میخواهند از روزهایی از عمر خود سخن بگویند که در حصار افکار مزاحم گذشت، از شبهایی که در اضطرار تا صبح بیدار ماندند و با اضطراب صبح تا شب دویدند و لحظهای از زندگی لذت نبردند.
وسواس، مثل هراس از مهمترین بیمارىهاى فکرى و روانى بشر است که اگر درمان نشود، ممکن است به جنون کشیده شود؛ نوعی درماندگى مطلق. آنان که به فکر درمان درد بزرگ وسواس میافتند، زخمهای بزرگی از وسواس برداشتهاند و رنج عمیقی در جایجای زندگی آنان وجود دارد، بی آنکه گناهی داشته باشند و شایسته ملامت باشند.
وسواس، یک ایده، فکر، تصور، احساس است با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن. روانشناسان وسواس را نوعى تکانه شدید مىدانند که تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب میکند؛ روانکاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مىکنند و آن را حالتى مىدانند که در آن، فکر، میل، یا عقیدهاى خاص، که اغلب وهمآمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مىگیرد، آنچنان که حتى اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وا مىدارد که حتى رفتارى را برخلاف میل و خواستهاش انجام دهد. بیمار هرچند به بیهودگى کار یا افکار خودآگاه است، اما نمىتواند از قید آن رهایى یابد.
دکتر علی اسلامینسب، رواندرمانگر و رییس انجمن وسواس ایران میگوید: «علائم وسواس را مىتوان از دیدگاه بالینى به چهار دسته تقسیم کرد: علائمى که مربوط به خود وسواس است. یعنى اگر وسواس عبارت است از افکار، تصاویر ذهنى و تکانههاى ناخواسته و مزاحم که تا خود فرد بیان نکند، کسى قادر به مشاهده آن نخواهد بود، خصوصیات و علائمى که خاص وسواس است را مىتوان اولین علامت دانست. دوم مربوط به علائم مرتبط با اجبار است.
مثل انواع شست وشو. به طور مثال: خانمى که به جاى یک بار، چهار بار دستش را مىشوید و یا آقایى که اگر هنگام رانندگى اتومبیلش از خط سفید ممتد خیابان عبور کند، احساس اضطراب شدید مىکند و در امتداد آن رانندگى مىکند و یا مثل مرد وسواسى که نیمه شب به دفعات از منزل به خیابان برگشته و قفل اتومبیل را وارسى مىکند.»
دکتر اسلامینسب در ادامه عامل سوم را اضطراب میداند و میگوید: « در این حالت فرد، اضطراب شدیدى احساس مىکند، به خصوص اینکه هنوز به عمل تکرارى عادت نکرده باشد یا کسى جلوى تکرار عمل اجبارى او را بگیرد. یا حتى اضطراب جدیدى به اضطراب قبلى اضافه شود.» علامت بعدى، افسردگى است. وی در این باره معتقد است: «این افسردگى پاسخى است به ناکامى فرد در ناتوانى از جلوگیرى از عمل اجبارى و تحقیر دیگران.»
دکتر اسلامینسب با تقسیم عوامل مؤثر در ایجاد وسواس به عوامل هیجانی، جسمی و اجتماعی اشاره کرده و میگوید: «از عوامل هیجانى مؤثر میتوان به هیجانهاى جنسى مهار شده، خشمهاى فروخورده شده، عوامل افسردهساز، تغییر خلقهاى ناشى از تغییرات هورمونى و عوامل جسمى اثر گذار، مثل نقص عضو یا ناتوانى فیزیکى و مشکلات هورمونى اشاره کرد.
همچنین عوامل اثرگذار چون خانواده، اطرافیان، اجتماع و آموزشها نیز از عوامل بسیار مهم در این زمینه هستند.»
خصوصیات شخصیت وسواسی – اجباری
وسواس، یکی از چهار اختلال بزرگ و آسیبزای روانی در دنیا است (افسردگی، هراس، سوء مصرف دارو، وسواس) که در ایران حداقل 44 درصد از مردم به آن مبتلا هستند. وسواس در بسیاری از موارد با افسردگی و هراس همراه میشود.
دکتر اسلامی نسب با اشاره به خصوصیات شخصیت وسواسی – اجباری میگوید: «شخصیت وسواس – اجبار به ترتیب، قواعد، فهرستها و خلاصه کردن جزئیات امور به قدری اشتغال دارد که رشته امور را از دست میدهد. افراد دارای این شخصیت به شدت کمالگرا و به عبارت بهتری بینقصگرا هستند و گاهی آنقدر بینقصگرایی به خرج میدهند که نمیتوانند تکالیف محول شده را به اتمام برسانند.»
