با وقوع هر حادثه خشونتآمیز، صدا و سیما بهدنبال نمونهای مشابه در اروپا و آمریکا میگردد تا در برنامههای خبری نشان دهد، نیروی انتظامی برنامه برخورد با اراذل و اوباش را تکرار میکند و مردم در تاکسی و اتوبوس بحث ناتمام خشونت و ناامنی در جامعه را آغاز میکنند. ولی آیا به راستی میتوان میزان خشونت در جامعه را اندازهگیری کرد؟ مشکل از جایی شروع میشود که آمار دقیقی درباره میزان خشونت وجود ندارد. چهبسا اساسا معیار مشخصی برای آن درنظر گرفته نشده باشد. بنابراین زمانی که بخواهیم نظرات کارشناسان را جویا شویم در ابتدا باید به مبنای اصلی برگردیم و این سؤال را مطرح کنیم که آیا خشونت واقعا افزایش یافته یا ما اینطور تصور میکنیم.
بازرس انجمن جامعهشناسی ایران میگوید: برای سنجش میزان خشونت باید نهادهایی که با پروندهها سر و کار دارند مثل نیروی انتظامی، وزارت کشور و قوهقضاییه اطلاعات را ارائه کنند ولی متأسفانه اطلاعات آنها در بسیاری از موارد ضد و نقیض است. برخی از این آمارها به این معناست که یا نمیخواهند آمار دقیقی از میزان خشونتها ارائه کنند یا نداشتن آگاهی و اطلاع دقیق باعث میشود که اینطور ناشیانه در مورد آمار جرائم بهخصوص خشونتها صحبت کنند.
سعید معیدفر با بیان اینکه دستگاههای مختلف برای اینکه شرایط جامعه را نسبت به گذشته بهتر نشان دهند آمارهای دقیقی از رسانهها اعلام نمیکنند، میافزاید: در برخی مواقع مسئولان میخواهند نشان دهند که خشونت در کشور کاهش پیدا کرده است. گاهی هم همین دستگاهها در شرایطی اعلام میکنند که وضع جامعه بد است. یا در زمان اعلام بیلان کاری برای اینکه بگویند با چه مشکلاتی روبهرو هستند آمارها افزایش پیدا میکند. با این وضعیت نمیتوانیم ببینیم خشونت در جامعه چگونه است.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران درباره مطالعه برخی از دانشجویان خود در بررسی پروندههای قتل و خشونتهای اجتماعی میگوید: برمبنای این بررسیها هم میزان وقوع خشونت اجتماعی از نوع قتل افزایش یافته و هم کیفیت وقوع آنها تغییر کرده است؛ به این معنا که اگر قبلا قاتل، قربانی خودش را با اهداف منفعتطلبانه به قتل میرساند در سالهای اخیر قاتل بهدنبال انتقام است طوری که میخواهد مقتول را به فجیعترین شکل ممکن و با هدف زجردادن از بین ببرد.
وی با بیان اینکه پیشتر قتل و جرحهای انتقامجویانه از سوی مردان رخ میداد ولی در سالهای اخیر با برخی از این نوع قتلها از سوی زنان مواجه هستیم، اضافه میکند: وقتی در جامعه زنان دست به این قتلهای انتقامجویانه بزنند نشان میدهند تا چه اندازه آستانه تحمل در جامعه کاهش پیدا کرده است.
بازرس انجمن جامعهشناسی ایران بیان میکند: در گذشته اگر اختلافی بین مردم ایجاد میشد کسانی بودند که به کمک آنها میآمدند و از شدیدترشدن فشارها جلوگیری میکردند و نمیگذاشتند به جرح و قتل منجر شود. متأسفانه امروز آن نهادهای سنتی تضعیف شدهاند و نهادهای مدنی جدید هم که در همه کشورهای توسعهیافته فعال هستند در جامعه ما شکل نگرفته است.
