تهران این روزها بزرگتر از آن است که بتوان آنرا تنها یک شهر نامید. تهران امروزه به شکل یک ابرشهر درآمده است؛ شهری متشکل از تمام مناطق ایران. تهران ایرانشهری بزرگ است.
در سالهای گذشته مهاجرت از روستا به شهرهای بزرگ رشد بسیاری داشته است. فرایند مهاجرت موضوع پیچیدهای است که نهتنها حجم و رشد جمعیت یک جامعه را تحتتأثیر قرار میدهد بلکه تغییرات فرهنگی و اجتماعی بسیاری را در زندگی شهری و شهرنشینی ایجاد میکند. ازجمله این تغییرات رشد جمعیت شهری و نبود امکانات لازم رفاهی متناسب با جمعیت است. عواملی از قبیل ترافیک، آلودگی هوا، محدود بودن وسایل حملونقل عمومی و... ازجمله نیازهایی است که با توجه به رشد جمعیت باید به گسترش آن پرداخت که متأسفانه با مهاجرت بیرویه و گسترش جمعیت شهرها، امکانات رفاهی رشد چندانی نداشته است؛ که این امر رفاه و آسایش شهروندان را دچار مشکل میکند.
«دو سالی میشود که آمدهام تهران. پس از ورشکستگی در شهرم(آمل) نه سرمایهای برای شروع کار داشتم نه کاری برای انجام دادن بود. من ماندم و همسرم و دو بچهای که در سن رشد از من توقع پدری داشتند. مجبور شدم برای کار و تأمین نیازهای مادی به تهران بیایم. درحال حاضر کارگر ساختمان هستم و ماهی یکبار میتوانم به دیدن خانوادهام بروم. تمام تلاشم این است که بتوانم سرمایهای را فراهم کنم و برگردم به شهرم و کار جدیدی را شروع کنم. دوری از خانه و خانواده بزرگترین مشکلی است که در حال حاضر دارم»؛ اینها را مجید مرد 38سالهای میگوید که مانند خیلی از افراد دیگر به امید زندگی بهتر به تهران مهاجرت کرده است.
از رؤیا تا سراب
علت مهاجرت، با توجه به ویژگیهای مختلف شخصیتی و اجتماعی افراد متفاوت است. هدف عدهای از مهاجرت، اشتغال است و قصد عدهای دیگر تحصیل، ازدواج و... که قطعا هر کدام از این علتها نتیجه متفاوتی دارد. در حال حاضر بیشترین علت مهاجرت رسیدن به اوضاع اقتصادی مطلوب و شغل مناسب است. دکتر سبزواری (جامعهشناس) درخصوص رشد جمعیت شهرها در اثر مهاجرت بیرویه میگوید: مطالعات و سرشماریهای گذشته نشان میدهد که تاکنون بیش از دهها هزار روستا از سکنه خود خالی شدهاند. این جمعیت به کجا سرازیر شده است؟ به شهرها! تجربه نشان داده که این مهاجرتها بهرغم حمایتهای قابل توجه از روستاها و روستانشینان ادامه دارد و حاشیه کلانشهرها را بزرگ و بزرگتر کرده است. میتوان تصور کرد درصورتی که تعریف و تصویر دقیقی از جغرافیای جمعیتی در دست نباشد با چه وضعیت هولناکی روبهرو خواهیم بود. کاملا واضح است که اگر امکانات و منابع در دسترس باشند، جمعیت یک «فرصت» تلقی و توصیف خواهد شد و اگر منابع و امکانات در دسترس نباشند، افزایش جمعیت فقط «تهدید» برای زندگی شهری محسوب میشود.
براساس سرشماری سالهای35، 45، 55، 65، 75و 85جمعیت روستایی کشور رو به کاهش و جمعیت شهری روبه افزایش بوده است. در حال حاضر بیش از 55درصد جمعیت کشور را شهرنشینان تشکیل میدهند. درواقع با مهاجرت مردان جوان به شهرهای بزرگ، تعادل نسبت مردان و زنان در دو منطقه شهری و روستایی بر هم میخورد چرا که با مهاجرت آنان از روستا به شهر، تولید نسل و رشد جمعیت در جوامع روستایی کاهش مییابد و با ازدواج و ادامه زندگی مهاجران در شهر جمعیت شهری افزایش پیدا میکند.
