در این مصاحبه که در سایت truth-out. org منتشر شده است، وی به بررسی برخی سیاستهای آمریکا در آمریکای لاتین میپردازد. وی از حضور نیروهای سازمان ملل در هائیتی بهعنوان اشغال این کشور نام میبرد که توسط قدرتهای بزرگ جهان بهخصوص آمریکا سازماندهی شده است. چامسکی پیامدهای سیاستهای آمریکا را برای هائیتی مخرب میداند. به گفته وی، آمریکا تمام پایگاههای خود را در کشورهای این منطقه از دست داده و تنها پایگاه آن در هندوراس است. از این رو واشنگتن میکوشد از این کشور که کارنامه غیرقابلدفاعی دارد حمایت کند. حرفهای وی را میخوانیم.
- شما آمریکایلاتین را منطقهای توصیف کردهاید که امید زیادی برای آینده به شما میدهد. اما در خلال چند سال گذشته، دو دولت اصلاحطلب که بهطور دمکراتیک انتخاب شده بودند، با آنچه کودتای پارلمانی خوانده شده، سرنگون شدهاند؛ مانوئل زلایا در هندوراس در سال2009 و فرناندو لوگو در پاراگوئه در بهار امسال. آیا بهنظر شما اینها حوادثی استثنایی یا بخشی از یک روند گستردهتر هستند؟
کودتا در هندوراس یک چیز است، براندازی لوگو چیز دیگر و تلاش برای تأسیس مجدد پایگاههای نظامی در شیلی هم چیزی دیگر. آنها بخشی از امری واحد هستند. آمریکایلاتین تا حد زیادی خود را از کنترل غرب خلاص کرده است. پایگاههای نظامی آمریکا بسته شدهاند. در کنفرانس نیمکره کارتاجنا، آمریکا و کانادا کاملا منزوی بودند. آمریکا تسلیم نشده است بلکه میکوشد موقعیت خود را بازسازی کند.
در دهههای1960 و 1970 آمریکا به ایجاد و تحکیم حکومتهای دیکتاتوری در شماری از نیرومندترین کشورهای آمریکایلاتین مانند برزیل، شیلی و آرژانتین کمک کرد. آیا این نشانه پیشرفت است که تنها مواردی که آمریکا توانست دمکراسی را براندازد، در سال2009 در هندوراس و هائیتی در سالهای2004 و 2010بود؟ اینها اتفاقا فقیرترین و آسیبپذیرترین کشورهای نیمکره ما هستند.
هائیتی و هندوراس در واقع فقیرترین و آسیبپذیرترین کشورها هستند و اتفاقا همبستگی زیادی بین مداخله آمریکا طی سالها و فقر و ویرانی وجود دارد؛ مثلا اگر آمریکای مرکزی و کارائیب را درنظر بگیرید که عمده هدف مداخله آمریکا بودهاند، هائیتی فقیرترین کشور است که آن هم هدف اصلی مداخله آمریکا بوده است. در مکان دوم گواتمالا و نیکاراگوا هستند و هندوراس هم همان حوالی جا دارد؛ آنها دیگر اهداف مداخله هستند.
اگر ادامه دهید آمریکا یک دولت را برنینداخته یا یک کشور را اشغال نکرده که آن هم کاستاریکاست که کمابیش میتواند خود را اداره کند. هندوراس هم بسیار مهم است زیرا پایگاه بزرگ نظامی آمریکا در آن است. همانطور که میدانید، آمریکا از تمام پایگاههای خود در آمریکایجنوبی اخراج شده و الان میکوشد یکی را از نو بنا کند اما فعلا پایگاه درست و حسابیای ندارد. پایگاه پالمرولا در هندوراس پایگاه مهمی برای آمریکاست و تصور میکنم این دلیل مهمی برای حمایت آمریکا از انتخاباتی بود که در دولت کودتا برگزار شد. زلایا به سوی اصلاحات اجتماعیای میرفت که آمریکا همواره با آن مخالفت کرده است و اگر بتواند جلوی آن را خواهد گرفت.