معیدفر چنین نتیجهگیری میکند که فقدان این نهادهای مدنی خودبهخود باعث شده است که زمینههای نزاع در جامعه فراهم شود زیرا نه آن نهادهای سنتی مدنی میتوانند برای کاهش میزان جرائم فعالیت کنند و نه آن نهادهای مدنی جدید وجود دارند که سطح تحمل مردم را بالا ببرند تا خشونت در جامعه گسترش پیدا نکند.
بیشتر رسانهای شده است
یکی از استادان دانشگاه علامه طباطبایی درباره اینکه آیا خشونت در جامعه امروز رو به افزایش است نظر متفاوتی دارد. علی انتظاری میگوید: اینطور نیست که مسائل مربوط به خشونتها و پرخاشگریها حاد شده باشد، قبلا هم به همین اندازه زیاد بوده است اما این روزها این ماجراها بیشتر رسانهای میشود و به چشم میآید.
این جامعهشناس میگوید: این خشونتها و پرخاشگریها در درجه اول ریشه در مسائل اجتماعی دارد. اصولا خشونتهای اجتماعی محصول احساس محرومیت نسبی است. وقتی توقعات در جامعهای بالا برود احساس محرومیت غالب میشود و تبعاتی به بار میآورد. اگر پیشینه و سابقه افرادی را که خشونت و پرخاشگری میکنند بررسی کنید، متوجه خواهید شد که این افراد در زندگیشان تجربه ناکامی و محرومیت و مورد خشونت واقعشدن را داشتهاند.
وی میافزاید: مقداری از این خشنشدنها
بهروشهای مدیریت و کنترل خشونت اجتماعی برمیگردد. بعضی مواقع پلیس نیروهای خودش را در سطح شهر و خیابانها زیاد میکند تا موجب کنترل و نظم شود اما به آثار کارش واقف نیست.
انتظاری درباره راهحل رفع تعارضها در جامعه میگوید: وقتی میزان خشونتها بالا میرود، دونوع برخورد با آن صورت میگیرد؛ یکی مواجهه آزادمنشانه است که در آن لوازم و ابزار گفتوگو فراهم است اما برخورد دیگر اخلالطلبانه است که در آن لوازم خشونت وجود دارد و طرفین بدون هیچگونه گفتوگویی به خشونت روی میآورند. بنابراین در یک کلمه باید از عقلانیت بهره گرفت نه اینکه برای کنترل خشونتها از روشهای آزمون و خطا استفاده کرد.
یک نفر دیگر هم با تأثیر رسانهها روی رشد خشونت موافق است. او استاد دانشکده صدا و سیماست. عبدالله گیویان میگوید: خشنکردن فضای رسانهای در دراز مدت به نفع مردم نیست چراکه در نهایت رفتار خشن برای مردم مجاز شناخته میشود. پخش اخبار مربوط به خشونت، بخش قابلتوجهی از اخبار روزانه ما را در برگرفته است و برخلاف آن اخبار لطیف جایگاه خود را از دست دادهاند.
وی با شرح اینکه نمایش خشونت در صدا و سیما، سینما، ادبیات و صفحات حوادث نشانه گمکردن معنای خشونت است، میگوید: خشونت همیشه بهصورت فیزیکی خطرناک نیست بلکه نوع دیگری هم از خشونت در صدا و سیمای ما دیده میشود که خشونت کلامی نام دارد. از طرف دیگر شلوغی خیابانها و ترافیک یکی از شرایط تحریککنندهای است که بهدلیل تکرار روزانه آن واکنش بروز خشونت را در پی دارد. استاد ارتباطات و رسانه دانشکده صدا و سیما درباره منشأ خشونت میگوید: باید پرسید آیا این خشونتی که الان میبینیم قبل از رسانهایشدن در زندگی روزمره وجود داشته یا اینکه با به تصویرکشیدن آن شدت یافته است؟ تنها میتوان گفت که در قصهها و ادبیات ملی ما چنین ساختاری از خشونت وجود نداشته است.