بعد از عامل اقتصادی، عامل اجتماعی و نداشتن امکانات رفاهی نظیر بهداشت و... مهمترین عامل مهاجرت است. با توجه به اینکه جوانان، گروه اصلی مهاجران هستند، پیامدهای اجتماعی مهاجرت در آنان بهصورت حادتری خود را نشان میدهد. دکتر سبزواری در این خصوص میگوید: وقتی جوان روستایی به شهر میآید در اثر رفت و آمد با شهروندان آگاهی او افزایش یافته و بیش از قبل به حقوق خود آگاه شده و همین آگاهی منجر به عدمپایبندی به تعهدات شهروندی و حتی در مواردی منجر به بزهکاری میشود. جوانان روستایی در پی زندگی بهتر مهاجرت به شهر را آغاز میکنند و با فرار از هنجارهای سنتی که در روستا با آن مواجه بودهاند میخواهند به استقلال فردی و آزادی انتخاب برسند و هدفشان فرار از کار فیزیکی سخت و طولانی و رسیدن به جایگاه اجتماعی و کسب احترام است. متأسفانه این نوع مهاجرتها پیامدهای منفی اجتماعی را نیز برای جوانان و شهرها به همراه خواهد داشت.
شهروند باشیم نه شهرنشین!
«شاید تصور اینکه صبح زود با صدای یک خروس از خواب بیدار شوید یا وقتی شب با خستگی پلههای آپارتمان را طی میکنید، کلی رخت و لباس را که روی نردهها آویزان شده و کلی نایلون زباله که در هر پاگردی چشمها را نوازش میدهد برایتان محال یا حتی خندهدار باشد اما من بهعنوان صاحبخانهای که سالهای سال امرار معاشم از طریق اجاره خانههایم میگذرد برایم عادی شده است»؛ آقای ضرابیان که از قدیمیهای شهر تهران است اینها را میگوید و ادامه میدهد: «خود تهرانیهای اصیل جمعیت کمی دارند و در گذشته نه چندان دور شهر تهران به این بزرگی نبوده و با رشد جمعیت حاشیههای شهر رشد کرد و جزو تهران محسوب شد. در حال حاضر اکثر جمعیت شهر تهران را مهاجران تشکیل میهند که با فرهنگهای مختلفی به تهران آمده و زندگی میکنند. در واقع بیشتر ساکنان تهران به این شهر تعلق ندارند بلکه هنوز هم خود را متعلق به شهر و روستایی که از آن آمدهاند میدانند و همان فرهنگی که در آنجا داشتند و با آن بزرگ شدهاند را دنبال میکنند و تهرانی را که در آن کار و زندگی میکنند، شهر خودشان نمیدانند.»
شهروند باشیم نه شهرنشین!
معروف است که شهرنشین بودن با شهروند بودن تفاوت بسیاری دارد. ماجرا تنها به مهاجرت کسانی مربوط نیست که از شهرهای کوچکتر یا از روستا به شهرهای بزرگ و بهویژه به پایتخت آمدهاند. هنوز بسیاری از ساکنان شهرهای بزرگ نتوانستهاند از مفهوم شهرنشینی فاصله گرفته و به شهروندی مسئول تبدیل شوند. معمولا کارشناسان تفاوتی که بین شهرنشین و شهروند قائل هستند را در تمایزاتی برمیشمارند که به حقوق شهروندی مرتبط است؛ اینکه یک شهروند قوانین جاری هر شهر را میپذیرد و سعی میکند برای پاکیزه نگهداشتن شهرش از قوانین جاری هر شهر پیروی کند. از طرفی شهرنشینان تنها در شهرها زندگی میکنند. بدون آنکه به قوانین شهرها احترام بگذارند یا خود را مقید به رفتاری کنند که در هر شهر بهعنوان قوانین پذیرفته شده مطرح است.
هنگامی یک شهرنشین به شهروند تبدیل میشود که حس تعلق به شهر در او وجود داشته باشد. در طول سالهای گذشته و با توجه به رشد جمعیت شهری در کشور و بزرگتر شدن بیشتر شهرها، تبدیل فرایند شهرنشین به شهروند نیز روندی رو به رشد داشته است اما هنوز این روند نتوانسته آنگونه که باید، در شهرهای مختلف کشور بهویژه در شهرهای بزرگ نهادینه شود. مسلما در این مسیر برنامههای فرهنگیای که بسیاری از مدیران شهری شهرهای بزرگ سرلوحه اقداماتشان قرار دادهاند، میتواند دارای اهمیت باشد؛برنامههایی که چندی است در شهرهای مختلف کشور آغاز شده و تداوم یافته است. شهروندان با تکیه بر این فعالیتهای فرهنگی، حس تعلق بیشتری نسبت به شهرهایی که در آن زندگی میکنند یافته و امید بر آن است که در آینده به شهروندانی مسئول تبدیل شوند.