از نظر کارشناسان و برنامهریزان شهری، شهرکها در اطراف تهران با این هدف ساخته شدند تا از تراکم جمعیت و بارگذاری بر کلانشهر تهران کاسته شود اما درعوض اوضاع بدتر شد و جمعیت شهر تهران بدون آمادگی لازم، از دومیلیون نفر در دهه30 به بیش از هشتمیلیون نفر در دهه90 رسید. کارشناسان با استناد به شواهد موجود هیچ بعید نمیدانند که ظرف کمتر از 10سالآینده باز هم بدون فراهمآمدن بسترها و زیرساختهای لازم، کلانشهر تهران متحمل 14میلیون نفر جمعیت باشد. در این باره با دکترپیروز حناچی، استاد دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه تهران مصاحبهای انجام شد که در پی میآید.
- تعریف شما از شهرکهای اقماری چیست؟
موضوع شهرکهای جدید و اقماری اختصاص به کلانشهرها دارد؛ بهعبارتی دیگر شهرهایی که جمعیتشان از یکمیلیون نفر بالاتر میرود در شرایطی که اینگونه شهرها دچار عارضه تمرکز شوند میتوان انتظار بروز مشکلات کنترل امنیت و خیلی از مسائل دیگر را داشت. منظورم این است که در مجموع مدیریت در این شهرها سخت میشود. مشکلات اجتماعی، اقتصادی و حاشیهنشینی عارضهای است که همه کلانشهرها با آن دستبهگریبان هستند که برای مقابله با این مشکلات راهکار عدمتمرکز پیشنهاد میشود و یکی از راههای عدمتمرکز نیز این است که مثلا به جای تهران 5/8میلیون نفری، تهران سهمیلیونی داشته باشیم، در عوض اقدام به احداث شهرکهای اقماری در اطراف آن کنیم تا سرریز جمعیت کلانشهرها را در خود جای دهند؛ البته باید توجه داشت که این اقدام باید براساس برنامهریزی باشد.
- از نظر شما شکلگیری شهرکهای اقماری در اطراف تهران براساس برنامه بود و اساسا این برنامهها چه هستند؟
خیر. بهنظر من شکلگیری شهرکها اتفاقی بود. وقتی تهران را با لندن مقایسه میکنیم میبینیم که در کشور خودمان بدون برنامه عمل کردهایم و نتیجه این شده که بسیاری از زمینهای کشاورزی و باغات از بین رفته و منابع آب آلوده شده است.
باید یکسری سیاستهای کنترلی در مورد کلانشهرها به اجرا گذاشته شود که ساخت شهرهای جدید بههمین دلیل است اما میباید برای ساخت شهرهای جدید، در زمینهای خاصی در اطراف شهر مکانیابی صورت گیرد و امکانات حملونقل عمومی، منابع آب و تاسیسات زیربنایی تأمین شود تا به این وسیله شهرکهای اقماری بتوانند روی پای خود بایستند، به پایداری برسند و نیازی به تردد روزانه به مادرشهر نداشته باشند. در مرحله بعد شهرکهای اقماری باید بتوانند با همدیگر کار کنند و برای این مهم باید سرمایهگذاریهای عظیمی روی حملونقل عمومی، ریلی و جادهای انجام شود تا تردد ساکنین اقماری خیلی پرهزینه نباشد؛ در واقع اینگونه سیاستگذاریها و برنامهریزیها به منزله عدالت اجتماعی و کاری درست و علمی است که در دنیا شهرسازان به آن عمل میکنند.