در مورد هائیتی، این کشور صدها سال بازیچه قدرتهای امپریالیستی - عمدتا فرانسه و آمریکا- بوده است. نیویورکتایمز اخیرا مقالهای در اینباره داشت که چگونه سیاستهای کشاورزی نادرست به اندازه واردات برنج یارانهدار از آمریکا از اواسط سالهای دهه1990 به هائیتی لطمه زده است اما در این مقاله گفته نشده که پذیرش برنج یارانهدار یک شرط آن بود که آریستید مجبور بود بپذیرد تا پس از مداخله کلینتون در این کشور در سال 1994همچنان در قدرت باقی بماند و پذیرش این شرط مسلما با علم به این مطلب انجام شد که این امر باعث تضعیف تولید برنج در هائیتی میشود. سالها بعد، کلینتون گفت ببخشید، متوجه نبودم. این اذعان اندکی به تقصیرکاری است. کلینتون شروطی را تحمیل کرده بود که هائیتی را مجبور کرد درهای خود را به روی انواع مداخله اقتصادی خارجی باز کند.
- شما یکبار گفتید که عذرخواهی کلینتون برای نابودن کرد بنیان کشاورزی هائیتی شاید در تاریخ امپریالیسم بیسابقه باشد اما اخیرا خانواده کلینتون یک کارخانه پوشاک را در زمین حاصلخیز کشاورزی افتتاح کرد که دولت هائیتی پس از جابهجایی کشاورزان به شرکت اهدا شده بود. بانک توسعه اینترآمریکن و آمریکا بخش اعظم زیرساخت را تأمین کردند. ویژگیهای توسعه برای این کشور چیست؟
ویرانی هرچه بیشتر هائیتی. من عذرخواهی کلینتون را خیلی جدی نمیگیرم. ممکن است وی نمیدانست وقتی آن شروط را بر بازگشت آریستید تحمیل کرد، داشت چه کار میکرد؛ موضوع فراتر از اینهاست. حاکمان نظامی هائیتی به یک چیز نیاز داشتند؛ نفت. وقتی سیا در کنگره اعلام میکرد که جلوی ارسال محموله نفت به هائیتی گرفته شده است، پایانههای بارگیری نفت توسط خانوادههای ثروتمند در هائیتی ساخته میشد. بعدا معلوم شد که کلینتون بیسر و صدا به شرکت تگزاس اویل اجازه داده بود که برخلاف دستور ریاستجمهوری برای حاکمان نظامی نفت بفرستد. ندیدم کلینتون برای این امر عذرخواهی کند.
- در مهر ماه، کرچنر، رئیسجمهور آرژانتین با غرور درباره دخالت کشورش در اشغال نظامی هائیتی توسط سازمان ملل سخن گفت که آمریکا آن را پس از کودتای2004 سازماندهی کرد. چرا دولتهای چپ میانه آمریکایلاتین به این مأموریت پیوستند؟ چرا هیچ اعتراضی از جانب برزیل، اروگوئه یا آرژانتین بر سر مداخله سازمان دولتهای آمریکا در انتخابات تقلبزده سال 2010صورت نگرفت؟ بهنظر شما اقدام مناسب کشورهای چپگرای آمریکای لاتین در ارتباط با هائیتی چیست؟
برزیل نقش اصلی را داشت. راستش من شگفتزده شدم، بهخصوص وقتی که آثار زیانبار عملیات نیروی ثبات سازمان در هائیتی روشن شد. نمیدانم سیاست برزیل ناشی از چه بود! گمان کنم این کار بخشی از تلاش آنان برای کسب حمایت بینالمللی برای دستیابی به کرسی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل باشد اما مطمئن نیستم. فکر نمیکنم این سیاست شرافتمندانهای باشد. همین امر در مورد آرژانتین نیز صدق میکند و فکر میکنم همه باید بکوشند تا فهم مردم را درباره آثار این سیاست بالا ببرند و خواستار سیاستهای سازندهتری شوند که در حال حاضر احتمالا باید شامل خروج نیروهای مداخلهگر خارجی باشد. تا آنجا که میدانم این همان چیزی است که بیشتر مردم هائیتی میخواهند و آنان هستند که باید تصمیم بگیرند نه من.
- اکنون تقریبا 9سال از اشغال هائیتی توسط سازمان ملل میگذرد. سهلانگاری سربازان باعث شیوع وبا شد که بیش از 7500نفر را کشت و سازمان ملل درباره امکان پرداخت غرامت به قربانیان آن ساکت است. هائیتی در 10سال آینده به دومیلیارد دلار نیاز دارد تا این بیماری را ریشهکن کند. در این حال سازمان ملل طی سه سال آینده دومیلیارد دلار صرف اشغالگری نظامی خود خواهد کرد اما بهطور کلی برای انتقاد از سازمان ملل اکراه وجود دارد.
