یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۵:۱۸
۰ نفر

سعید مروتی: بیشتر فیلم‌های به نمایش درآمده در روزهای اول جشنواره یک مشکل مشترک دارند و آن کمبود مصالح داستانی است؛ فرقی هم نمی‌کند که فیلم‌ها خوب باشند یا ضعیف؛ هنری باشند یا تجاری؛ قصه‌شان را سر راست تعریف کنند یا سراغ روایت خطی بروند.

جشنواره بین المللی فیلم فجر

تا اینجای جشنواره جز یکی دو استثنا، بقیه فیلم‌ها در تعریف کردن داستانشان کم می‌آورند و در لحظات و دقایقی ملال‌آور می‌شوند. خیلی از فیلم‌ها فکر اولیه درخشانی دارند ولی در پرداخت ایده خیلی موفق عمل نکرده‌اند. طرح مسئله مشکل فیلمنامه به عنوان پاشنه آشیل دیرین سینمای ایران، شاید خیلی کلیشه‌ای و تکراری باشد ولی وقتی مشکل هنوز حل نشده چاره‌ای جز تکرار نیست. فیلمسازی در مصاحبه‌هایش گفته سه‌سال یک تیم نویسنده روی فیلمنامه فیلمش کار کرده‌اند ولی همین فیلم بیشترین لطمه را از متن خورده و اگر امتیازی دارد بیشتر به اجرا و کارگردانی بازمی‌گردد تا فیلمنامه. چه اتفاقی می‌افتد که حاصل سه‌سال کار چندین و چند فیلمنامه نویس، چنان که باید از کار درنمی‌آید؟

این روزها همه از «دهلیز» به عنوان پدیده احتمالی جشنواره نام می‌برند؛ فیلمی که به عنوان تجربه اول سازنده‌اش اثر قابل قبولی است و سر راست و بی‌ادا قصه‌اش را تعریف می‌کند و موضع فیلمساز هم در قبال موضوع فیلمش مشخص و معلوم است. دهلیز فیلمی ساده و جمع‌و جور و در مجموع دوست‌داشتنی است که در همان اوایل ماجرا، کم می‌آورد و جلو نمی‌رود چون مصالح داستانی اندکی دارد و جالب اینکه قصه فرعی‌ای هم در آن به چشم نمی‌خورد. فیلم با ایده تک‌خطی‌اش جلو می‌رود و بازی‌های خوب هانیه توسلی و بازیگر کودک و لحن صمیمی فیلم را تا انتها حفظ می‌کند ولی ضعف در داستان‌گویی و کمبود مصالح داستانی دهلیز را زیادی خلوت، خالی و بی‌ماجرا کرده است.

در مورد فیلمی چون «گهواره‌ای برای مادر» به نظر می‌رسد که اصلا بحث فیلمنامه نه‌جدی بوده و نه مهم؛ آنچه اهمیت داشته طرح حرف‌هایی بی‌ظرافت بوده و انبوهی آدم که از فرط مثبت و تک‌بعدی بودن، جایی برای درام اثر باقی نگذاشته‌اند. در حالی که فیلم قرار بوده یک رابطه عاطفی عمیق میان مادر و دختر را به تصویر بکشد، نه فیلمنامه جایی برای این کار باقی گذاشته و نه اجرای بی‌حس و حال و رنگ و رورفته فیلمساز. گرهی وجود ندارد و تقریبا از همان ابتدا همه چیز قابل حدس‌زدن به نظر می‌رسد. کاملا مشخص است که دختر فداکار و مهربان، قید رفتن به روسیه را زده و کنار مادر بیمارش می‌ماند. مشکل فیلم و فیلمنامه‌اش این است که نه شخصیت‌های درست و درمانی دارد و نه داستانی که از حداقل سروشکل برخوردار باشد؛ البته تعریف‌کردن داستان در سینما کار دشواری است و کار راحت همین گریز زدن‌های مداوم از روایت و مضمون‌گرایی صرف است.

مشکل هم شاید خیلی از فیلمنامه‌نویس نباشد و نقش سفارش دهنده‌ها را نباید فراموش کرد که تجربه نشان داده برایشان مطرح شدن مقداری شعار و حرف مستقیم کفایت می‌کند. البته مشکل فیلمنامه، همانطور که در شروع این یادداشت به آن اشاره شد منحصر به فیلم خاصی نیست و تقریبا هر فیلمی را که نگاه کنیم از این معضل در رنج است. زیاد هم فرقی میان فیلم‌‌های معناگرای فارابی با فیلم‌های جریان مستقل و نوجو وجود ندارد. متاسفانه سینماگران ما به‌جای تعریف داستان وظایف مهم‌تری برای خود متصور شده و فراموش کرده‌اند که فیلمساز قبل از اینکه مصلح اجتماعی، منادی اخلاق، جامعه‌شناس، ‌روانشناس یا هرچیز دیگری باشد ابتدا باید داستانی برای تعریف کردن داشته باشد.

کد خبر 199894

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز