قرارمان را داخل یک مؤسسه آموزش هتلداری و گردشگری گذاشتهایم. حمیدرضا رنجبر، مدرس و مجری تشریفات است در جاهای دولتی و غیردولتی. تشریفات، رشتهای است که به هتلداری و پذیرایی و اینجور چیزها ربط دارد و اصلا هم چیز عجیب و غریب و گرانقیمتی نیست.
کافی است، مصاحبه را بخوانید تا متوجه راز و رمز کار او بشوید؛ کاری که قیافهای شیک دارد و در مکانهایی شیک اتفاق میافتد، اما دقت و زحمت فراوانی میطلبد؛ کاری که حالا یک تخصص است.
راستی، یادمان رفت بگوییم حمیدرضا کارش را از شانزده سالگی شروع کرده، دانشجو هم هست و مدرکهای حسابداری، مربیگری هتلداری، آشپزی و اداره کافیشاپ و مارکتینگ هتلداری از هلند و... را هم گرفته است. همسرش هم فعلا درگیر گذراندن واحدهای درسی همین رشته است. آنها به گفته خودشان اولین زوج تشریفاتی ایران خواهند بود.
- مثل اینکه به عنوان یک متخصص، از وضعیت مهمانداری و تشریفات کشور راضی نیستید؟
نه من، که هیچکس راضی نیست.
- خب، اگر راضی نیستند چرا مشتریان اعتراض نمیکنند؟
ما در کارمان فرمولی داریم؛ اگر مهمان ما اعتراض نمیکند، دلیل بر رضایتش نیست؛ چه مسافر هتل، مشتری رستوران یا هواپیما.
- خب، حالا از این چیزها بگذریم و درباره کارتان حرف بزنیم.
کار تشریفات، از شرافت میآید. ارزش قائل شدن برای کسی که دارید به او سرویس میدهید. در یک خانواده باید تشریفات باشد. مکه هم که میروید، تشریفات و نحوه لباس پوشیدن و رفتار و گفتار دارد. این تشریفات باعث نظم میشود. در خیابان، اداره یا اتوبوس باید تشریفاتی باشد. چیز بد و غریبهای نیست. حتی بعد از اسلام، چیزهایی آمد که این تشریفات را تایید میکند.
- اینها که گفتید، کلی است. به صورت ریز یعنیچه؟
مثلا یک مهمانی برگزار میکنید. وقتی آن را تبدیل به یک پذیرایی تشریفاتی میکنید، دلیل بر صرف هزینه اضافه نیست. زمان سرو غذا و چای و دسر و...، زمان ورود مهمان و پخش فیلم و... و دیگر چیزها از قبل مشخص میشود و در جای خودش انجام میشود. یعنی آدابی را به مردم آموزش بدهیم. اینکه انسان با خودش و دیگران با توجه به شرایط اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعیای که دارد، چطور برخورد کند.
- پس آنطور که مردم فکر میکنند، تشریفات به معنای هزینهبَر بودن نیست، درست است؟
درست و به جا خرجکردن و هزینهکردن چیزهایی است که داریم تا هم خودمان و هم مهمانانمان لذت بیشتری ببرند.
- حالا اسم دقیق این کار شما چی هست؟
پذیرایی تشریفاتی را تدریس و اجرا میکنم؛ هم در جاهای دولتی، هم در جاهای غیردولتی.
- تا حالا درباره علت شکل گرفتن اینجور چیزها فکر کردهاید؟
انسان، روح بشری دارد و روح معنوی. روح بشری، موادی است که میخوریم. از آنجایی که در دنیا چیزی از بین نمیرود و همه چیز تبدیل میشود، این چیزها هم در بدن ما تبدیل میشوند. روحیه ما را هم تعیین میکنند، چون موجودات قبلی، روحیاتی داشتهاند بالاخره.
روح ملکوتی اما نیازش خوردن نیست؛ همان خود واقعی، همان فطرتی که برای خودش شخصیت خاصی دارد. این شخصیت خاص، برای خودش ارزش دارد. این چیزها هم برای همین ارزش گذاشتن شکل گرفته است.
- خب، این تشریفاتی که میگویید تا کجا جایز است و از کجا به بعد دست و پا گیر میشود؟
دقیقا از جایی که دست و پاگیر میشود! مثل مهریه. نمیشود همینجوری دختر داد و مهریه نگرفت. اما همین که سکهها را به تاریخ تولد و عددهای دیگر پیوند میزنند، اصل قضیه گم میشود. تشریفات تا جایی است که طرفین لذت ببرند؛ از در جمع بودن، از ارتباطی که دارند.