مثلاً یکی از همین افراد میگوید به دلیل بینقصگرایی و اینکه میخواست پایاننامهای بدون نقص ارائه دهد از دفاع پایاننامه کارشناسی ارشد خود بازمانده بود و در حالیکه مهلت ارائه پایاننامهاش به اتمام رسیده بود، هنوز آن را کامل نمیدید و مدرک فوقلیسانس نداشت.
دکتر اسلامینسب ادامه میدهد: «معیارهای بیش از حد دقیق شخصیتهای وسواسی یا اصلاً قابل دسترسی نیستند یا دسترسی به آنها بسیار مشکل و مستلزم وقت و هزینه زیاد و گاهی از دست دادن روند عادی و لذتبخش زندگی است. افراد مبتلا به شخصیت وسواسی به شکلی افراطی خود را وقف کار میکنند و به این ترتیب حتی اگر ضرورت اقتصادی و شغلی در زندگی آنها وجود نداشته باشد معمولاً به تفریح و روابط دوستانه و حتی روابط خانوادگی مناسب و مؤثر با همسر و فرزندان خود نمیرسند.
این افراد بیش از حد با وجدان هستند. اخلاقیاند و در مورد مسائل اخلاقی و ارزشی خود به هیچ وجه انعطاف نشان نمیدهند. آنها به شدت سرسخت و یکدندهاند و تعصب افراطی دارند.»
روانشناسان میگویند شخصیتهای وسواسی معمولاً محتکرند به این معنا که نمیتوانند اشیاء کهنه و از رده خارج شده یا بیارزش را دور بیندازند. آنها داشتن یک انباری مناسب را جزء لاینفک و بسیار ضروری برای خود میدانند، از سپردن وظایف خود به دیگران یا کار کردن با آنها پرهیز میکنند به نوعی سلطهطلب هستند و فکر میکنند هیچ کس مثل آنها از پس انجام امور برنمیآید مگر اینکه مطابق روش آنها رفتار کند و یا زیر نظر آنها باشد. هرچند که آنها حتی اگر رییس یا مدیر هم باشند باز هم بدشان نمیآید که جزئیترین امور را نیز به دست خودشان انجام دهند.
اسلامینسب با اشاره به اینکه مبتلایان به این اختلال علیرغم ظاهر شق و رق، رسمی و خشک و به ظاهر مقتدرانه فاقد قدرت تصمیمگیریاند. وی در ادامه میگوید: «این افراد هنگامی که بخواهند یک تصمیم مهم بگیرند و یا انتخاب کنند، دچار ضعف و ناتوانی میشوند و این امر از آنجا ناشی میشود که آنها به شدت از اشتباه کردن میترسند و نمیخواهند تحت هر شرایطی اشتباه کنند. بنابراین برای اتخاذ یک تصمیم بارها مطالعه و مشورت میکنند و از پذیرفتن مسئولیت تصمیمگیری به تنهایی طفره میروند.»
وسواسیها، هیجانات محدود دارند، بیش از حد مرتبند، مداومت و پافشاری میکنند، معمولاً در صحبت پیشدستی نمیکنند و خلقشان جدی است و از این مضطرب میشوند که خودشان بر جریان امری مسلط نباشند و به قولی اوضاع از کنترل آنها خارج شود. آنها معمولاً به گونهای رفتار میکنند که اتفاق غیرمنتظرهای نیفتد چون در آن صورت شاید نتوانند از پس کنترل شرایط برآیند حتی فکر کردن به این قضیه آنها را مضطرب میکند. اگر سؤالی از شخصیتهای وسواسی بپرسید پاسخهای با حاشیه و پر طول و تفضیل میدهند، به شدت از قواعد پیروی میکنند و کوچکترین تخطی از قوانین ذهنیشان را تحمل نمیکنند.
دکتر اسلامینسب ضمن بیان اینکه اگر کسی حداقل چهار صفت از صفات بالا را داشته باشد، دچار اختلال شخصیت وسواس -اجبار است و باید برای درمان اقدام کند، ادامه میدهد: «متأسفانه افراد مبتلا به این شخصیت اغلب در ابتدا موفق و مثبت به نظر میرسند و از سوی والدین، خانواده، مربیان و جامعه تشویق میشوند ولی جمع این صفات و شرایط، زندگی را برای آنان سخت میکند و آنها در اضطرار و اضطراب دائم به سر میبرند و کمکم قابلیتهای فردی آنها تحلیل رفته و زندگیشان مختل میشود.