اول اینکه آنچه سازمان ملل انجام میدهد، بهشدت توسط قدرتهای بزرگ و بهخصوص آمریکا محدود میشود. کار این سازمان نمیتواند فراتر از محدودههایی برود که آنها معین میکنند. به علاوه سازمان ملل بهشدت دچار بیکفایتی و فساد درونی است اما شخصا سازمان ملل را خیلی مقصر نمیدانم. هر چند مشکلات زیادی وجود دارد اما من اربابان سازمان ملل را مقصر میدانم؛ یعنی شورای امنیت و آمریکا. فکر میکنم این سؤال شما که چرا این پول صرف مقابله با بیماریای نمیشود که سربازان سازمان ملل ایجاد کردند و خودشان هم میتوانند آن را برطرف کنند، بخشی از این پرسش عمده است که چرا هیچ طرح توسعه پایداری برای پاسخ دادن به نیازهای مردم هائیتی وجود ندارد؟ عمده تلاش بینالمللی را در این کشور منافع بازیگران خارجی تعیین میکند؛ بازیگرانی که میخواهند مسلط باشند و امور را در کنترل داشته باشند نه آنکه به منافع و نیازهای مردم پاسخ دهند. این امر فقط در هائیتی اینگونه نیست بلکه کلا همه جا اینگونه است. حتی در داخل آمریکا هم اینگونه است. به موضوع کسربودجه توجه کنید. نابرابری چرا؟ کافی است به ساختارهای قدرت در ورای آن توجه کنید، یعنی به نهادهای مالی، تا به پاسخ برسید.
- اجازه دهید به یکی دیگر از عذرخواهیهای کلینتون برگردیم. در سال 1999 وی علنا از حمایت نظامی و دیپلماتیک آمریکا از سیاستهای نسلکشی در گواتمالا ابراز تأسف کرد؛ سیاستهایی که احتمالا به مرگ صدها هزار نفر انجامید. وی گفت آمریکا نباید این اشتباه را تکرار کند. امروز آمریکا سالانه 50میلیون دلار به دستگاه بیرحم امنیتی هندوراس کمک میکند. مأموران آمریکایی شخصا در حملاتی که به مرگ غیرنظامیان انجامیده است، شرکت کردهاند. سربازان هندوراسی در کشور آمریکا در ایالت جورجیا آموزش دیده و توسط آمریکا گزینش شدهاند. با توجه به ایجاد پایگاههای جدید در آنجا آیا بهنظر شما آمریکا فصلی جدید در حمایت به سبک ریگان از حاکمیت جوخههای مرگ گشوده است؟
خب همانطور که گفتید این سیاست جدیدی نیست. این سیاست چند دهه برقرار بوده و هر وقت فرصتی وجود داشته آمریکا این کار را کرده است و کاملا درست است که از زمان کودتای نظامی و تأسیس دولتی که اوباما از آن حمایت کرد، هندوراس به داستانی ترسناک بدل شده است. این کشور بدترین کارنامه خشونت را در این نیمکره و یکی از بدترین کارنامهها را در جهان دارد. این حمایت دیگری از دولت جوخه مرگ است. این سیاست سنتی آمریکاست و نباید از آن متعجب شد.
- مدت کوتاهی پس از انتخاب مجدد اوباما، آمریکا با استفاده از هواپیماهای بدون خلبان در یمن دست به عملیات زد. آمریکا به همراه اسرائیل و پالائو با قطعنامه مورد حمایت 188کشور دیگر در سازمان ملل برای مخالفت با تحریم غیرقانونی کوبا مخالفت کرد. آمریکا با حمایت دیپلماتیک و تحویل سلاح، از بمباران هوایی غزه توسط اسرائیل حمایت کرد. بسیاری امیدوار بودند که دوره دوم اوباما مترقیتر باشد اما امکان اینکه اوباما در دوره دوم معتدلتر باشد، مانند جورجدبلیو بوش، چقدر است؟
من فکرش را هم نمیکنم که دوره دوم اوباما معتدلتر باشد. بوش در دوره اول به قدری در اتخاذ شعارهای دیوانهوار و تجاوز افراط کرد که در دوره دوم مجبور شد قدری عقب برود اما اوباما این فشارها را ندارد.