برخی از متخصصان نیز ویژگیهای جامعه جدید را در افزایش خشونت مؤثر میدانند و چنین تفسیر میکنند که در دنیای امروز اتفاقاتی افتاده که بر افزایش سطح خشونت مؤثر واقع شده است. یک متخصص علوم رفتاری و آسیبشناسی اجتماعی میگوید: جدیترین آسیبهایی که جامعه را تهدید میکند اعتیاد و طلاق است زیرا این معضلات نهتنها خودشان آسیب هستند بلکه آسیبهای دیگری را نیز سبب میشوند. مثلا درصد بسیار بالایی از سرقتهای خشن و قتلهای فجیع از مصرف موادمخدر روانگردان ناشی میشود یا فرد با این توهم که همسرش به او خیانت کرده است وی را به طرز دردناکی به قتل میرساند.
مجید ابهری با بیان اینکه اکنون اصفهان در درگیری فیزیکی بین زنان رتبه اول، تهران رتبه دوم و اهواز رتبه سوم را دارد، میگوید: امروزه افزایش خشونت بین زنان یک آسیب جدی تلقی نمیشود اما بهطور کلی افزایش خشونت در جامعه نگرانیهایی را ایجاد کرده است. باید ببینیم چرا خشونت بین زنان افزایش یافته و چرا زن بهعنوان عالیترین مظهر عاطفی خلقت، شوهر، فرزند و حتی خودش را میکشد.
وی به انعکاس خشونت از رسانهها نیز اشاره کرده و میگوید: وقتی آهنگی در تلویزیون پخش میشود سازش را نشان نمیدهند ولی اسلحه را به نمایش میگذارند. رئیس مرکز مطالعات و برنامهریزی رسانهها نیز با تأثیر رسانهها بر افزایش خشونت موافق است. محمدمهدی انصاری میگوید: بهطور کلی انتشار تصاویری با مضامین خشن علاوه بر اینکه موجب تحریک افکار عمومی میشود، ذهنیت بسیاری از جوانان و نوجوانان را خدشهدار میکند و بهتدریج تکرار این تصاویر باعث عادیسازی اینگونه جرائم خواهد شد.وی تأکید میکند که این دست از اطلاعات تا جایی باید منتشر شود که افکار عمومی از موضوعی اطلاع پیدا کند ولی موجب آسیب روحی و روانی به جامعه نشود.
سالها قبل در کشورهای توسعهیافته این موضوع مطرح شده است که نباید در رسانههایی که در اختیار همه مردم است و کودکان نیز میتوانند به آن دسترسی داشته باشند، تصاویر جرم و جنایت منتشر شود. عضو هیأت علمی دانشکده خبر با شرح اینکه قانون صراحتاً در مورد انتشار نیافتن اینگونه تصاویر تکلیفی را مشخص نکرده است، میگوید: ممکن است که برخی رسانهها برای جذب مخاطب دست به این کار بزنند ولی باید قبل از انتشار بازخورد پخش این تصاویر را درنظر بگیرند.محمدتقی روغنیها میافزاید: این تصاویر بر روحیه کودکان و نوجوانان تأثیر مخربی دارد و رسانههای تصویری باید قبل از انتشار تصاویر و فیلمهای خشن درباره پخش آن اطلاعرسانی کنند.
یک جامعهشناس و استاد دانشگاه درباره افزایش خشونت نظر دیگری دارد و شیوه رفتار با کودک را در بروز خشونت در آینده او مؤثر میداند. امانالله قراییمقدم با تأکید بر اینکه قشر اجتماعی، والدین، خود فرد و محل زندگی در نوع خشونتی که از فرد بروز میکند مؤثر است، میگوید: روانشناسان اجتماعی حتی نحوه شیردادن و قنداقکردن نوزادان را در بروز خشونت اجتماعی مؤثر میدانند. پژوهشی روی کشاورزان شمال روسیه و نحوه قنداقکردن نوزادان انجام شده و این نتیجه بهدست آمده که به همین دلیل آنها زورگو، متعدی و خشونتطلب هستند.