- جالب است! فکر نمیکنید مردم هنوز به تشریفات با نگاه یک رسم اشرافی و خاص از ما بهتران نگاه میکنند؟
بله. به خاطر این که اطلاعرسانی نشده. تشریفات یعنی نظم، انضباط، رعایت حقوق مهمان و... هزینه تشریفات آن زمانها بیشتر از احترامش بود.
- پس روی این بحث به عنوان خط قرمز، خیلی تاکید دارید، نه؟
ببینید، نماز جمعه هم تشریفاتی دارد؛ نظم دارد، خطبهها مشخص است، شعارها مشخص است و... خب، حالا اگر بخواهیم همین نماز جمعه را با ناهار دادن به نمازگزاران و فرستادن ماشین دم خانهشان و دادن قالیچه به هر کدام برای نماز خواندن و... برگزار کنیم، میشود هزینه اضافه که هدف اصلی را هم تحت تأثیر قرار میدهد.
- حالا میزان این هزینه اضافه بر سازمان را چه چیزی تعریف میکند؟
سطح اقتصادی و اجتماعی و شغلی افراد.
- عامه مردم که دور و بر متوسط و متوسط به پایین روزگار میگذرانند، بابت این چیزی که میگویید چقدر باید بیشتر هزینه کنند؟
شاید پنج درصد. مثلا در یک مهمانی خانوادگی، بیشتر خانوادهها برای یک مهمان یک چهارم مرغ را در نظر میگیرند. اینجا تشریفات کمک میکند تا مهمان، راضیتر باشد. همان مرغ را یک هشتم اگر کنید میشود چهار تکه ران، چهار تکه سینه و حق انتخاب مهمان بیشتر میشود.
حالا میخواهید نوشابه بگذارید. مثلا تعدادشان 10 نفر باشد. میتوانید برای همه نوشابه یک رنگ بگیرید. اما میتوانید شش تا زرد، چهار تا مشکی و دو تا هم دلستر یا ماءالشعیر بگیرید.
نهایتش دوتای اضافیاش، اگر مصرف شد که شد، اگر نشد، درش بسته میماند. بابت مرغها هم چون چند تا تکهاش اضافه میماند در سفره، دیگر مهمان و صاحبخانه دغدغه کم بودن غذا را ندارند. امکان انتخاب مهمان هم بیشتر میشود. تشریفات کمک میکند یک رابطه برنده - برنده داشته باشیم؛ هم مهمان، هم میزبان.
- این چند درصد هزینه اضافی که به سبد خانوار تحمیل میشود، ارزشش را دارد؟
صد در صد. من سالی ده تا مهمانی میدهم برای فامیل. مهمانهایمان میگویند خانه شما، یک چیز دیگر است. جاهای دیگر هم میروند؛ جاهایی که بیشتر و بهتر هم خرج میکنند، اما باز میگویند خانه ما بیشتر میچسبد.
- ببینید آقای رنجبر! توی حرفهاتان گفتید از وقتی انسان دو نفر شد، این بحثها هم شروع شد. من میروم خانه دوستم. یکی از دوستان هم به ما اضافه میشود. میشویم یک جمع سه نفره دوستانه که میخواهیم چند ساعتی با هم باشیم. خب، ما با هم صمیمی هستیم. اینجا رشته شما میتواند کمکی کند یا از یک رسمیت و تعداد خاصی به بعد، رشتهتان وارد عمل میشود؟
تشریفات رسمی داریم و غیررسمی. این که شما میگویید تشریفات غیررسمی است.
- چه خطی این رسمی و غیررسمی را جدا میکند؟
آدمها و محفلهای رسمی.
- آداب معاشرت در شغل شما چه جایگاهی دارد؟
اول، فن آن کار است، بعد آداب معاشرت، بعد بهداشت.
- احساس میکنم ما جوانترها در آداب معاشرت خیلی میلنگیم. اصلا این آداب معاشرت یعنی چی؟
از تعریفاتش این است: علم رفتار با خود و دیگران با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی، جنسی، فرهنگی و پست و مقام.
- چرا این «خود» اول میآید؟
وقتی نحوه برخورد با خودتان را بلد نباشید و برای خودتان ارزش قائل نباشید، درباره دیگران چه کار میتوانید بکنید؟
- یعنی این که من نمایش یک آدم جنتلمن را بازی کنم، نقش او را بازی کنم، خلاف بحث شماست؟
امیدوارم فیلم بودای کوچک را دیده باشید. نحوه برخورد بودا با نفس خودش خیلی جالب بود. ما با نفس خودمان هم نمیتوانیم برخورد کنیم. وقتی با خودمان درست برخورد کردیم و ارزش قائل شدیم برای خودمان، دیگر نمیرویم آخر اتوبوس به خانمها نگاه کنیم یا داخل تاکسی پایمان را بزنیم به پایشان.
