایش را بسته بود. شاید فکر میکرد اگر او مرا نبیند، من هم او را نمیبینم که. حیف که آب مزاحم بود. ما خونآشامها کلاً با آب مشکل داریمکه. میخواستم انتقام بگیرم که یک مرتبه زد زیر آواز. نمیدانم حمامش خوب بود یا صدای او معرکه! باورم نمیشد این صدای آسمانی از دهان یک قاتل بیرون بیاید که. جالب این که داشت ترانهی مورد علاقهی مرا میخواند که:
نمیدونی توکه عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون...
دلم میخواست سرم را بگذارم روی شانهاش و زار زار گریه کنم. حیف که نمیشد. آخه خیس بود.
ادامهی خاطراتم را اگر نمردیم که در شمارههای آینده بخوانید که.