وی میافزاید: در تحقیق مشابهی روی دو قبیله آفریقایی «آراپش» و «موندوگمور» مشخص شد که رفتار مادران در این دو قبیله با کودکان متفاوت است؛ گروهی به نرمی با شیرخواران رفتار میکنند و گروهی برخورد آزاد دهندهای دارند؛ در نتیجه در سطح
دوقبیله رفتار خشن بزرگسالان تفاوت دارد.
قرایی چنین نتیجه میگیرد که با توجه به تئوری چرخش خشونت، رفتار والدین به همراه فقر و ناکامیهای اجتماعی - بدون اینکه فرد آگاه باشد - باعث خشونتگرایی و در مواردی بروز حوادثی دردناک میشود و احتمالا چنین مواردی در آینده افزایش پیدا میکند. وی این را هم اضافه میکند که وقتی افراد به تماشای احکام اعدام در ملأعام میروند و کودکان را نیز برای دیدن چنین صحنههایی میبرند نمیدانند چه تأثیر درونی در آنها میگذارد.
بی تفاوتی به خشونت
یک متخصص علوم رفتاری با توصیف تفاوتهای بین جوامع سنتی و مدرن میگوید: تعارضهای فرهنگی، قومی و قبیلهای محیطزیستی سبب کشاکشها، درگیریها و مناقشات انسان نسبت به یکدیگر میشود. در جوامع سنتی همه یکدیگر را میشناختند حتی با هم رابطه سببی و نسبی داشتند و بهدلیل شناختهای قومی و قبیلهای نوعی همبستگی بین افراد جامعه بهوجود میآمد. اما زمانی که روستاییان به شهر بزرگی مانند تهران مهاجرت کردند چون در این کلانشهر افراد یکدیگر را نمیشناسند بین چند شیوه زیستی و چند نظام هنجاری و ارزشی تعارض بهوجود آمد.
غلامرضا علیزاده در ادامه میگوید: هر چه شهر و جمعیت انسانی افزایش مییابد درگیریهای اجتماعی میان افراد گستردهتر و تماشای صحنههای درگیری این افراد در جامعه باعث نوعی بیحسی افراد نسبت به یکدیگر میشود. بهعبارت دیگر کنترل اجتماعی هم از جریان اصلی خود خارج میشود و همه این مسائل سبب میشود که افراد نسبت به یکدیگر بیتفاوت باشند.
وی بیتفاوتی را در ابعاد خانواده هم قابل توجه دانسته و میگوید: خانواده رکن اصلی جامعهپذیری و فرهنگپذیری است ولی ارتباط کلامی میان خانوادهها کاهش یافته و در شهرهای بزرگی مانند تهران، خانه هم به خوابگاه خانوادگی تبدیل شده است و ارتباط کلامی اعضا، جای خود را به اخبار تکاندهنده و استرسزای شهری داده است.
نکته دیگری که این جامعهشناس بر آن تأکید میکند دوگانگی و تضاد ارزشها و هنجارها در محیطهای اجتماعی از قبیل خانواده و مدرسه و دانشگاه است. وی میگوید: چون میان محیطهای اجتماعی مانند خانواده و آموزش تناقض وجود دارد به همین دلیل فرد در محیطهای مختلف دچار استرس میشود و این فشارهای مختلف سبب ایجاد رفتارهای عصبی و پرخاشگری در جامعه میشود.
اما بیتفاوتی میتواند ریشههای کاملا درونی هم داشته باشد. یکی از جامعهشناسان میگوید: بیتفاوتی در فرد از جلوههای افسردگی است که از شکستهای متعدد فردی در زندگی منشأ میگیرد. زمانی که فرد با مشکلات متعدد مواجه میشود با توجه به احساس شکست مکرر نسبت بهخود و انسانهای پیرامونش بیتفاوت میشود.