از دیگر سیاستهایی که باید در شکلگیری شهرکهای اقماری، مدنظر برنامهریزان قرار گیرد این است که برای تشکیل یک شهر نیاز به پیشینه تاریخی وجود دارد؛ بنابراین نباید یکباره در بیابان، نقطهای را انتخاب کرد و در آن شهر ساخت؛ البته نه اینکه نمیتوان این کار را کرد زیرا بسیاری از شهرهای جدید اینگونه ساخته شدهاند ولی نتیجه استقرار از نقطه صفر در بیابانهای منابع طبیعی با توسعه یک شهر که در طول تاریخ حیات داشته و توسعهیافته متفاوت است. از نظر شهرسازان خیلی مهم است که در ساخت شهرهای جدید هویت تاریخی و فرهنگی درنظر گرفته شود.
- اختصاصا در مورد تهران چه نقاطی مناسب استقرار جمعیت است؟
برای پذیرش و استقرار جمعیت در اطراف شهری مثل تهران باید به سراغ پاکدشت، ورامین، کهریزک، دماوند، رودهن و بومهن رفت و در این جاها باید سرمایهگذاری کرد؛ این توصیهای جدی برای تشکیل شهرهای جدید است. از سوی دیگر تشکیل شهرهای جدید به منظور کاهش تمرکز در کلانشهرهاست؛ بنابراین نیازمند اعمال یکسری سیاستهای اقتصادی هستیم، بهعنوان مثال اگر فردی امکان خرید یک آپارتمان 50متری در تهران را دارد باید بتواند در پردیس، پرند یا هشتگرد با همان مبلغ یک خانه ویلایی کوچک تهیه کند و یا اگر جنسی در تهران را Aتومان میخرد باید بتواند همان کالا را در شهرهای جدید 30درصد ارزانتر تهیه کند. در واقع ما به این وسیله برای مردم جاذبه فراهم میکنیم تا با اختیار، زندگی در این شهرها را برگزینند نه اینکه به اجبار. مثلا شهر لندن که در دو دهه قبل 12میلیون نفر جمعیت داشت الان با فراهم کردن جاذبه در اطرافش موفق شده جمعیت لندن مرکزی را به هفتمیلیون نفر برساند.
- بهنظر شما در ایران شکلگیری شهرکهای اقماری اطراف تهران آهنگ رشد جمعیت به چه صورت بود؟
تهران دهه 30، دومیلیون نفر جمعیت داشت اما الان بیش از هشتمیلیون نفر جمعیت دارد که با جمعیت شهرکهای اقماری به حدود 14میلیون نفر میرسد. منظور من از اینکه مجموعه شهر تهران بدون برنامهریزی شکل گرفت این است که کرج قرار نبود بیش از 1/5میلیون نفر جمعیت داشته باشد اما این امر به اجبار اتفاق افتاد. اساسا این همه بارگذاری در مسکن اشتباه بود. شهرهایی مثل پرند، پردیس و هشتگرد حداکثر برای جمعیتی 150هزار نفری تعریف شدهاند آن هم در افق طرحی 20ساله نهطی چهارسال و نه با جمعیت 700هزار نفر؛ اما این اتفاق افتاده و این حجم عظیم جمعیت در اطراف تهران به سرعت بارگذاری شدهاند آن هم در شرایطی که هیچ برنامهریزیای برای آن صورت نگرفته و در کمال تأسف شورایعالی شهرسازی نیز آن را تأیید کرده است. این درحالی است که اصلیترین وظیفه حکومتها و دولتها کنترل چنین مسائلی مثل شهرنشینی، شهرسازی، برنامهریزی، آمایش اسکان و استقرار جمعیت است.
شما به عکسهای ماهوارهای محدوه کلانشهر تهران در شب دقت کنید، این محدوده در شب بهواسطه نور چراغهایش کاملا برای ما مساحت 707کیلومترمربعی شهر تهران را مشخص میسازد و این درحالی است که مجموعه شهری تهران که از شرق شامل شهرهای بومهن، رودهن و دماوند، از غرب هشتگرد و از جنوب حسنآباد است 13هزار کیلومترمربع وسعت دارد.
