البته بهدلیل آنکه تمایل موسی برای توبه از گناهان گذشته و گرفتن افسار ذوالجناح در مراسم ویژه عاشورا بهعنوان یک تمهید روایی اصلی دارای کشش دراماتیک و جذاب در خلق یک اثر سینمایی برای مخاطب امروز بهنظر نمیرسد، سعی شده تا با تأکید درست بر عشق و علاقه مردم روستا به اباعبدالله و پرهیز هوشمندانه از غلتیدن اثر به سمت شعارگرایی و سطحینگریهای مرسومی که با تولیدات تلویزیونی عاشورایی باب شده است، یک فیلم مفهومگرا عرضه شود؛ فیلمی که بهدلیل سکانس جذاب آمدن موسی با اسب محبوبش زیبا در مراسم گرداندن ذوالجناح و آن میکس درستی که از یک نوحه همدلبرانگیز روی افکتهای صوتی پرستویی صورت میگیرد از یک کف استاندارد بهرهمند شده تا مخاطب، فیلمی شریف با حداقلهای یک ساختار سینمایی منسجم ملاحظه کند.
اشکال از گیرنده است
بزرگترین مشکل فیلم غفارزاده را باید در محدود شدن توان اجرایی اثر به ایده تک خطی جذاب یعنی ماموریت یک کارگر کارخانه برای رساندن نامههای مردم شهرش به رئیسجمهور دانست. فیلم از همان ابتدا تا انتها در یک جاده و با محوریت حاج صمد و وانتش میگذرد و قرار بوده با نمایش چالشهایی که در مسیر رساندن نامهها به رئیسجمهور برای صمد اتفاق میافتد با ماجراهای جالبی روبهرو شویم اما ضربه بزرگ فیلم دقیقا از همین مرعوب شدن کارگردان در برابر وسوسه ساخت یک فیلم ماجراجویانه جادهای با غافلگیریهای پیاپی است که وی را در سودای ساخت اثری متفاوت و قابل دفاع به مسلخ میبرد و کارگردانی که میتوانست با این فیلم در بلبشوی تولیدی سینمای ایران جایگاهی خوب پیدا کند نتوانست از این فرصت طلایی بهرهبرد و با ناتوانی در مهندسی فضای روایت یکی از تجربههای ناامیدکننده سینمایی در سالیان اخیر را به مخاطبش عرضه کرد.