علی اکبر کریمینیا میافزاید: کنترلنکردن هیجانها سبب پرخاشگری، عصبانیت و هیجانهای بیمورد در جامعه میشود و زمانی که فرد عبوس و ناراحت از خانه به محیط اجتماعی میآید این ناراحتی را به محیط کار منتقل میکند.
کانون سرد خانواده
معاون سابق اجتماعی سازمان بهزیستی کشور معتقد است که خانواده یکی از دلایل پرورش خشونت در افراد است و میگوید: بالارفتن آمار خشونت در جامعه حکایت از این دارد که کارکرد خانواده دچار مشکل شده است. زمانی که در خانواده فرزند، دعوای پدر و مادر را میبیند و والدین با هم رفتار خشونتآمیز دارند، این خشونت در پسرها به نوعی و در دخترها به نوعی دیگر بروز میکند.
سیدحسن علمالهدایی میافزاید: پسرانی که خشونت را یاد گرفتهاند آن را به مدرسه میبرند. آموزش و پرورش نیز کنترل هیجان را به دانشآموزان یاد نمیدهد. وی با بیان اینکه هوش هیجانی جامعه پایین است، میگوید: هوش هیجانی بهمعنای آن است که فرد احساسات، هیجانات و عواطف خود و دیگران را بشناسد و بتواند احساساتش را مدیریت کرده و به احساسات دیگران احترام بگذارد. خشم، گمراهکنندهترین احساسات منفی است و برخلاف غم و اندوه انرژیزاست چنانکه درهنگام خشم جریان خون به سمت دستها شدت مییابد.عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد تحقیر، رفتار ناعادلانه، بیکاری، فقر، تضاد طبقاتی، بیانصافی، بیمهری، تعصبات بیجا، بیصداقتی و بیوفایی، بیاعتنایی به اموال دیگران، طلاق، قربانیشدن، برخوردهای کلامی و رفتارهای بیادبانه و تحمیل نظرات خود به دیگران را از عوامل بروز رفتارهای خشن اعلام کرده و میگوید: این خطر وجود دارد که خشونت برای مردم و پلیس عادی شود.
از سوی دیگر پژوهشگر و استاد جامعهشناسی دانشگاه جامع علمی کاربردی عقیده دارد که مدیریت اجتماعی جامعه ما در کارهای فرهنگی نگاه دستوری داشته و به همین دلیل نتوانسته ارزشها را منتقل کند در نتیجه انسجام اجتماعی مخدوش شده است.
محمد مراد بیات میگوید: برخی مدیران فرهنگی و اجتماعی میخواهند فرهنگ مورد پذیرش خود را به نوعی به مردم تحمیل کنند، درحالیکه اصول کلان فرهنگی باید با سلایق و نگرشهای مردم عجین باشد. وی درباره تفاوتهای بروز خشونت در گذشته و حال میگوید: پیش از این جامعه نسبت به اذیت و آزار با حساسیت بیشتری واکنش نشان میداد. بهعنوان مثال اگر در یکی از محلههای قدیمی فردی برای یک خانم مزاحمتی ایجاد میکرد، جوانان آن محله بدون اینکه زن را بشناسند، از وی دفاع میکردند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران همین پدیده را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار داده و میگوید: تحقیقات ثابت کرده در موقعیتهای اضطراری هر قدر تعداد ناظران بیشتر باشد احتمال مداخله آنها کمتر است، زیرا انتشار مسئولیت اتفاق میافتد و همه به دیگری نگاه میکنند تا وارد عمل شود. ضمن اینکه در چنین مواقعی ابهام موقعیت نیز بهوجود میآید و فرد نمیداند موضوع چیست و چه کار میتواند انجام دهد.