- یاد حکایت یکی از استادان ذن افتادم. از تعالیم او به شاگردانش این بود که حتی در خلوت و تاریکی، جوری برخورد کنند که انگار در حضور مهمانی ارجمند هستند.
بله، حتی آنها هم میدانند که تنها نیستی و چه کسانی دارند نگاهت میکنند. خدا، یکآن از انسان غافل نیست و مدام دارد تماشایش میکند.
- در کلاسهای آداب معاشرتی که برای شاگردانتان برگزار میکنید، برخوردشان با این بحث چطور است؟
یک مقدار برای خودشان سخت است. از آنجایی که اماکن و وسایل نقلیه عمومی ما غیراستاندارد هستند، رعایت کردن اینها برایشان سخت است. ولی به هر حال حرف آخر را خود آدم میزند دیگر. نهایتش صبر میکند تا وسیله بعدی.
- حالا چیزهایی را که باید در آداب معاشرت یاد بدهید، از کجا گیر میآورید؟
چیزی در کشورمان با این معنا نیست. در خارج کشور هست، منتها با فرهنگ ما جور در نمیآید. ترکیبی از کتابهای آنها، کتابهای خودمان، احادیث، نهج البلاغه و... را درست کردهایم و آموزش میدهیم.
- آقای رنجبر! از کی وارد این کار شدید؟
از زمانی که ورشکست شدم. زمانی آشپزخانه صنعتی داشتم و به سمینارها و نمایشگاهها و سالنهای اجلاس غذا میدادم. الان خانمم هم، هم رشته من است. از شانزده سالگی هم این کار را شروع کردهام تا الان که سی و دو سالم است.
- مشتریان بالقوه شما کجا و چه کسانی هستند؟
خودم سه دسته کردهام آنها را: خدمات پذیرایی اداری (آبدارچیها)، خدمات پذیرایی همه رستورانها و مراکز پذیرایی اینجوری و خدمات پذیرایی تشریفات جاهایی که از مقامها و آدمهای رسمی پذیرایی میکنند.
- این کار شما چقدر برای جامعه لازم است؟
پارسال که سال پیامبر بود، بیشتر روی اکرام ارباب رجوع کار کردند؛ از همان اول در که با نگهبان شروع میشود تا رؤسا و مدیران کل بالا. ما باید به آنها آموزش بدهیم که چطور با مراجعهکننده برخورد کنند.
- از طرف مردم و مشتریانتان چقدر کار شما جدی گرفته میشود؟
بستگی دارد چه دیدگاهی داشته باشند. به شرطی که یک درصد خواهان این خدمات باشند، ما آنها را از هشتاد تا صددرصد قانع میکنیم که این کار لازم است.
- چقدر راضی هستند؟
من تا شش ماه خدمات دارم و پشتیبانی. اولینبار هم خیلی گفتند نکن این کار را، دردسر میشود. در برهه کوتاهی سخت شد ولی بیشتر شد.
- این کار شما برای جوانترها خوب هست؟
کار خدماتیاش، کار هر کسی نیست. اگر حرفهای این کار شوند، درآمد خوبی خواهند داشت. ولی اگر در حد نیروی ساده بخواهند کار کنند، نه. میتوانند یک دوره مهمانداری را که دیدند، جذب رستورانها و هتلها شوند.
دورهاش سهماهه است. حالا در این دوره، بعضیها تنبلی میکنند، بعضیها با استاد دوست میشوند و اطلاعات بیشتری میگیرند، بعضیها میروند با پول جایی کار گیر میآورند، بعضیها هم رایگان در جایی مشغول به کار میشوند تا یاد بگیرند.
- پس برای درآمد خوب باید حرفهای این کار شوند؟
الان در ایران و کشورهای عربی، کسی که بتواند یک میز خوب بچیند، خیلی درآمد دارد. اما کماند کسانی که بتوانند این کار را انجام بدهند.
- خب، کمکم داریم به پایان میرسیم. حرف و حدیث ناگفتهای که نمانده، مانده؟
من یک آموزهای را در زندگیام به آن قائلم: اگر کسی میخواهد در کارش پیشرفت کند یا باید برود درس بخواند و در درس، یک ِ یک بشود یا برود جذب بازار کار بشود و تجربه کند و آنجا هم یک یک بشود.
- حالا خودتان یکِ یک هستید؟
فکر میکنم. هم دارم درس میخوانم، هم دورههای مختلف را میگذرانم. دلیل ناشناس بودن من هم این است که مشاور خانوادگیمان گفته است که تا 35 سالگی نباید دنبال پول باشیم. فقط باید یاد بگیریم و دنبال آموزش باشیم. بعد از 35 سالگی، رکوردهای عجیبی از من خواهید دید. حتی روزی قصد دارم کمکهای مردم را جمع کنم و به آفریقا بروم و کمکهای مردم را به آنها برسانم.