- شهرهای جدید در اطراف تهران دقیقا از چه سالی شکل گرفتند؟
سیاست تشکیل شهرهای جدید با هدف جلوگیری از تمرکز در تهران در اواخر دهه60 صورت گرفت؛ البته این تصمیم درستی از سوی وزارت مسکن بود اما تحتتاثیر انقلاب، محدوده 25ساله تهران زیر بار رفت که نباید میرفت؛ مثل منطقه یک و بخشهایی از مناطق دو، سه، چهار، پنج، 14، 15، 19، 20 و 22؛ در واقع یک تهران مرکزی داشتیم و یک خارج از محدوده که این بخش خارج از محدوده متأسفانه بعد از انقلاب زیر بار رفت.
- در یک دوره موضوع انتقال پایتخت از سوی برنامهریزان شهری مطرح شد اما به نتیجه نرسید؛ بهنظر شما آیا مخالفت با عدمانتقال پایتخت درست بود؟
در موضوع انتقال پایتخت، در آن دوره عدهای بر این عقیده بودند که میتوانند وضعیت را کنترل کنند بهگونهای که نیازی به انتقال پایتخت نباشد اما رویکرد افزایش تمرکز مسکونی و فروش تراکم پیش آمد؛ گرچه در آن زمان، تنها 300 نقطه شهر را شامل میشد و مدیران میاندیشیدند که میتوانند فروش تراکم را کنترل کنند اما این شیوه تداوم یافت و اپیدمی شد، بهنحوی که الان فروش تراکم تبدیل به یک حق عمومی شده و متأسفانه هر پلاکی میتواند چندطبقه شود؛ بنابراین بارگذاریهایی در شهر صورت میگیرد که براساس برنامههای طرحهای بالادست نیست و همه تبعات آن دیده نشده است.
- در این صورت شما چه سرنوشتی برای شهر تهران پیشبینی میکنید؟
بهنظر من خیلی دور نخواهد بود که تمام سطوح مسکونی تهران با تراکم حدود 350درصد ساخته و ظرفیت جمعیتپذیری برای 16میلیون نفر فراهم شود، درحالیکه با کمال تأسف این روند میتواند برای شهر تهران عوارض بسیاری بهدنبال داشته باشد. ما در این صورت اصطلاحا هم چوب را خوردهایم و هم پیاز را؛ یعنی هم سیاست شهرهای جدید را اجرا کردهایم و هم افزایش تراکم سطوح مسکونی را، درحالیکه این دو کاملا با هم در تناقضند. در هرحال هماکنون مجموعه شهری تهران بزرگ 32شهرداری و 16فرمانداری دارد که هرکدام کار خودشان را میکنند و هیچ هدف مشخصی را برای مصلحت کلانشهر دنبال نمیکنند؛ هر اتفاقی ممکن است بیفتد، ضمن اینکه حدفاصل سال84 به این طرف طرح مسکن مهر نیز به اجرا درآمد که از نگاه شهرسازان معضلی جدی برای تهران است. از نظر کارشناسان اسم مسکن مهر، حاشیهنشینی دولتی یا حاشیه نشینسازی دولتی است در کلانشهری که به حاشیهنشینی دامن میزند؛ در واقع به فقر و اختلاف طبقاتی دامن میزند، براساس این طرح اقشار کمدرآمد به شکل متمرکز و پرتراکم در نقطههای محدود جمع میشوند، این درحالی است در دنیا افراد با درآمد بالا، متوسط و پایین بهصورت ترکیبی با هم دیده میشوند تا جامعه قطبی نشود. تکقطبیشدن میتواند مشکلات اجتماعی بسیاری بهدنبال داشته باشد. از نظر من بسیار مهم است که حکومتها بهصورت هوشمندانه و معقول و مترقیانه با مطالعه و استفاده از بهترین مختصصان دقت خود را معطوف به این کنند که بحرانهای سیاسی و دورنمای آتی را تشخیص دهند و برای آن برنامهریزی کنند تا در آینده مردم با مشکل مواجه نشوند.