اغلب مبتلایان اختلال وسواس – اجبار در معرض تربیت سختگیرانه و کمالگرا بودهاند و به عبارت بهتر به سبب این تربیت دچار اختلال میشوند و تا مدتی به دلیل همین اختلال تشویق میشوند. اما به تدریج که نشانهها شدیدتر میشود و به سمت آسیب زدن به خانواده و حتی محیط کار و جامعه میرود، از جامعه طرد و منزوی خواهند شد. مثلاً از کار اخراج میشوند و یا به دلیل انعطافناپذیری قادر به کنار آمدن با هیچ کدام از محیطهای کاری نیستند و مرتب شغل عوض میکنند، استعفا میدهند و ...»
نخبههای وسواسی
بسیاری از افراد مبتلا به این شخصیت از افراد نخبه و سرآمدان جامعه هستند. آنها معمولاً تحصیلات بالایی دارند و از بهره هوشی عملی فوقالعادهای برخوردارند. اما بهره هوش عاطفی، اجتماعی، انتزاعی آنها رشد نکرده است و فقط بالا بودن هوشبهر، زمینهساز تمایز آنها در مقاطعی از زندگی شده است و گاهی توجه و عطش بیمارگونه به تمایز و برترین شدن همراه با سایر عوامل، زمینهساز ایجاد اختلال در آنها شده است.
برای هر فرد وسواسی رفتارهای اجباری شکل خاص خود را دارند. دکتر مهدی دوایی، روانپزشک و عضو هیأت مدیره انجمن وسواس در این باره میگوید: «فرد وسواسی در پاسخ به حال بد و اضطراب خود یا عمل اجباری انجام میدهد که این اعمال شامل شستشو و پاک کردن (نجاست یا انواع آلودگی) را در برمیگیرد یا اگر نتواند به اعمال اجباری بپردازد، از شرایط و مکانها و یا اشیاء و رفتارهای خاصی اجتناب میکند که این اجتنابها نیز بسیار متنوعند: به عنوان مثال شخصی که از رفتن به مهمانیها، رستورانها یا مکانهای عمومی به دلیل وسواس اجتناب میکند و یا حتی افراد مذهبی که آنقدر از انجام غسل و وضو و نماز دچار اضطراب شده و عمل وسواسی انجام داده است که از نماز خواندن اجتناب میکند.»
وی در ادامه میگوید: «گاهی هم شخص وسواسی دائماً از اطرافیان خود اطمینانگیری میکند. به عبارت دیگر برای اینکه در هنگام اضطراب و مواجهه شدن با شرایطی که اعمال اجباری را موجب میشود از انجام اعمال وسواسی فرار کند، از اطرافیان خود سؤال میکند یا آنها را به نظارت اعمال خود فرا میخواند و... مثلاً در مورد نجس بودن اشیاء، عدم نفوذ آلودگی و میکروب، قفل بودن یا باز نبودن شیر گاز و... مرتباً سؤال میکند، حتی شهادت کتبی و امضا میگیرد یا مثلاً در هنگام انجام غسل یا وضو و نماز، مادر، همسر و بالاخره یکی از بستگان نزدیک و مورد اطمینان خود را وادار به نظارت میکند.»
وسواس زمان نمیشناسد!
ظاهراً وسواس سن شروع خاصی ندارد. در هر شرایطى که فشار و استرسى به فرد وارد شود و فرد زمینه وسواس داشته باشد، این اختلال در او آشکار مىشود.
دکتر دوایی در این باره معتقد است: «هر چقدر سن وسواس پایین مىآید، عمل وسواسى به صورت ناپخته ظاهر مىشود. به عبارتى، وسواس از یک ترس شروع مىشود که این ترس براى آن فرد معنادار است و آن ترس عامل آشکارساز است. حال وقتى فرد مىترسد، تمام سیستم عصبى از کار مىافتد.
اگر زمینه وسواسى در فرد وجود داشته باشد، وسواس آن آشکار مىشود وگرنه زمینه مشکل جسمى، درد و ناراحتى در یکى از اعضاى بدنش ایجاد مىگردد. یعنى پاسخ به ترس بنا به زمینهاى که هر فرد دارد ممکن است جسمى یا روانى باشد.»