- راستی درآمدتان چطور است، به یک میلیون میرسد؟
همان دور و برهاست. البته ممکن است این یک میلیون را در عرض چهار، پنج روز در بیاورم. کار پروژهای میخورد، مثلا سیصد تا مهمان. هر کدامش که پنج هزار تومان باشد، میشود
یک و نیم میلیون تومان.
آداب معاشرت در جیک ثانیه!
آنقدر ریزهکاری دارد که آدم را از دور به وحشت می اندازد. اما وقتی که واردش شدی، وقتی که کلید طلایی و آموزه بنیادینش را کشف کردی، آن وقت میشود «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست». بله، صدِ این داستان را باید کشف کنیم تا بقیه اش برایمان مثل هلو بشود.
وقتی داشتیم با رنجبر مصاحبه میکردیم، رسیدیم به بحث آداب معاشرت؛ چیزی که احساس کردیم حالا که جا دارد، حیف است که درباره اش حرف نزنیم و از کنارش به همین راحتی بگذریم.
خیلی راحت و پوست کنده باید بگوییم که ما جوانان، ما جوانان امروز، زیاد مبادی آداب معاشرت نیستیم. البته میدانیم که درست مثل فرمولهای ریاضی روزگار مدرسه، سعی میکنید از آن بدتان بیاید، اما وقتی که بزرگ شدید و با همان فرمولها مالیات درآمد و کم و کسریهای فیش حقوقی و... خودتان را حساب و کتاب کردید، آن وقت است که میفهمید نه، زیاد هم بیراه نبودند آن فرمولهای چندشآور. بزرگ می شویم.
باید میان آدمها سری دربیاوریم و با آنها ارتباط بگیریم. بعد همین آدمها که از روی قیافه و رفتار و گفتارمان، سبک و سنگینمان میکنند، راه پیشرفتمان را بند میآورند، یا آنکه سنگهای آن را کنار میزنند تا با سرعت بیشتری حرکت کنیم.
آداب معاشرت برای پیشرفت واقعا ً لازم است.اما خیلی وقتها یک آدم اتو کشیدهای که همهاش لفظ قلم حرف میزند و «خواهش می کنم» و «عذر می خواهم» از زبانش نمیافتد، میتواند آدم به شدت نچسبی باشد.
بعضی وقتها، واقعا دلمان میخواهد همه این باید و نبایدها را کناری پرت کنیم و خودمان باشیم؛ راحت و بی دردسر. گاهی وقتها دلمان برای صورتهای نتراشیده، اما صمیمی و واقعی، حسابی تنگ میشود. اما خب، برای پیشرفت و پول در آوردن و ازدواج و اینها باید کمی هم آداب معاشرت و نحوه سلوک با مردمان را بیاموزیم.
میشود در این یادداشت کوتاه مثل باران، همه باید و نبایدهای آداب معاشرت را ردیف کرد و از خجالتشان درآمد. اما مطمئن باشید که نه شما حوصله خواندنش را خواهید داشت، نه ما حوصله نوشتنش را. میماند یک کلید طلایی، یک فرمول نهایی. همان کلید و فرمولی که اگر حوصله این همه لفت و لیس را ندارید، میتواند کارتان را راه بیندازد.
فقط یادتان باشد، خدا وکیلی ثواب دارد، بعضی وقتها اتوکشیده باشید و حرف بزنید و رفتار کنید. اما بدیهی و مبرهن و واضح و اینهاست که اگر اینها را بتوانید با صمیمیت و یکرنگی جمع کنید، حتما به مذاق طرفهای مقابلتان خوش خواهد آمد. خیلی هم خوش خواهد آمد؛ که از قدیم گفتهاند: «بعضیها، یک آدمکش جنتلمن را بیشتر از خیلیهای دیگر دوست دارند...»
و اما کلید طلایی، فرمول نهایی و ... ( مجازید هر اسمی که خواستید، بگذارید.)، به روایت حمیدرضا رنجبر:
جوانها دنبال ناماند، نه نان. کسی هم که نام و نان میخواهد، باید روابط عمومی قویای داشته باشد. این جاست که باید آداب معاشرت داشته باشید.
«تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» البته اگر جوانی حرف نزند و اهل حرف زدن نباشد، اولین و مهمترین چیز برای مقبول افتادن او، وضع ظاهری اوست. اصلاح موی سر و صورت، انگشتر، نوع لباس پوشیدن و ... اما وقتی جوانی شروع کرد به حرف زدن و اساسا حراف است، مهمترین چیز برای او فن بیان است. پس قبل از صحبت، پوشش؛ بعد از صحبت، فن بیان. فراموش که نمیکنید، نه؟