اصغر اصغرنژاد فرید میافزاید: متأسفانه بهدلیل افزایش شتاب زندگی در جوامع شهری و همچنین نقض قوانین، افزایش خشونت در جامعه چندان دور از انتظار نیست.نباید این نکته را از نظر دور داشت که بیشتر تفسیرهای گوناگون طرحشده درباره خشونت از سوی صاحبنظرانی است که - با وجود مهارت علمی و تسلط بر شرایط اجتماعی - عملا در محیط آکادمیک روزگار میگذرانند. با علم به اینکه میان آمارها و پژوهشهای بهدست آمده از جامعه ما و حوادث واقعی رخ داده در آن همیشه تفاوتهایی مشاهده شده است. شاید تحقیق و پرسش آزادانه و بدون هراس از کسانی که مستقیما با عوامل خشونت در ارتباط هستند مانند پلیس، دستگاه قضایی، مددکاران زندانها و... ما را به پاسخهای بیشتری درباره علل رشد خشونت برساند.
تماشاگران درد
میان کسانی که درباره افزایش خشونت نظراتی ارائه دادند ناصر فکوهی دیدگاه متفاوتی دارد. او تأکید میکند که پیش از این هم بارها به این موضوع اشاره کرده است که تماشای خشونت امروزه در کشور ما تبدیل به تفریح شده است و برخورد با این نوع خشونت به سوی نوعی «نمایشی شدن» رفته است.
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران از یک طرف مسئله افزایش خشونت و از طرف دیگر مسئله رسانهایشدن خشونت را مطرح کرده و شرح میدهد که افزایش خشونت در اثر عوامل متعددی در جهان رخ داده است که یکی از آنها محوریت یافتن پول و تبدیلشدن آن به یک ارزش مطلق و فضیلت است. در نتیجه جامعهای که در آن ثروت و پول بدل به معیاری اساسی شود افرایش فاصله طبقاتی و خودنمایی ثروتمندان جدید را به همراه خواهد داشت که فشار و تنشهای اجتماعی را بهصورت عمومی افزایش میدهد و جامه را مستعد ارتکاب جرم و جنایت میکند.
مدیر پایگاه انسانشناسی و فرهنگ، گسترش روزافزون وسایل ارتباط جمعی و بهویژه ابزارهای تصویری و سینما و تلویزیون بعد از جنگ جهانی دوم را مورد تأکید قرار میدهد. به گفته او نمایش خشونت آن را بدل به کالایی قابل فروش کرد. سینمای آمریکا در این زمینه نقش بزرگی داشت، زیرا در کنار فیلمهای پرارزش و به یادماندنی خود، فیلمهایی صرفا خشونتآمیز را به تمام بازارها روانه کرد و خشونت به چاشنی همه نمایشهای تصویری بدل شد.
فکوهی شرح میدهد که در کشور ما کالاییشدن خشونت سبب نمایشیشدن و رسانهایشدن آن شد، پس نباید تعجب کرد که در برابر صحنهای خشونتآمیز واکنش افراد نه جلوگیری بلکه ثبت آن برای به نمایش در آوردن بعدی است. نمایشیشدن، واقعیت خشونت را بدل به امری ثانوی میکند. گویی آنچه در پیش چشم مردم میگذرد نه ماجرایی واقعی بلکه صحنهای نمایشی است که نباید آن را از دست داد.
یکی از پدیدههایی که بارها مطرح شده هجوم مردم برای تماشای صحنه اعدام مجرمان است. بهنظر این استاد دانشگاه وقتی میبینیم امکانی برای دسترسی آسان و فارغ از ترس و واهمه و نگرانی برای استفاده از اوقات فراغت وجود نداشته باشد، نباید تعجب کنیم که چرا همه به ارزانترین روشها یعنی تماشای خشونت رو میآورند زیرا این ابزارها و اینگونه مصرف در کشور ما ارزانترین و سهلالوصولترین شکل تفریح است.
فکوهی بر این نکته هم تاکید میکند که این توهم ایجاد شده که با نشاندادن شدت عمل، میتوان موج خشونت را متوقف کرد زیرا مجازاتهای بسیار سنگین نتوانستهاند خشونت را کاهش دهند یا با خاموشی منفعلانه خشونت و شدت گرفتن هر چه بیشتر در آینده همراه بوده است.