وی ادامه میدهد: «با این حال اکثر متخصصان دوره ظهور بیمارى وسواس را از ۲۲ تا ۳۶ سالگى مىدانند و بیشتر مبتلایان به بیمارى را زنان تشکیل مىدهند هرچند که مردان مبتلا زودتر از این سن بیمارى خودشان را نشان مىدهند. هرچند که در پارهاى موارد کودکان نیز قربانى این بیمارى هستند و بیمارى وسواس در آنان به صورت کندى در انجام تکالیف به دلیل حس کمالطلبى شان بروز مىکند.»
آیا درمان میشود؟
تصور رایج در جامعه، وسواس را یک بیماری درمانناپذیر میداند و همانطور که اشاره شد، بسیاری از روانپزشکان نیز درمان دارویی را به عنوان آخرین راه مداوا پیشنهاد میکنند.
اسلامینسب با بیان اینکه درمان علمی وسواس در همه دنیا، رواندرمانی است میگوید: «در این روش از مواجهه استفاده میشود. این نوع درمان، مانع از آن میشود که بیمار از واقعیتها و مشکلات فرار کند و در واقع او را وادار میکند که با «خود» روبهرو شود. این کار اضطراب فرد مبتلا را از بین میبرد و فکر مزاحم را ضعیف میکند.»
یکی از بیمارانی که با همین روش مواجههسازی درمان شده میگوید: «وسواس من آنقدر شدید بود که حتی نان را هم آب میکشیدم و میخوردم ولی با این روش مجبور بودم با هرچه که نسبت به آن دوری میکردم روبهرو شوم. به طوری که اگر حمام کردنم 4 ساعت طول میکشید، باید 4 دقیقهای حمام میکردم و در شبانهروز فقط یکبار دستم را میشستم. وسواس من با روش مواجههسازی ظرف مدت دو ماه و نیم کاملاً از بین رفت.»
در مرحله بعد درمان که در حال حاضر تنها در ایران انجام میگیرد، از روش «مرگآگاهی» استفاده میشود که در آن فرد با تکرار مواجهه و خودآگاهی از شر اعمال وسواسی خلاص میشود و در واقع ترس او که یکی از علتهای اصلی بیماریاش است، از طریق مواجهه با یک ترس بزرگتر به نام مرگ، از بین میرود.
دارودرمانی یا...
«15 سال مبتلا به وسواس بودم. در این مدت چند سال هم دارو خوردم که متأسفانه بدتر شدم و نه تنها وسواسم بهبود نیافت بلکه افسرده هم شدم و خیلی هم چاق شدم. با اینکه از اعمال وسواسی من یک ذره هم کم نشد و باعث شد که من خودم مصرف دارو را قطع کنم.» اینها جملات یک زن 38 ساله مبتلا به وسواس است.
در مورد این بیماری تصورات غلطی حتی در میان روانپزشکان وجود دارد چرا که خیلی از آنها درمان بیماری وسواس را منوط به مصرف دارو میدانند.
دکتر علی اسلامی نسب، رواندرمانگر و رییس انجمن وسواس ایران در این باره معتقد است: «برخی از مبتلایان به وسواس سالها دارو میخورند چون دارودرمانی را درمان وسواس قلمداد میکنند و پس از سالها تحمل اثرات سوءمصرف دارو در کمال ناکامی به این نتیجه میرسند که دارو هیچ تأثیری در درمان وسواس ندارد و همه علائم با قطع دارو باز میگردد و چه بسا وسواس با شدت بیشتری روح و زندگی آنان را میآزارد.»
وی با اشاره به اینکه عدهای از روانپزشکان نیز وسواس را با دارو و آرامبخش آرام کردهاند، میگوید: «ولی آنها از این امر غافلند که وسواسی در خواب هم رویاهای وسواسی میبیند و هنگامی که بیدار میشود با التماس از هر چیز و هر کس برای انجام اعمال وسواسی یاری میطلبد.»
اسلامینسب ضمن بیان اینکه خواه ناخواه شخصیت وسواسی بر پایه وراثت، تربیت، تحقیر و ترس به وجود آمده و ریشه دوانده است، ادامه میدهد: «اجتناب، فراموش کردن و یا حتی دلخوش کردن به درمان دارویی و درمانهای سطحی هیچ کمکی به درمان وسواس نمیکند هر چند مدتی تعدادی از علامتها بهبود مختصری مییابد که بعد از مدت زمان کوتاهی دوباره همان علایم با شدت بیشتری دوباره به سراغ بیمار میآیند.»